یادداشت های دادو

نگاه از زاویه ی دیگر

جمعه, ۲۲ دی ۱۳۹۶، ۰۲:۰۲ ب.ظ

همه ی کسانی که اهل مطالعه تشریف دارند و در دنیای مجازی غور می کنند و به ادبیات این دنیای بزرگ آشنا هستند ، جور دیگر دیدن را بلد هستند !! ولی باید قبول کرد که کلمات به همه سواری می دهند ...


همه ی عبارات تاریخ مصرف دارند و جملاتی که برخی بزرگان در شرایط خاصی گفته اند را افرادی سودجو و مغرض در زمان های دیگری ( مخصوصا بعد از جاافتادن آن عبارات و شخصیت ها در ذهن عامه مردم !! ) در جاهایی که خود دوست دارند و در زوایای که اندیشه ی خودشان قرار دارند گرفته و منعکس می کنند و برای همین در برخی جاها باید جملات را قدری جابجا کرد تا به همان منظوری که در ابتدای خلق شدن داشتند ، نزدیکتر بشوند !! مثلا همین جور دیگر دیدن وقتی لوث شد و از حیض انتفاع افتاد و به دور باطل افتاد (!) باید کاری کرد که دوباره به مفهوم واقعی اش که نگاه نو و روشنگر است برسد و برای همین باید جور دیگر دیدن را از احاطه ی محیطیِ مغرضانه درآورد و زاویه اش را تغییر داد تا به جای ناجور دیدن تبدیل به خوب دیدن بشود ، چون ناجور دیدن باعث آموختن نمی شود و اگر هم بشود بیراهه ی دوری برای یادگیری است !!

 

تغییر زاویه دادن به دید مستلزم این است که ما بی طرف بوده باشیم ، چون اگر موافق باشیم جور می بینیم و اگر مخالف باشیم ناجور می بینیم ولی اگر بی طرف باشیم ، چیزی را می بینیم که حقیقت دارد و حقیقت آلوده به اغراض نمی شود بلکه این واقعیت است که می تواند توسط افراد سودجو رنگ و لعاب بگیرد !! و بیطرف دیدن خیلی سخت است ...

 

صبح داشتیم از خانه مادری به خانه ی خودمان می آمدیم ، طبق معمول در بازگشت همیشه وسایل زیادی داریم و بهترین و باصرفه ترین وسیله برای آمدن آژانس می باشد ؛ هم از نظر زمانی و هم از نظر مالی !! راننده ای که برایمان آمده بود از سالهای دور آشنا می باشد و تقریبا آژانس شخصی مادرم می باشد و جاهایی که مادرم در طول هفته می رود را کاملا می داند و اگر سه شنبه مادرم به او زنگ بزند می داند که به کجا می رود و عصر کی باید برود و او را بازگرداند و ...

 

توی مسیرمان چند تا از اتوبوس های دوقلوی BRT را دیدیم و من گفتم : " وقتی چند تا از این ها پشت سر هم ردیف می شوند ، سبقت گرفتن و رد شدن از اینها خیلی سخت می شود !! " و منظورم این بود که اینها با اختلاف زمانی از هم حرکت می کنند و بدلایلی پشت سر هم قرار می گیرند و تواتر حرکتی شان بهم می ریزد و همین امر مشکلاتی برای محدوده هایی که حرکت سایر متاشین هابا اینها مشترک هستند پیش می آورد !! راننده ی آژانس در تائید و شاید هم در ادامه دادن بحث اشاره کرد که راننده های اینها خیلی بد رانندگی می کنند و چند وقت پیش توی مسیرشان به یک خانم زدند و متاسفانه فرد در جا کشته شد !! و من ادامه دادم : " مسیر حرکتی اینها مشخص است و با نرده و رنگ و ... ایزوله شده است ولی متاسفانه مردم عادی و موتوری ها و حتی در برخی جاها ماشین های عادی و خاص وارد محدوده ی آنها می شوند و مردم باید بدانند که محدوده ی ورود ممنوع یعنی چی !؟ و باید خیلی دقت بکنند و ... البته راننده حرف مرا قبول داشت ولی اصرار داشت که بگوید مخصوص بودن یک راه برای عده ای نباید دلیلی برای این باشد که دیگران را حساب نگذارند و پوشیده داشت همان راههای تبصره را باز می کرد !! نگاه از چشم راننده این اتوبوس ها یک جور است و نگاه از نگاه ساید افرادی که با این مسیرها تقاطع دارند یک جور دیگر (!) ولی نگاهی که حق را برای هر دو طرف نگه دارد می تواند باعث آموزش همگانی و فرهنگ ساز باشد !!

