یادداشت های دادو

و باز هم بهمن ...

يكشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۰۹ ب.ظ

زنگ زده ام به یکی از همکارها که تازه بازنشسته شده  و گفتم : " باز هم که دست به قتل زده ای !؟ " تا دوزاری اش بیافتد کلی قصه را کش داده ام و بالاخره که فهمیده جریان از چه قرار است گفته : " بالاخره من باید بروم اسمم را عوض بکنم ، شانس داریم هاااا ، با کی هم اسم شده ایم !؟!؟ "


 

خبر برخلاف قدیم ها ، خیلی دیر به من رسید و آنهم از طریق یکی از همکارها (!!) ، دو نفر ، یا به روایتی صحیح تر ، یک زوج ، در ارتفاعات بالای شهر ، گرفتار بهمن شده و فوت شده اند ... از قرار معلوم اتفاق روز پنجشنبه رخ داده و روز جمعه از طریق خانواده به هلال احمر اطلاع داده اند و بعد از کلی جستجو و کاوش ، روز شنبه جنازه متوفایان پیدا شده است !!


خبر را همکارم گفت و بدنبال آن روزنامه الکترونیکی شهر را برایم ارسال کرد ؛ نصر نیوز !! گاهی بد نیست یک روزنامه ی سریع السیر در دسترس آدم باشد ؛ حتی اگر خبرهایش خالی از ایراد نباشد !!


توصیف خبر را از خودشان نوشته بودند و ادامه را از زبان جانشین امداد و نجات کوهستان !! گاهی اوقات ، برخی از خواننده ها به پاراگراف های روزنامه ها حساسیت نشان نمی دهند و تمام مطلبی که می خوانند را از زبان همان شخص برداشت می کنند ... اینهم از شیطنت های ژورنالیستی است که حبرنگار در میان گفتگو ، ذهنیت خود را که غالبا آمیخته به حدس و گمان است را وارد چرخه فهم خواننده ها می کند !!! مشکل من با کلمه " متبحر " بود !! در خبر نوشته بودند که یک زوج کوهنورد که متبحر نیز بودند !!! به همان جانشین محترم زنگ زدم و جریان را جویا شدم ؛ خوشبختانه ایشان هم به کلمه ی متبحر ، حساسیت نشان داده بود و پشت سر کسی که خبر را درج کرده بود چند تا بار کرد !!


زوج جوانی که دارای دو کودک بودند ( یکی 4 ساله و یکی 9 ساله .؟؟!!) با تنها گذاشتن آنها در خانه (!) اقدام به اجرای برنامه کوهنوردی می کنند (!) قبلا هم از این برنامه ها داشتند ... مسیری را انتخاب می کنند که شاید در تابستان زیاد مهم نباشد ولی در زمستان می تواند خطراتی داشته باشد !! روی نقاب برفی رفته و گرفتار شکست نقاب برفی و وقوع یک بهمن کوچک می شوند (!) بهمن الزاما نباید بزرگ باشد تا حادثه ساز بشود ، کوچکش هم باندازه ی بزرگش خطرناک است !!! روز جمعه خاله بچه ها به خانه آنها سر می زند تا ببیند چرا خبری از آنها نیست و متوجه می شود که بچه ها شب بدون حضور پدر و مادر در خانه تنها بوده اند (!!!) قضیه به اینطرف و آنطرف اطلاع داده می شود ، گروههای نجات منطقه را وجب به وجب کاوش کرده و متوجه یک ریزش بهمنی می شوند !! آنهم در مسیری که روز جمعه افراد زیادی از آنجا تردد می کنند !!!! جنازه ها روز شنبه پیدا می شود ...


درست است که مرگ وقتی بیاید ، ناشی و متبحر حالی نمی شود !! ولی وقتی کسی دنبال مرگ می رود ، خیلی مهم است که ناشی باشد یا متبحر !! خیلی از دلخوشی های روزگار زیر سایه مرگ قرار دارد ؛ خیلی از رشته های ورزشی که اتفاقا لذت بالای در خود دارند ، دیوار به دیوار اتفاقاتی هستند که خیلی زود آدم را با مرگ رودررو می کنند ، این همان اجل معلق است !! شما به اسکی می روید ، باید بغیر از خود اسکی کردن چیزهای زیادتری هم بدانید ، حالا اگر نمی دانید باید از محوطه های مخصوصی که بعنوان پیست برایتان در نظر گرفته شده است و ناظر و نگهبان دارد استفاده بکنید تا ضریب خطر پائین بیاید ، اگر سر بگذارید به کوه و بروید از آن شیب اسکی بکنید ، به احتمال زیاد پائین برسید ولی احتمال اینکه زنده برسید شاید خیلی کم باشد !!! کوهنوردی هم از آن دسته است ، رفتن به دامان طبیعت وحشی و استفاده از هوای پاک و فضای دور از خستگی روزانه آهن و سیمان و ماشین !! خیلی جذاب و زیباست ولی می تواند با کوچکترین اشتباهات منجر به اتفاق بشود !! مخصوصا که در زمستان این صعود اتفاق افتاده باشد ...


