یادداشت های دادو

اپیدمی بی نظمی !!

دوشنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۶، ۰۵:۰۸ ب.ظ

امروز قرار بود بروم سراغ یکی از دوستان که در کار چوب می باشد و یک سفارش بدهم ، البته چندبار در ده روز گذشته باهم تلفنی حرف زده بودیم و خلاصه اینکه موکول شده بود به امروز ... حوالی ساعت 11 زنگ زدم تا برای هر بهانه ای راه بسته باشد !!! این را هم تجربه به من آموخته و در این ساعت از روز هیچ کار واجبی پیش نمی آید !!

 

طبق معمول همه ی صنعت کاران و پیشه وران ، منشی جیجیتالی فرمودند که شماره مورد نظر در شبکه موجود نیستند !! در نوبت دوم فرمودند که مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشند !! در نوبت بعدی فرمودند که مشترک مورد نظر در حال مکالمه هستند و بعدا تماس بگیرید !!! این هم یک نکته که منشی همه بودن از این رندوم کاری ها دارد !!

 

آماده بیرون رفتن شدم و خواستم به آژانس زنگ بزنم ولی منصرف شدم و گفتم که اتوبوس واحد خواهم رفت !! برای همین قسمتی از مسیر را با اتوبوس مسیر خودمان و مابقی را با اتوبوس باسمنج رفتم ( باسمنج برای خیارشور دوستان همانقدر آشناست که پنیر لیقوان !! ) جائی که می رفتم ، خارج از شهر بود ، ولی خیلی سرراست بود ... از کنار شهرک خاوران رد شدم ، شهرداری از کارکردن در تبریز مایوس و خسته شده است و برای همین همه ی زورش را برای ساختن شهرک خاوران گذاشته است و احتمال زیاد در سال میلادی آینده که تبریز عنوان پایتخت گردشگری کشورهای اسلامی را یدک خواهد کشید !؟!؟ به مهمان های ورودی در شهرک خاوران خدمت رسانی خواهند کرد و تبریز 2018 ، شهرک خاوران خواهد بود و آن دیگری که احیانا اصلی هم می باشد ، تبریز قدیم معرفی خواهد شد ...

 

قسمتی از مسیر تا کارگاه دوستم را که همانا از ورودی روستای باغ یعقوب باشد را پیاده رفتم تا روستا را هم تماشا کرده باشم !!! روستاهای نزدیک شهر این روزها شهرک های نیمه صنعتی و خانه باغ رستوران شده اند و احیانا محل سکونت مهاجرهای مسئله دار !!


کارگاه هزارمتری که زنگ و آیفون نداشته باشد را تصور کنید و در زدن مرا و اینکه افراد کارگاه دسته جمعی رفته باشند در محوطه و در کار نصب لوله ی بخاری و ... بوده باشند !!

 

بعد از مدتی که منهم در تدارک بالا رفتن از دیوار بودم (!) یکی آمد و در را باز کرد و رفتم داخل !! یک سگ بزرگ هم وسط کارگاه ایستاده بود تا جای خالی صاحبش را پر بکند با یک هیکل خیلی درشت که نگاه خسته اش هم هولناک بود !! برای انتخاب رفتار مردد بود !؟ رنگ رخساره ام مظلوم نشان می داد و سّرِ درونم نشان می داد که برای دعوا آمده ام !! ترسناکی اش بی خود نبود چون شاگرد کارگاه از دور به او می گفت که برود توی محوطه و به من هم می گفت که نزدیک اش نشوم !!! گفتم : " کاری نداشته باش !! اگر سگ درون من فعال بشود حساب کار دست اش می آید که چه کسی رفتنی است !! " ولی دوستم از آن بالا صدا زد که ببرد و زنجیرش را ببندد !! دو سگ دیگر هم در حیاط بودند که یکی از یکی بداخلاق تر !!

 

دوستم آمد و طرحم را گفتم و روی کاغذی کشید و به شاگردش نشان داد و خودش هم می خواست جائی برود و برای همین از این سوی شهر که شرق دور باشد باتفاق او رفتم به آنسوی شهر که غرب دور باشد ... می رفت تا سفارش هایش را از برش سی ان سی بگیرد و منهم همراهش شدم !! روستای مایان در جاده تبریز - مرند امروزه تبدیل به مجتمع مبل فروشان و کارگاه چوب بری و ... شده است ؛ از سالهای قبل هم که مرکز کارخانجات چرم بود و هست !!!

 

راه زیادی داشتیم و صحبت کنان می رفتیم ، از بچه های تیم اسکی بود و بعد از بیست سال آنقدر بی صاحاب شده اند که مستقیما به فدراسیون اسکی نامه نوشته اند و هر رده که بالاتر مراجعه می کنند می بینند که صد رحمت به پائین دستی (!) ، آب بدجوری سربالا می رود و بالانشین ها اصلا از مدار خارج تشریف دارند !!

 

در کارگاهی که سفارش هایش را باید می گرفت ، سرش را برای من تکان داد و چشمکی آمد ، منهم متوجه نشدم و فکر کردم که باز یک موردی پیش آمده است ... از طرف کارگاه دنبال یک وانتی فرستادند تا وسایل را به کارگاه ببرد و راننده که یک آدم خیلی سنگین وزنی بود و یک وانت برای بردنش کم می آمد وقتی از ماشین پیاده شد ! خوشان خوشان گفت : " به به ... آقا فصل اسکی هم که نزدیک است !! " و با دوستم آشنا درآمد و بارها را زدند و او رفت و ما هم راه افتادیم !!! توی مسیر تعریف می کرد که در سالهای قبل با یکی کار می کردم و کلی حساب و کتاب داشتیم ... چند روز پیش بدلیل تاخیر زیاد در تحویل کارها و دروغ گفتن و سر دواندن ، سفارش هایم را از آنجا برداشتم و آمدم اینجا را پیدا کردم ... برای یک سری سفارش در آنجا از من 200هزار گرفته بودند و برای چهار تا سفارش از همان نوع اینجا 185هزار حساب کردند و تازه 5هزار هم تخفیف دادند !!! این جوری می شود که یک کار را شاید یک آشنا برای کسی بزند یک میلیون و بعد برود پیش یک غریبه و با هفتصدهزار تومان ببرد به خانه اش !! و هی پشت سر این و آن حرف دربیاورد ...

 

واقعا بی نظمی در همه جای شهر بیداد می کند !!

 

  • دا دو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی