یادداشت های دادو

آمدها و نیامدها ...

سه شنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۶، ۰۲:۲۵ ب.ظ

زندگی پر است از آمدها و نیامدها ... اگر در آمدها نقش داشته باشیم موفقیت است و اگر در نیامدها نقش داشته باشیم ، نشانه ی کم کاری ماست !! ولی اگر در هر دوی آنها نقش نداشته باشیم ولی بدمان نیاید که می داشتیم ، رنگ شانس به خود می گیرند !!

 

دیشب پای تی وی نشسته بودیم و قسمت شد و قسمت دوم داستان یوسف(ع) را دیدیم ، من در کل شاید یک قسمت کامل این مجموعه را ندیده ام !! طبق معمول افسانه جومونگ را هم دیدیم !! ساعت 23 در شبکه نمایش یک فیلم خوب هم پخش شد به نام " بارونِ قرمز " که آن را هم دیدیم و در مجموع برنامه های دیشب برایمان خوشآمد بودند ... همانطور که باتفاق بانو ، چشم به تی وی نشسته بودیم ، موبایل به دست هم بودیم و هر کدام داشتیم گیم خودمان را بازی می کردیم ؛ البته گوش به مادر هم بودیم که هر وقت به موبایل های توی دستمان گیر داد (!) زود کنار بگذاریم !!!
 
درست است که برای هر کدام از گیم ها قوانینی منطقی حاکم است و برنامه را طوری نمی نویسند که یکی در فلان مرحله ببازد (!) ولی در تکرار حرکت ها می توان گرفتار آمدها و نیامدها شد و با یکی دو حرکت ناخواسته و یا بدخواسته ، گرفتار نبایدها شد !! نوبت قبلی که رکورد خودم را شکسته بودم در مرحله ی 497 بودم و دیشب از 500 رد شدم ( دفعه قبل گفته بودم که بعد از رسیدن به رکورد 500 گیم را حذف خواهم کرد !! ) و حوالی 557 بودم که شارژ موبایلم تمام شد و ظهر بعد از رسیدن به خانه ، گیم را ادامه دادم و در نهایت با دو حرکت اشتباه گیم اوور شدم !!
 
               
 
بانو هم گیم 2048 را بازی می کند و دیشب تقریبا به بالاترین حدی که انتظار داشت رسیده بود و برای همین رکوردهایمان را با اسکرین شات ثبت و ضبط کردیم ؛ گیم چیز بدی نیست و تمرینی برای کنار آمدن با آمدها و نیامدهاست !!!
 
خیلی وقت ها هدفها بدلیل دور از دسترس بودن ، جالب و مهم تلقی می شوند و بعد از رسیدن به آن و رد شدن از آن ، ابهت کاذب اش را از دست می دهد !!
 
===
 
حوالی ساعت 10 بود و من وارد خیابان دارائی شده بودم ، اصناف و کسبه کم کم در حال باز کردن مغازه ها بودند و سراها و بازارچه ها و تیمچه هنوز از خواب بیدار نشده بود !! پیاده آمدم تا کنار مسجد صاحب الامر ، ناگهان صدای هواپیما آمد و دیدم که از دور هواپیمائی می اید تا از بالای مسجد رد بشود !! هوس کردم با توجه به پارک نبودن ماشین در کنار مسجد و فضای خلوت موجود ، عکس هواپیما و مسجد را باهم بگیرم و برای همین سریعا خودم را به ضلع جنوب شرقی مسجد رساندم و وقتی هواپیما داشت از روی مسجد رد می شد ، دستم به بغل گوشیم خورد و دوربین بسته شد و تا بیایم و باز بکنم و دوربین را فعال بکنم ، هواپیما به فرودگاه رسیده بود !!! با خودم فکر کردم که وجود هواپیما شاید چند درصد زینت برای عکس بود و از همان مسجد باران خورده در آسمان ابری و کفترهایش عکس گرفتم !! اینهم یک جور بازی با آمد و نیامدها بود ...
 
 

===
 
اطراف مسجد صاحب الامر از قدیم الایام در قرق چادردوز ها و خیمه دوزها بود و امروزه تعداد کمی از آنها باقی مانده اند !! چند وقت پیش در کارگاه تولید وسایل کوهنوردی دوستم ،  یک چادرمانندی طراحی و تهیه کرده بودم و هنوز تکمیل نکرده بودم !! یکی از کارهایی که باید می کردم تهیه فنرهای فایبرگلاسی بود که بعنوان تیرک چادر بکار می روند و برای همین وارد یکی ا زمغازه ها شدم و آنها را قیمت کردم !! طول پارچه ای که تهیه کرده بودم در حالت پهن شده حدود 2*4.5 بود !! در هر بچ از میله های چادر 9 عدد وجود داشت که روی هم رفته طول 4.5 را می داد !! قیمت هم بر اساس تعداد میله در هر بچ بود و با احتساب هر عدد 3هزار تومان می شد 27هزار تومان !!!!! اعداد توی مغزم هی جابجا می شدند و من 50سانت را با 3هزار قیمت عوضی گرفته بودم و فکر می کردم که با این حساب  طول تمام شده می شود 2.7 !!! و قرار شد بیایم و حساب و کتاب بکنم و بعد بروم بگیرم ، توی اتوبوس داشتم فکر می کردم و دیدم 27000 قیمت است و طول مفید 4.5 است !!!!
 
  • دا دو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی