یادداشت های دادو

ناجور می بینم !!

شنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۶، ۰۹:۴۶ ب.ظ

شاغل که بودم روزهای تعطیل مزه ی خاصی داشت ، حتی دلتنگی های عصر جمعه !! این روزها ورق نگاهم برگشته است ... روزهایی که مردم مشغول هستند و من به تماشا می نشینم و به تماشا قدم می زنم ، خوب است !! ولی وقتی تعطیل می شود جریان ناجور می شود ....

 

یکی دو روز گذشته را در خانه مشغول آلبوم گردی بودم ... می گویند بعد از مرگ وقتی ورق زندگی برمی گردد و صورت دیگری از جریان به روی آدم باز می شود می گوید : " کاش به جای فلان کارها ( حتی کارهای خوب روزمره !! ) از فلان کارها می کردم که به درد این روزهایم بخورد ... " دیر زمانی من از عکس گرفتن و در عکس قرار گرفتن زیاد خوشم نمی آمد و اگر از آن سالها عکسهایی دارم ، به لطف دوستان دور و نزدیک بوده که بعد از مدتها با دیدن من چند تا عکس به من می دادند !! و در اغلب برنامه ها برای در رفتن از توی عکس بودن نقش عکاس را بازی می کردم ... تا اینکه از حدود بیست سال پیش خودم شدم عکس بگیر ؛ آنهم چگونه !؟ از این بگیر ، از آن بگیر !!! با اینکه یکی دو نوبت آرشیو عکس هایم را از دست داده ام ولی باز آنقدر عکس دارم که بنشینم و خاطرات گذشته را نشخوار بکنم !!

 

===

 

چند تا از دوستان هلال احمری با همان پرواز اول هلی کوپتر به کرمانشاه رفته اند و هنوز آنجا هستند ... هر از گاهی دلم می رود پیش آنها و باز می گردد ... از جریانات حاشیه ای زلزله اصلا دل خوشی ندارم و شدید روی اعصابم می روند و تا مدتها ولم نمی کنند ولی می دانم که چقدر می توان بدرد خورد و کمک حال بود !!

 

امروز رفته بودم بازار و طبق معمول حرف از زلزله بود و خروار خروار تهمت ها و حرف ها و حدیث ها ... کار به جائی کشید که من ناراضی از بدمدیریتیهای هلال احمر ، شده بودم وکیل مدافع آن !! یکی آمده بود و صفحه انیستاگرایم فلان شخص (!) را نشان می داد که 1میلیاردی که به حسابش را ریخته بودند رسانه ای کرده بود که بگوید چقدر اعتبار دارم !؟!؟ گفتم : " یکی از بچه های هلال احمر ما که هنوز هم مستاجر تشریف دارد در جریان زلزله ی ورزقان تا مرز 4میلیارد در حسابش پول ریخته بودند و بجز یکی دو نفر کسی خبردار نشد !! زلزله چیز بدی است ولی گاه چیزهای زیادی را آشکار می کند ! " آن دیگری هم که از سر لطف همین مردم پولش از پارو بالا می رود ، کمتر از یک ده هزارم مالش را بار کامیون کرده است و رفته بین بچه ها می گردد تا شاید چیزی بشود مانند تختی !؟!؟

 

===

 

عصر باتفاق بانو قدم زنان رفتیم خیابان مجاور تا از یک فروشگاه که یکبار با عجله رفته بودیم و قرار شده بود برویم و بعدا کامل بازید بکنیم !! از آن فروشگاههای پر کالا بود که ایرادش به تک سایز بودن اقلامش می باشد !! یعنی آدم کفشی می بیند و بااشتیاق بطرفش پرواز می کند و بعد متوجه می شود که نمره اش دو سه تا کم دارد !!! قیمت ها نسبت به قیمت های اصلی این کفش ها خیلی پائین بود ولی باز ناجور زیاد بود !؟!؟

 

اجناس رنگارنگ هوای دل آدم را خوب می کنند و آدمهای رنگارنگ برعکس ؛ چرا !؟

 

  • دا دو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی