یادداشت های دادو

می سازیم !! می بازیم !!

يكشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۶، ۱۱:۳۳ ب.ظ

دیده اید که یک زمان هایی سیستم فکری ویروسی می شود !؟ شما هی به چیزی فکر می کنید که نیت !! بر اساس آن برنامه می ریزید و هی فکر می کنید !! و این در حالیست که شما همزمان روی یک برنامه ی دیگر هم کار می کنید و فکر می کنید !! و یکی از اینها سایه هست و از یکی از اشتباهات قبلی ذهنی آب می خورد ...

 

من امروز باید به یک مجلس ختم می رفتم ، روز قبل جون مراسم شام غریبان ساعت 19 تا 21 بود ، برای همین این زمان روی حافظه ام حک شده بود و با اینکه می دانستم مراسم امروز از 15 تا 17 است ولی همچنان ساعت 19 تا 21 نیز فعال بود !!! از طرفی دوستان لطف کرده بودند و نام مرا هم در تیم پیشکسوتان برای والیبال رد کرده بودند و امروز ساعت 16.30 بازی داشتیم !! از طرفی داشتم برنامه می ریختم که بعد از بازی به خانه برگردم و دوشی گرفته و بعد به مسجد بروم !!! و از طرفی داشتم ساکم را آماده می کردم که همراه خودم به مسجد ببرم و از آنجا به سالن بروم !!

 

بعد از مسجد راهی سالن شدم و چون مسیرم غرب دور به شرق دور بود (!) از اتوبوسرانی استفاده کردم که کم دغدغه تر تشریف دارد !! از قدیم عادت داشتم که قبل از مسابقه در آرامش باشم و اتوبوس از تاکسی آرامش دارتر است ... توی اتوبوس یک نفر داشت با موبایل حرف می زد و بدجوری توی اعصاب مردم بود و اصلا هم حواسش نبود !! خدا را شکر چند ایستگاه بعد پیاده شد و مردم یک نفس راحت کشیدند !!! کمی بعد یک آخوند سوار اتوبوس شد و گوشه ای ایستاد ، خیلی هم جوانسال بود !! کنار من پیرمردی نشسته بود که از لحظه ی سوار شدن آخوند اگزمایش رفته بود بالا و هی با خودش ور می رفت و ریتم نفس هایش فرق می کرد !! همان لحظه یک فرد مسن به بهانه ی پیاده شدن بلند شد و جایش را به آخوند تعارف کرد و البته او قبول نمی کرد ولی به زور جای خودش نشاند و کنارش ایستاد !! بغل دستی من کم کم داشت خفه می شد و هی سرش را به تاسف تکان می داد و دنبال یک جرقه بود !! کمی بعد آخوند پیاده شد و آن مرد سرجایش نشست !! این بار پیرمرد به سخن آمد و به من گفت : " می بینی که چه بدبخت هایی هستیم !! " گفتم : " منظور از بدبخت آن آخوند بود که آمد و رفت ، یا آن مردی که جایش را به او داد ، شاید هم خودتان را می گوئید که در حال حرص جوش خوردن هستید !!؟ " متوجه شد که من خودم همه چیز را دیده ام ولی فرکانسم با او نمی خواند و ادامه نداد ... کمی بعد کمی مانده به ایستگاه اتوبوس در آنسوی خیابان یک پژو توقف گانگستری کرد و راننده پیاده شد و در حالیکه در باز بود بطرف زوج جوانی رفت که داشتند می رفتند و مقابلشان ایستاد و با مرد همراه زن حرف زد و بعد او را هل داد ، خانم خواست میانداری کند که روسری اش افتاد و آن دو هنوز در حال کشمکش بودند !! اتوبوس در ایستگاه توقف کرد و وقتی داشتیم از آنها رد می شدیم راننده یک کله حواله ی صورت آن مرد جوان کرد ... معلوم نبود دعوا سر چه بود !؟ ولی روی هم رفته صحنه ی ناجوری بود !!! با خودم گفتم :" اگر با تاکسی می رفتم ، شاید کمتر از اتوبوس رفتارهای استرس زا می دیدم !! "

 

کمی دیر رسیدم ، بازی قبل از بازی ما تبدیل به ماراتن شده بود و یک ساعت دیرتر از آنچه برنامه ریزان تصور کرده بودند تمام شد !! یک طرف بازی ، دوستان قدیمی ام بودند که سالها با آنها والیبال بازی کرده بودم و حریف مقابلشان بچه های ریخته گری بودند که سال قبل خودم آنها را در قالب یک تیم به مسابقات آورده بودم !! زمان تایم پیش این دسته می رفتم و روحیه می دادم و زمان بازی طرف حریف آنها بودم و نقش مربی را برایشان بازی می کردم !!!

