در داستانی که نمی دانم از کدام شاعر فرهیخته یا از وطن گریخته بود خوانده بودیم که " پیرزنی را ستمی درگرفت دست زد و دامن سنجر گرفت " البته نمی دانم آن داستان که مد نظرم است ادامه این شعر است یا تشابه قالبی است ؛ چیزی که در تاریخ ما زیاد است شاه بی لیاقت است و پیرزن !!
حتما نام برند پشمک حاج عبدالله به گوشتان خورده است؛ بعدش حتما یه خرده تعجب کرده اید و یا حتی خندیدید، اما راز نام گذاری این برند چیست؟؟؟
مردی وارد غذافروشی شده و کاسه ای آش سفارش می دهد ؛ هر کاسه آش دو قران !! موقعی که آش را می خورد متوجه می شود که مگس مرده ای توی آش او افتاده است !! ناراحت آشپز را صدا کرده می گوید : " آدم ناحسابی !! توی آش من مگس چکار می کند !؟ آشپز در نهایت آرامش جواب می دهد : " لابد انتظار داشتی توی آش دو قرانی گوشت بوقلمون پیدا بشود !! "
باید دنیا را
کمی بهتر از آنچه
تحویل گرفته ای ، تحویل بدهی
خواه با فرزندی خوب ،
خواه با باغچه ای سرسبز ،
خواه با اندکی بهبود شرایط اجتماعی
و اینکه بدانی حتی فقط یکنفر با بودن تو
ساده تر نفس کشیده است
یعنی تو موفق بوده ای...
در تاریخ آمده است که لشکر ایران چنان با ابهت بود که از تماشای سواره هایش ، فیل هایش و قلچماق هایش و ... دل دشمنان هُری می ریخت توی تنبان شان !! یعنی یک لشکر آدم فقط به حساب و کتاب اینهمه لشکر رسیدگی می کرده است !!
در تاریخ این مرز بوم نوشته اند که اولین گنده فرمایشی که دست از پا درازتر به خانه اش برگشته بود ، اردشیر درازدست بود !!
دیشب برای یک نشست دورهمی از نوع دوستانه جمع شده بودیم ... دو دقیقه آمدیم فارغ از جهان بیرون به علائق شخصی خودمان برسیم ، در ترکیه کودتا شد !!
بدنبال بالا آمدن تیم ماشین سازی تبریز در لیگ برتر فوتبال ایران ، تعداد تیم های تبریزی حاضر در لیگ برتر به سه تیم رسید و این یعنی " هر چه شریک بیشتر ، سهم کمتر !! "
چگونه موفـــــــق شویم ؟
