یادداشت های دادو

۲۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

زنگ زده ام به یکی از همکارها که تازه بازنشسته شده  و گفتم : " باز هم که دست به قتل زده ای !؟ " تا دوزاری اش بیافتد کلی قصه را کش داده ام و بالاخره که فهمیده جریان از چه قرار است گفته : " بالاخره من باید بروم اسمم را عوض بکنم ، شانس داریم هاااا ، با کی هم اسم شده ایم !؟!؟ "


 

  • دا دو

چند سال پیش یکی از جانبازهای بالای 70 درصد که بدلیل قطع دوپا خودش را کُلمن معرفی می کرد (!) یک جریانی تعریف می کرد که با مشغله ی ذهنی یکی دو روز اخیر من بی ارتباط نبود ...

 

  • دا دو

 

آدم وقتی تب دارد ، کله پا می زند ... اصلا خاصیت تب این است که سازمان عادی فرد را بهم بریزد ... من همیشه مطلب را می نویسم و سر آخر برایش عنوان انتخاب می کنم ، این بار اول عنوان را نوشتم و دو ساعت است می خواهم درباره اش بنویسم !!


  • دا دو

دیعصر روز والیبال مان بود ... کارخانه های دولتی ، معایب شان بیشتر از مزایای شان می باشد ؛ نه اینکه بر اساس نیت بدی پایه گذاری شده بوده باشند (!) بلکه خروجی هایشان بدلیل بدفرهنگی رایج در سیستم هایشان ، بدمحصول هستند !!

 

  • دا دو

زندگیست دیگر ،

زمانی که کودکیم ، دنبال سایه مان می دویم

وقتی پیر شدیم ، سایه مان را دنبال خودمان می کشیم !!

 

  • دا دو

وقتی چترت خداست ،

بگذار ابر سرنوشت هرچقدر می خواهد ببارد ...

 

  • دا دو

امریکایى ها یک کلمه ى ترکیبى جالبى در زبان محاوره و روزمره خود دارند بنام Hard time  ؛ که هر چه سعى کردم نتوانستم معادل فارسى آن را بیابم تا مفهوم واقعى را برساند . ترجمه ى لغت به لغت " زمان دشوار " یا " زمان سخت " بسیار الکن و نارساست  .

 

  • دا دو

شما یادتان نمی آید ، منهم یادم نمی آید ، ولی شاید کسی باشد که یادش بیاید !؟ در روزگاران دور ، مثلا سه هزار سال پیش (!) وقتی باران نمی آمد ، جمع می شدند جلوی چادر جادوگر قبیله ، برایشان ورد می خواند و دعا می کرد ...

 

  • دا دو

ما نسل قدیمی ها برای حرفهای نقل و قولی مان ، امکانات فامیلی زیادتری داریم ؛ مثلا می توانیم بقول دایی و عمه و خاله و عمو و ... ، آنهم از نوع بزرگ و کوچک و تنی و ناتنی و ... حرف بزنیم (!) ولی امروزی ها با اینکه بدلیل نازپرور بودن بیش از اندازه ، غالبا شاسی بلند تشریف دارند و توی چشم هستند (!) ، یک قوم و قبیله و مرجع اطلاعاتی دارند و آن دنیای مجازی است !!

 

  • دا دو

ذهن انسان را می شود به یک فضای بسته تشبیه کرد ؛ بزرگ و کوچکی اش مهم نیست (!) شما فکر کنید باندازه ی فضای کارگاهی باشد که در انجا کار می کنید و یا شهری که در آن زندگی می کنید !!

 

  • دا دو