 

بعد نوبت خودمان رسید و تیم مقابلمان خیلی ضعیف تشریف داشتند ول همسطح هم بودند و یک دست بازی می کردند !! قبل از بازی هم اشاره داشتند که آمده اند تا ببازند !! ماهم که یک عالمه ادعا و سابقه داشتیم !! بازی شروع شد تقریبا بازی دشت خودمان بود ، یک امتیاز من می گرفتم و یک امتیاز سرویس خراب شده به آنها می دادیم و اینگونه بود که همپای هم بالا می آمدیم و در نهایت بچه های ما از بیرون هم متلک باران می شدند استرسی شدند و چند تا پشت سرهم خراب کردند و من هم که می خندیدم و گیم اول را دادیم !!! گیم دوم هم دقیقا کپی گیم اول شد و چند خراب کردیم و گفتیم و خندیدیم و بعد یکی یکی بالا رفتیم و تا آخر هم نتوانستیم آنها را بگیریم و باختیم !!! اصلا باورشان نمی شد که برنده بیرون بیایند و من برای سرپوش گذاشتن به اینهمه افتضاح که بالا آورده بودیم گفتم : " ما به هرحال برای سومی بازی می کنیم !! و به دو تیم خواهیم باخت !! کی بهتر از شما !؟!؟ نوش جانتان !! "

 

===

 

در آخر هفته ی گذشته دوباره در کار مصنوعات کنفی بودیم و بالاخره امروز ظهر از محصول جدیدمان پرده برداری کردیم !! یک زیرپائی کنفی دیگر در اندازه ای بزرگتر

 

 

و اینهم مومیائی کنفی ظرف سوهان تا همیشه نگهبان و نگهدار شیرینی باشد !!

 

 

  • دا دو

نظرات  (۲)

سلام بر جناب دادو

ای کاش یه زمانی یاد بگیریم که فقط به میزان انسانیت آدمها نگاه کنیم فارغ از هر لباسی که تنشونه و هر جایگاهی که در اجتماع دارن ...
آخوند بودن ... کاسب بودن ...  رئیس جمهور بودن یا یک رفتگر ساده بودن .. هیچکدوم  دلیل بر خوب یا بد بودن آدمها نیست ...

کلاً  این روزها همه اینقدر کم طاقت و تند مزاج شدن که به محض اینکه آدم پاش رو از خونه بیرون میذاره با یکی دو تا از این صحنه های ناخوشایند روبرو میشه ...

باخت مصلحتی شما منو یاد اخلاقهای ورزشکاری پسرم میندازه ...
اخلاق پهلوانی ...



زیرپایی جدید هم مبارکتون باشه انشاالله
بالاخره زوج که هردو هنرمند باشن باید هم هر روز انتظار هنرهای جدید و بدیع داشت ...

شیرینی و حلاوت زندگیتون مستدام باشه انشاالله ...


پاسخ:
سلام
فرمایش شما زمانی عملی می شود که بلافاصله و ندانسته نظر صادر نکنیم و بدانیم که با این قبیل نظر دادن ها در چشم بغل دستیی که نمی شناسیم بزرگ و فهمیده جلوه گر نخواهیم شد و چه بسا دستآورد معکوسی برایمان داشته باشد

مممنون ... ما هر ماه تقریبا یک محصول دست ساز داریم !!
سلام، 

والیبال بازی می کنی مواظب باش! زانوی من به علت پریدن برای زدن توپ، ۴ هفته است درد می کند و فعلن هم مشفول فزیوتراپی!!
پاسخ:
سلام
ایشالا زود زود خوب بشود ... پریدن وقتی کامل است که افتادن هم لحاظ شده باشد ؛ خوب پریدن و بد فرودآمدن می تواند خطرناک باشد !!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی