یکی از همین روزها ...

ما نسل قدیمی ها برای حرفهای نقل و قولی مان ، امکانات فامیلی زیادتری داریم ؛ مثلا می توانیم بقول دایی و عمه و خاله و عمو و ... ، آنهم از نوع بزرگ و کوچک و تنی و ناتنی و ... حرف بزنیم (!) ولی امروزی ها با اینکه بدلیل نازپرور بودن بیش از اندازه ، غالبا شاسی بلند تشریف دارند و توی چشم هستند (!) ، یک قوم و قبیله و مرجع اطلاعاتی دارند و آن دنیای مجازی است !!

 

دایی جان خارج نشین ما ( خدا همه ی رفتگان شما را ببخشاید ) همین روزها سالگرد فوتش می باشد و من خواهر زاده دقیق نمی دانم 5مین یا 4مین سالگردش باید باشد ، بنظر من اصلا هم مهم نیست (!؟) همینکه همیشه برایم زنده تشریف دارد مهم است !!

 

بنده خدا بعد از انقلاب راهش به ایران باز شد و داستان ممنوع الورود بودنش در زمان پهلوی را قبلا نوشته ام !!! و در این سفرهایش هر از گاهی که مجال صحبت به او داده می شد ( ما اصولا ملت همه چیزدانی محسوب می شویم و مزیت دیگرمان این است که تنها ملتی هستیم که بال پرواز داریم و هر وقت کم آوردیم بلافاصله به شاخه دیگری می پریم و به کسی اجازه حرف زدن نمی دهیم !! ) یک پرده از تکنولوژی های روز دنیا را برایمان کنار می زد !!

 

بیچاره سوئد نشین بود و فاصله ی رفاهی کشور او تا کشور ما باندازه اینجا تا ثریا بود ( منظورم ثریا زن شاه نیست هااااا !! ) حرفهایش گاه آنقدر برای ما تازگی داشت که بلافاصله محل شاخی که روی همه ی جمجمه ها وجود دارد (!) شروع به خارش می کرد ...

 

زیاد بخودتان مغرور نباشید ، حتی مجسمه ای که (...) از ( حضرت ... ) درست کرده است ، روی سرش شاخ دارد !!! بارو ندارید بروید بگردید پیدا کنید !!!

 

این روزها دیگر آن روزها نیست که اخبار جدید با مهمان بیاید و قبول کردنش نیاز به شاخ درآوردن باشد !! اطلاعات خام همه جا هست ( هرچند تکنولوژی در دسترس نیست ! ) و می شود خیلی چیزها را دانست و دنبالش رفت !!

 

شاید ده سال پیش بود که یک فیلم اسکی آوردند ، البته تبلیغ برای ردیابی در اسکی بود !! اسکی بازان حرفه ای لباس هایی که فرستنده ی ردیاب داشت آنها را می پوشیدند و می رفتند از روی محل های بهمن خیز حرکت کرده و عمدا بهمن را می شکستند و زیر برف می ماندند ، ( البته کیسه هوا داشتند و قرار نبود بمیرند !) و هلیکوپتر امداد در همان حوالی حرکت کرده و سیگنال می فرستاد و از روی آن فرستنده که اندازه حبه قند بود و روی بازوی کاپشن بود ، محل فرد را پیدا می کردند ... حتی آن دسته از ورزشکاران که از لباس های معروف به تاناکورا استفاده کرده بودند ، در سالهای دور شاید از این برآمدگی ها در روی بازوی کاپشن های خارجکی و دست دومشان خبر داشته باشند !!! ( یک چیزی مثل جعبه سیاه هواپیما !! در حد آب نبات !!!! )

 

بعد از اینهمه سال که از این تکنولوژی می گذرد و امکان تهیه اش اصلا گران نیست و اصلا سیاسی نیست و بوی استعمار و استثمار ندارد و ...چرا نباید لباس های آتش نشان ها و امدادگران هلال احمر و اورژانش و ... مجهز به آن ردیاب ها نباشد !!! اگر جستجوی مردم عادی غیرممکن باشد اصلا بعید نیست ، ولی اینکه ما ندانیم در 6 روز گذشته چند نفر آتش نشان گم کرده ایم ، جای تعجب دارد ، آنهم باندازه ی شاخ گوزن !!!