 

کمی بعد مسیرمان از آنها جدا شد و بحث عوض شد !! رادیو آوا باز بود و جناب عقیلی می خواند ... راننده صدایش را کمی بلند کرد ... " اسم ات را به من بگو !! " من خیلی آرام اسم ام را گفتم و راننده کمی بعد متوجه شد که من اسم ام را در جواب ترانه ای که خوانده می شد گفته بودم و خندیدیم !! از قدیم الایام از این شلوغی ها زیاد داشتم و هنوز کمی دارم !! در این اثنا من پرسیدم : "  کیه که دارد می خواند!؟ " بانو گفت : " خواننده مورد علاقه ام است ؛ عقیلی !! " ( اینها همه شان برای من حکم خواننده ی جدید را دارند و من حوالی مختاباد و اصفهانی پرونده ی خواننده های سنتی را بسته ام !! ) البته یادم نیست که جریان چی بود چون در ادامه این " اسم ات را به من بگو " و " دستات را به من بده " و ... رفت روی آواز و " تو را من در چشم در راهم " را خواند !!! ( و البته با داد و بیداد !! ) طبق معمول من گفتم : " وقتی من اینها را حساب خواننده نمی گذارم به من ایراد نگیرید !؟ انتخاب ترانه باید آگاهانه باشد نه اینکه هر چی دست آدم آمد آن را هر طور خواست بخواند !! این شعر نیما یوشیج که خیلی هم معروف است یک زمزمه ی دکلمه گونه بین شاعر و معشوقه اش است آنهم در غروب دلگیر و دل شب !!  این را دکلمه بکنند سنگین تر است تا اینکه مثل میوه فروش ها جار بزنند و فریاد بکنند !! " قیافه ام خیلی جدی بود و راننده داشت می خندید ( نه به حقیقتی که در حرفم بود ؛ بلکه به لحنی که داشتم ادا می کردم !! ) بانو گفت : " خب ... حالا تو خودت را ناراحت نکن !! " گفتم : " یعنی چی که خودم را ناراحت نکنم ، مشکل یکی دو تا نیست که !! راننده ی اتوبوس  مشکل دارد ، خواننده ی رادیو مشکل دارد و ... " و زدیم زیرخنده !!!

 

===

 

شب در برنامه ی دورهمی ، مدیری یک مهمان داشت که دلش خیلی پر بود !! خانم مرجان محتشمی که خوشبختانه من نمی شناختم ولی مادرم که گهگاه سریال ها را دنبال می کند او را می شناخت و ایضا بانو که او را می شناخت !! از همان ب بسم الله دل شپر بود و بغض اش آماده برای ترکیدن و از همان ابتدا رفته بود پشت تریبون گلایه از عزیزانی که خیلی نامردی کرده بودند در حق اش و هی می رفت و می آمد و گله مند بود از اینکه پشت سرش حرف درآورده اند و ... همان لحظه بانو در اینترنت سرچ کرد ببیند جریان چیست و دیدیم که در اینستا و ... پست هایی گذاشته بودند در رابطه با رابطه ی پشت پرده ی او با فردوسی پور و ازدواج و طلاقش و ...

 

البته وسط حرفهایش کل شبکه ی نسیم پرید و با چند دقیقه تاخیر رفتیم و جای دیگر پیدا کردیم و مادر گفت که این روزها از این پرش ها زیاد است !! برنامه پخش زنده نبود و دو روز قبل ضبط شده بود و معلوم بود که اگر مشکل محتوایی داشت قبلا حذف می شد ولی خدا را شکر مشکل فنی بود !!

 

اگر در داستان زندگی 3لبریتی های هالیوود کسی مطالعه داشته باشد می داند که اینها تقریبا خودشان را به گردانندگان تبلیغاتی و تجاری با سرقفلی کامل واگذار می کنند و نمی شود یکی معروف بشود و زندگی دلخواه خودش را داشته باشد و باید بعد از معروف شدن اندازه ی  چند برابر آنرا از طریق برنامه ی تبلیغاتی که شاید موردپسندش هم نبوده باشد به مدیران مشهور شدن اش بپردازد و تبدیل به ماشین پول سازی می شوند و معامله ای که دست اندرکاران فیلم و سریال با بازیگری که در اوج شهرت بخواهد همکاری نکند همین است و 1 . 2 . 3 ... او را به لجن می کشند !! و بیخود نیست که رنگ آن فرش که زیر پای 3لبریتی ها پهن کرده اند قرمز است ؛ این فرش را خون دل ها قرمز کرده اند !!!!!!!!!

 

 

  • دا دو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی