یادداشت های دادو

مشت با دست بسته

جمعه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۵۷ ق.ظ

 

آدم وقتی تب دارد ، کله پا می زند ... اصلا خاصیت تب این است که سازمان عادی فرد را بهم بریزد ... من همیشه مطلب را می نویسم و سر آخر برایش عنوان انتخاب می کنم ، این بار اول عنوان را نوشتم و دو ساعت است می خواهم درباره اش بنویسم !!


خودمانیم ... عنوان عجیبی به ذهنم رسیده است ، یک لحظه خودم را چگوارا دیدم ، این از خاصیت تب است و زیاد خطرناک نیست ، البته باید با دارو و پاشور و ... از این حالت بیرون بیایم ، کار دست خودم می دهم ...


دیروز صبح وقتی می رفتم کارخانه ، احساس ناگواری در گلو داشتم ... این احساس بد ، تا عصر جایش را به حسی از زکام بودن داد ... وقتی اسم زکام را می شنوم یک حس خوب به من دست می دهد ... در روایات اسلامی دا یم که زکام رفع کننده ی جذام است !! این جذام و جذامخانه باباباغی تبریز ، هم که چند روزیست با ما می گردد ، البته ارتباط با اسم و مایل آنجا شاید بیش از 30 سال است که با من است ...


آسایشگاه باباباغی تبریز ، شاید تنهاترین در کشور باشد ، نشان به این نشان که اگر در جای دیگری بود مطمئنا برخی صداهای اعتراض را به تبریز نمی کشید ... خیلی سال پیش زنی دوربین به دست به تبریز آمد و فیلم مستندی از آسایشگاه باباباغی تبریز درست کرد ،محال است کسی آن فیلم ساده را دیده باشد و تحت تاثیر قرار نگرفته باشد ... نام آن زن فروغ فرخزاد بود، می دانم که در هیچ دوره ی فکری م.افقش نبودم ، لازم هم نبود ، مثل خیلی های دیگر !! ولی این حرکت اش خیلی بارز و جالب بود ... سالها پیش در موردش کمی حرف زده بودم !


از جذام خانه به تب دیشب برگردم ؛ شب مهمان بودم ، تب ضعیفی با من همراه بود ، از کجا متوجه شدم !؟ زیاد مشکل نبود ؛ وقتی تب داشته باشم ، یا زیاده ساکت می شوم و یا زیاده پرحرف ، ناگفته نباشد که موضوعات جوری بود که مرا به حرف زدن وادار می کرد ؛ یکیش همین جذامخانه باباباغی !!


شب وقتی به خانه رسیدم خوب بودم ، شاید چون زیاد خورده بودم ... مثل خیلی ها که چون تا خرخره پول دارند ، خوب دیده می شوند و وقتی به مشکل بخورند ، بیشتر از پسرفت اقتصادی شان پسرفت اخلاقی ازخود نشان می دهند...


شب را با تب آغاز کردم و خستگی زیاد باعث می شد که خواب ادامه داشته باشد و تب کارساز نباشد ، نز یک صبح ، حوالی ساعت 6 ، بلند شدم و دیدم نوبت تب رسیده است !! آمدم پذیرایی و مقابل بخاری گازی که کمک حال پکیچ شده است ، خوابیدم ... البته اگر بشود گفت خواب .


حوالی ساعت 10:30 با کنترل تی وی ، یک متر فاصله داشتم و حال برداشتن و خاموش کردنش را نداشتم ، شاید هم از شانسم بود ، چون یک برنامه پخش شد و یک کارشناس که زمانی وزیر کار بیل کلینتون بود و حالا استاد دانشگاه (!!) در مورد اوضاع اقتصادی آمریکا بین سالهای1926 - 2007 حرف و برنامه داشت ...


هم جالب بود و هم عجیب و غریب ، حرفهایش پر از بیم و امید بود ؛ از لابلای حرف هایش می شد بدبختی زودرس اقتصادی کشور خودمان را حدس زد ، دریافتی های کلان ، تاثیر پولهای بادآورده در انتخابات های سیاسی ، رکورد اقتصادی و توهم تورم مهار شده ، نویدهای کاذب برای آینده ی روشن اقتصادی و خیلی جریاناتی که امروزه در سطح کارخانه ها با آن روبرو هستیم و معضل بیکاری و بدتر از آن اشتغال غلط !!


لذت دیدن این این برنامه بیشتر از جین ایر شب قبلش بود ...


وقتی با موبایل شروع به نوشتن کردم ، حس کردم تب بار و بندیلش را بست و رفت ، لابد ویروس می گوید : این دیگه کیه ... ؟!

 

  • دا دو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی