یادداشت های دادو

۳۷ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است


این چند روزی که بارانی بود ؛ شبها هوا کمی خنک تر از خنک شده بود و مخصوصا موقع سحری ، رفتن به بالکن برای تماشای ماه تمام (!) کمی لرزآورتر !!
 
  • دا دو

دیشب هم مهمانِ افطار بودیم ... یک حضور از نوع سرد و صمیمی !! ما ملتی هستیم که برای کارهایی که دوست داریم، وقت کم می آوریم و برای کارهایی که دوست نداریم، باید وقت بگذاریم ؛ چرا !؟ یک دلیل بیشتر ندارد !؟ رسم است دیگر !!!

 

  • دا دو

این چند روز گذشته حسابی باران داشتیم ، باران که می آید همه خوشحال می شوند ،‌ در کشور ما که سرزمینی نیمه بیابانی است ؛‌ باران هر وقت بیاید غنیمت است ،‌حالا این وسط چند نفر هم متضرر می شوند که کاری نمی شود کرد !! این چند روز باران هر روز شدیدتر از نوبت قبل تکرار شد و امروز فوق العاده ناجور بارید !! یک عالمه تگرگ ...

 

  • دا دو

دمدمای اذان افطار بودیم که یادم افتاد برای گربه ها چیزی نگرفته ام ؛ البته در خرید عصر می خواستم از همان فروشگاه یک بسته سنگدان بردارم ولی بارم زیادی سنگین بود !!

 

  • دا دو

روزگار نوجوانی و جوانی ما ، یک سری کاست ها و کتاب های آموزشی بود که به نام گام به گام مشهور بودند ... بعدها که اواخر دوره ی مطالعات آزادمان بود (!!) ،‌یک انتشاراتی بود بنام قدم اول !! یک جائی هم خوانده بودیم که " راهی که چند قدم است و راهی که چند فرسنگ است نیازمند برداشتن قدم اول است " ( کنفوسیوس !! ) و همینطور نقش قدم در زندگی ما ،‌قدم به قدم با ما می آید !!

 

  • دا دو


چطور یک غربــــزده شویم:

 

  • دا دو
  • دا دو
 
دیروز برای افطار مهمان بودیم ، آنقدر در مهمانی ها دیده نمی شوم که کم کم بجز کودکان ، نوجوان ها هم به چشم غریبه به من نگاه می کنند که این دیگر کیه ؟
  • دا دو

بنظر برخی ها مدرک چیز خوبی نیست ، چون بخاطر مدرک خیلی کارها می شود و با نام مدرک هم خیلی کارها راه می افتد ، برخی ها هم که مقام های طلایی بدست می آورند برای توجیه لیاقت خود نیاز به داشتن مدرک می شوند ؛ حالا از آکسفورد باشد چه بهتر !!

  • دا دو

این روزها ، برنامه ی زندگی ، کلا برهم ریخته است ، پیش بینی و پس بینی هم نمی توان کرد ، معلوم نیست استارت روز از کدام ساعت روز زده می شود !؟!؟ از پای سفره ی سحری ، از صبح ، از انتهای شب !!

 

  • دا دو