فردی که در یک فعالیت و یا رشته ی ورزشی ، عنوان متبحر را کسب کرده است ( بواسطه آموزش و کاردانی و نه تعارف و خودفریبی ! ) چنانچه در آن فعالیت فوت نماید ( بغیر از شرایطی که بالاتر از تبحر او بوده باشد ، مثلا زلزله و بهمن در منطقه اورست کوهنوردان خیلی متبحر را می تواند دچار اتفاق بکند !! ) تبحر خودش را زیر سوال می برد !! مگر اینکه داشتن وسایل خوب و مارک دار را نشانه تبحر فرد بدانیم !!!


متاسفانه برخی با بزرگنمایی برخی جنبه های اتفاق کاری می کنند تا واقعیت ها در پشت کلمات مخفی بماند و نتیجه ی آن این می شود که دوباره تکرار حادثه داشته باشیم !! در جریانات حوادث زمستانی سالهای قبل اگر اتفاقات بصورت کارشناسانه بررسی می شد در متبحر شدن افرادی که به این فعالیت ها دست می زدند نقش خوبی ایفا می کرد !!


من همان خبر اول فوت آتش نشانان گفتم که آنها طعمه احساساتی شدن خود و یا بی خردی مسئولین آتش نشانی شده اند و نظر دادم که بلافاصله باید شهردار یا رئیس آتش نشانی بازخواست شود ... آتش نشان نباید در جریان نجات کشته شود ، البته اگر تعداد تلفات انسانی بازای هر آتش نشان 20 نفر بود ، یک کم اغماض می کردم !!! شاید نظر من با خیلی ها همخوانی نداشته باشد ولی مطمئن هستم که کسانی که در جریان مسایل نجات هستند حق را به من خواهند داد ، البته اگر از ترس جان و موقعیت خود ، نظرشان را به جای دوری پرت نکرده باشند !!! حالا بروند هی نماد آتش نشان بسازند و سر هر خیابان نصب بکنند ... پشت کلمات قائم شدن از مسئولیت  افراد کم نمی کند و مطمئنا از بابت کشته شدن آن افراد باید یک جایی حوابگو باشند !!!

 

  • دا دو

نظرات  (۲)

ایکاش بعضی از واژه ها وجود نداشتند ویا در جای واقعی خود بکار میرفتند . همین واژه ها و عناوین پر طمطراق هستند که کار دست ماها میدهند . واژه هائی نظیر همین متبحر - استاد- پیشکسوت- اسطوره- و غیره که هر از گرد راه رسیده ای آنها را یدک میکشد و آخرش همانی میشود که نباید میشد . کمترین تبحر همین عزیزان از دست رفته  تنها گذاشتن جگر گوشگان کم سن و سالشان در خانه و رفتنشان به کوه است تا بماند کار ناشیانه شان در انتخاب مسیر کوه نوردی . خداوند هر دورا قرین رحمت و مغفرت فرماید .
سلام

عنوان مطلب ذهن منو به سمت دیگه ای منحرف کرد !!!

در مصاحبه ای که با یکی از آتش نشانها شده بود (لینکش رو اگه خاطرتون باشه در وبلاگم گذاشتم) گفته بود کسی که به سمَت ِ فرماندهی یک پایگاه آتش نشانی منصوب میشه باید بیست سال سابقه کار داشته باشه، در حالیکه فردی رو با فقط 5 سال سابقه فرمانده یک پایگاه میکنن که تجربه کافی نداره ..

یا مثلا هر آتش نشان باید مجهز به یک دستگاه بیسیم باشه، (ظاهرا فرمان خروج نیروها از ساختمان پلاسکو داده شده بود ولی فقط اونهایی شنیدن و بموقع خارج شدن که بیسیم داشتن) ...

یا مثلاً پنجشنبه نحسی که این اتفاق افتاد پرسنل رفته بودن امتحان بدن (چون داشتن مدرک اجباری شده بوده) و به همین دلیل هنگام وقوع حادثه نفرات برای عملیات کافی نبوده ...

حالا گیریم مجسمه هم ساختن و سر چهارراه هم گذاشتن
برای خانواده اون عزیزان نون و آب میشه؟ جای خالیشون رو برای خانواده هاشون پر میکنه؟ بچه میتونه سرش رو به دامن مجسمه پدرش بذاره و زار بزنه؟
و آیا دستهای سرد و فلزی اون مجسمه میتونه دست نوازش به سر فرزندش بکشه؟

و اما در مورد حادثه بهمنی!
بقول جناب محمد رضا، اولین خبط اون شادروانان تنها گذاشتن بچه های کوچیک توی خونه بوده که چه بسا اگه بسلامت هم به خونه میرسیدن، اتفاقی برای بچه ها افتاده بود ...

به هر حال مثل همیشه چشم روی هم میگذاریم و میگیم قسمتشون این بوده لابد !!!!
شیرازیها به این نوع عملکردها میگن : قصد ِ دانسته ...
یعنی با اطلاع از عواقب کاری، بازم مصرانه وارد اون عمل شدن ..
مثل کسی که پزشکش بهش میگه روزه گرفتن برای شما سمّ مهلکه ولی ایشون روزه رو میگیره و میگه خدا قبول کنه انشاالله!!!

روحشون شاد ...
تا چه کسی برای این دو تا طفل صغیر پدری و مادری کنه ....

(عذرخواهی بابت طولانی شدن کامنت)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی