باد نوروزی ...

ز کوی یار می آید نسیــــــــــــم باد نوروزی

از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی

امروز باد داشتیم در حد طوفان ، یادم نمی آید کی این باد را کاشته بودیم که این وقت سال طوفان درو کردیم !!! خانه تکانی سر سال مثل درس خواندن بچه تنبل در شب امتحان است !! شاید برخی سنت ها در زمان خودشان بجا بودند ولی در این دور و زمانه که خیلی از مسائل حل شده اند و خانه ها مختصر و مفید و ... هستند ، نباید کارهای خانه برای آخر سال بماند !! که بعد از کلی رفت و روب کردن و تمیز کردن شیشه ها ، رگبار بزند و همه جا را خراب بکند و باد بوزد در حد طوفان و گرد و خاک کوچه را بریزد وسط پذیرائی !! و البته هنوز این خوبی را دارد که مردم سر سال می فهمند که چقدر وسایل اضافه خریده اند و استفاده نکرده اند و آنها را به دیگران می بخشند و چقدر از این راه احساس بزرگواری می کنند و هیچوقت یاد نمی گیرند که اگر بغیر از نیاز نمی خریدند و پولش را انفاق می کردند از اینهمه لباس دست دوم و دست سوم و ... بهترتر بود و بدرد بخورتر !!!!

 

خدا رحمت کند آلودگی هوا را که به بادی و بارانی ، رفع می شود و آسمان آبی خودی نشان می دهد !! به برکت ساخت و ساز که غالبا غیر ضروری هستند و بدلیل افت بازار نیمه کاره رها می شوند (!!) در هر نقطه ای از شهر مصالح رها شده به امید ساخت و ساز دیده می شود و برای همین هیچ پنجره ای را با خیال راحت نمی شود باز کرد !!

امروز از ابتدای صبح باد می وزید و چقدر عصبانی و تند می وزید !! رفته بودم چاپخانه ی دوستم ، رفته بود از چاپخانه بغلی یک دسته کاغذ بیاورد که باد یکی از ورق های شماره خورده را برداشت و فرار کرد !! تقریبا نیم ساعت دنبال آن برگ کاغد در کوچه گشت ولی پیدا نکرد !! یکی هم از سر بیکاری آمده بود برای هواخوری که به او گفتم : " از قدیم نظرشان بر این بود که بعد از این قبیل وزش ها زلزله می آید !! " و بنده خدا چائی اش را خورده و نخورده بلند شد و رفت خانه شان تا در زمان زلزله در خانه و کنار اهل و عیالش باشد !!!

 

شب در شبکه نمایش یک فیلم می دیدم که از نیمه ها به آن رسیده بودم و طبق معمول یک فیلم بی سر و ته آمریکائی بود که وسط هایش را هم بچه های ما قیچی کرده بودند و فقط دویدن ها و هیجانات غلط و آرتیست بازی ها به ما نشان داده می شد !!! یک مرکزی بود که کارش بی شباهت به داستان های هارپ نبود و اتفاقاتی که باعث می شد تا گردباد و طوفان بشود در حد 800کیلومتر در ساعت و سه آرتیست از یک خانواده داشتیم که کنار هم بودند و هلی کوپتر می راندند و جی پی اس استفاده می کردند در حد لالیگا و خلاصه اینکه آمریکا بود این چند نفر منجی که بالاخره مانند اکثر فیلم های رده سوم و چهارم ( معادل فیلمفارسی های خودمان !! ) به خوشی و خوبی تمام شد و طوفانی که با 800 کیلومتر داشت می آمد با یک کلید زدن ناگهان تمام شد و آسمان آبی شد !!! عقل سلیم می گفت که طوفان راه افتاده حداقل سرعتش کم می شود و کم می شود و تمام می شود !! ولی کارگردان با قوانین نیوتن و نیوکیلو و نیوگرم کاری نداشت و ... !!! یک جائی آرتیست را باد بلند کرده بود که ببرد و او با دستش به لبه راهرو گرفته بود و هیکلش مانند کاه در فضا معلق بود و چرا باد به همه جای بدن زورش می رسید و از عهده ی دست برنمی آمد جای سوال داشت !!!

روی هم رفته فیلم خیلی مسخره ای بود ولی شباهت زیادی به باد شدید امروز شهر داشت !!!