یادداشت های دادو

طرفدار یا بی طرف !؟

سه شنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۶، ۰۹:۱۲ ب.ظ

دیشب برای شام خانه ی برادر بزرگتر مهمان بودیم و بعد از شام مهمان در مهمان شدیم و رفتیم نی نی دیدنی که همانا نوه ی خاله جان باشند  و موقع بازگشت از آنجا دوباره مهمان شدیم و شب در خانه ی مادر بودیم و به تماشای فیلم در انتهای شب رسیدیم ، هر دو فیلم یک مضمون داشتند ؛ دزدی و قاچاق !!

 

قبلاها وقتی از این فیلم ها نشان می دادند ، اکشن بودن فیلم ها و بازیگرها مهم بودند !! ولی این روزها که ذهن همه درگیر انواعی از دزدی ها و اختلاس ها و ... شده است (!) در زمان تماشای این قبیل فیلم ها ، موضوع فیلم مهمتر می شود تا بازیگرها و جلوه های ویژه و ...

 

فیلم دوم در رابطه با جیب بری بود که در مترو کیف یک خانم را زد و داخل کیف اش یکسری اسناد بود و ادامه ی فیلم رفت روی ماجراهایی که به درد ما نمی خورد ؛ نه از نظر فرهنگی (!؟) چون ناظر پخش تقریبا نصف فیلم را قیچی کرده بود ( حالا خوب بود فیلم مال دهه هفتاد بود !! فیلم های امروزی را فقط بصورت مرور نقادانه نگاه کرد !! ) و نه از نظر حقوقی (!؟) چون دزد داشت به کمیسر پلیس از حقوقی که داشت حرف می زد و در جامعه ی ما هزاران سال است که اصل سلامت شهروندی و حقوق اجتماعی بر مَثَلِ معروف " آسه بیا ، آسه برو ... " استوار است و پلیس مجری قانون نیست و خود قانون است !! همچنانچه کارمند مجری قانون نیست و خود قانون است !! خلاصه اینکه از نصفه های فیلم خاموش کردیم و رفتیم خوابیدیم !!

 

صبح برای خرید نان سنگک رفته بودم !! در نانوایی تعدادی صحنه ی ناجور دیدم که خیلی مرا منقلب کرد و البته این منقلب شدن مانند منقلب شدن فلان خانم هنرپیشه در ورزشگاه نبود که این روزها ناشم را سر زبان ها کرده است و من فکر می کنم او با این حرکت انتحارانه که به هیچ جای ظاهر فرهنگی اش نمی خورد (!) میدان را برای تازه کردن بحث حضور بانوان فرهیخته در ورزشگاهها باز کرده است و مطمئنا فحشی که از این ناحیه دریافت می کند باعث رشد بیشترش می شود (!!) چرا که فحش و نفرین در دنیای سیاست و هنر همان کاری را می کند که کود در دنیای کشاورزی !!!!!!! و امممما منقلبی من از دیدن افرادی بود که برای خرید نان آمده بودند ، یک پیرزن که برای راه رفتن مشکل داشت و حتی برای برداشتن نانی که خریده بود و بعد از اینکه نانوای بداخلاق ( که بداخلاقی را در کشور ما می شود با خستگی و سنگینی کارش توجیه کرد !!!! ) نان را روی میز انداخت که بردارد ، از آقای خواست تا آن را تا کرده و در نایلون بگذارد و از پله ی نانوایی با مشقت پائین رفت تا آن مرد نایلونش را بدست اش بدهد !! یاد کودکی هایم افتادم که وقتی آقا یا خانم مشکل دار و کهنسالی برای خرید نان می آمد نه تنها نانوایان که مردم توی صف هم پیشقدم می شدند تا او را معطل نکنند و زود راه بیاندازند !! دو نفر بعد نوبت مردی بود که میان سال بود و مشکل کم بینایی شدیدی داشت ، طوری که پولهایی که آقای نانوا بطرفش پرتانده بود را با کشیدن دست اش روی میز پیدا می کرد و جمع می کرد و این بار هم یکی از آقایان برای برداشتن نان هایش و راهنمایی اش تا بیرون نانوایی کمک اش کرد !!! منقلب شدن نه بخاطر دنبال مقصر گشتن بود و نه یافتن راه چاره برای ناتوان هایی که در اطرافمان کم نیستندبلکه هب همان اندازه ی دیدن !! چرا که این روزها ، متاسفانه ، خیلی ها اصلا نمی بینند !!!

 

طرفهای ظهر رفته بودم بازارگردی و تجدید دیدار با دوستان ، در مغازه ای که منتظر سرد شدن چایی ام بودم !! دو نفر بحث داشتند در مورد جریان " حکومت خودمختار آذربایجان " !! 21 آذر همیشه در تقویم تاریخی آذربایجان روز مهمی بوده و خواهد بود و ایضا دو سال قبل از آن و ... !! یکی زا آن دو نفر شدیدا طرفدار انه حرف می زد و آن دیگری جبهه مخالف را گرفته بود و هی به نقش شوروی در حکومت خودمختار اشاره می کرد و م یگفت که " جعفر پیشه وری نوکر شوروی بود !! " تقریبا کارشان داشت گره می خورد که دوستم پای مرا هم وسط کشید و نظر مرا خواست ... من دوست نداشتم وارد بحث غلط بشوم و برای همین مختصرا گفتم : " در اینکه پیشه وری متمایل به شوروی بود شکی نیست ؛ حتی اگر در حد نوکری بوده باشد !!! ولی در آن زمان مگر حکومت مرکزی دستِ شخص مستقلی بود !؟ در تهران هم کسی حکومت می کرد که متمایل به آمریکا و انگلیس بود ؛ حتی اگر در حد نوکری بوده باشد !!!! من بی طرف بودن را درست نمی دانم ولی خیلی خیلی بهتر از این است که آدم نخوانده و ندانسته طرفدار کسی و اندیشه ای باشد و بیخود خودش را جر بدهد !! "


تاریخ ما نشان داده است که ملت ما نوکری را جزو سرنوشت خود می داند و اگر کسی را بالای سر خودش نبیند ، رَم می کند !! نشان به این نشان که وقتی شیرویه بر علیه خسرو پرویز شورید و او را کنار زد و به تخت نشست !! بزرگان کشور پیش اش رفتند و گفتند : " نمی شود که او زنده باشد و شما هم روی تخت شاهی باشید !! اگر می خواهی شاه بشوی باید او را بکشی وگرنه ما تو را برکنار کرده و می کشیم و او را برمی گردانیم !!! " یعنی کاری با پرونده ی کاری شاه معزول و شاه روی کار آمده نداشتند ، نگران این بودند که خدای ناکرده بدعت نشود و مردم نوکر دونفر ، آنهم همزمان ، نشوند !!!

 

  • دا دو

نظرات  (۱)

سلام 
حتما آنرور که باهم قدم میزدیم و گپ میزدیم خاطرتان هست که بعرضتان رساندم قضاوت کار بسیار سختی است  .این را داشته باشید و آن صحنه های نانوائی را که پیرزنی برای خرید نان آمده بود و شرحی که دادید را دوباره به خاطر آورید .خود این بنده که تقریبا در هفتمین دهه عمرم هستم تمام مایحتاج مادرم را که دو دهه از من بزرگتر است را تهیه میکردم و میکنم . بخصوص نان را که خریدنش با آنهمه صفهای طولانی بسیار سخت میباشد . اما میدیدم که این مادر نانها را بسته بندی کرده و برای دیگر فرزندانش که تحمل صف ایستادن را ندارند میبرد .اما هیچگاه به روی خود نیاوردم الان هم هر وقت پیرزنی را در صف نان میبینم .قضاوت نمی کنم ولی احتمال میدهم ایشان هم چنین فرزندان باغیرتی داشته باشند .
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی