یادداشت های دادو

از سفری که داشتم ...

پنجشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۶، ۰۸:۲۲ ب.ظ

این روزها از بس در مورد اصفهان رفتنم تعریف کرده ام که چیزی برای نوشتن نمانده است ، یادم باشد دفعه بعد که می روم گزارش را نیم ساعت به نیم ساعت بنویسم و تبدیل به پست بکنم !!

 

برگردم به همان عکاسی های هوائی ام ... حالا که به عکس های گرفته شده ام نگاه می کنم با خود می گویم کاش به جای آن زمان کوتاهی که برای خوردن کنار گذاشتم باز هم عکس می گرفتم و حتی ان چند دقیقه مکالمه را هم نداشتم ...
 
عکس ها ، هر چند از پشت شیشه های بسیار کثیف و کم کیفیت ، ولی بسیار تماشائی هستند و می توان ساعت ها آنها را نگاه کرد و اگر وضوح کافی داشتند چه می شدند ؛ چیزی مثل عکس هایی می شدند که در زلزله ورزقان از هلی کوپتر گرفته بودم !! با توجه به ارتفاع بالای پرواز بدست آوردن چنین وضوحی با موبایل تقریبا غیرممکن می باشد !!
 
در دو روز گذشته حداقل 3 - 4 ساعتی در گوگل مپ دنبال جائی می گشتم که عکس اش را در پست های قبلی گذاشته بودم ، یک کوه نسبتا بزرگ با قله ای توخالی !! و ول کن هم نیستم و بالاخره باید آنجا را پیدا بکنم ، یک کاسه ی بسیار بزرگ که به درد ورزش های زمستانی می خورد !!
 

 
این کوه باید یک جای بسیار معروفی باشد ، در میان کوههایی که رد کرده بودیم ، از همه بیشتر به چشم می آمد !! البته زمان سنجی روی عکس های گرفته شده هم داشتم و این عکس را در هشت دقیقه ی ابتدای پرواز گرفته بودم ؛ از اولین عکسی که در ابتدای پرواز گرفته بودم تا آخرین عکس که حین فرود در اصفهان بود ، حدود 70 دقیقه فاصله ی زمانی بود !! و با توجه به عکس سدهای آیدوغموش میانه و آن دیگری که در شمالشرق زنجان بود ، این کوه باید حوالی بستان آباد یا هشترود بوده باشد ، البته اگر مسیر پرواز آنگونه باشد که من حدس زده ام !!!
 
===
 
روز دوم که در اصفهان بودم ؛ تقریبا کاری نداشتم ... ابتدا باید اشکالات ماشین را رفع می کردند تا نوبت من برسد !! یک توضیح مختصر بدهم تا بعدا سوءتفاهم نگردد !! اصفهانی ها از دوست من که چند بار از این ماشین ها ساخته بود ، یک ماشین می خواهند و دوست من چند تا نقشه ی ناقص به آنها می دهد تا شماتیک آن را ببینند !! چون اصفهانی ها عموما آدم های زرنگی هستند ، به پیشنهاد یکی از آشنایان شان که در کار ساخت ماشین های صنعتی می باشد ، خودشان اقدام به ساخت می کنند و بدیهی است که رد برخی جاها که نقشه نبود ، از خودشان طراحی و پیشنهاد در کرده بودند !!! بعد که کار ساخت تمام شده بود ، دستگاه کار نکرده بود و برای همین هی به تبریز زنگ زده بودند و دوست ما که می دانست جریان چیست !؟ ( از قرار معلوم آن مهندس یکبار زنگ زده بود و راهنمائی خواسته بود !! ) به تلفن ها جواب نمی داد و بعد از ششماه بود که ما می رفتیم آنجا و برای همین روز اول و دوم به رفع اشکالات اساسی گذشت !!! و در این مدت من یا با پدر ایشان اختلاط می کردیم و یا رفته بودم دنبال اصفهان گردی و دیدن دوستم !!
 
من از زمان سربازی چند تا رفیق اصفهانی داشتم و قبلاها که زیاد به اصفهان می رفتم ، سراغشان رفته بودم و اتفاقا یکی از آنها ساکن خوراسگان بود ؛ در شرق اصفهان !! که شهرک صنعتی سجزی هم در آن حوالی بود و کارخانه دارها نیز در خوراسگان ساکن بودند !! این روزها دیگر نام خوراسگان را کم می گویند و شده است منطقه 15 اصفهان !!! آن سالهای دور که من اصفهان می رفتم و شبی در خوراسگان مانده بودم مابین اصفهان و خوراسگان فاصله ی باز و مشخصی وجود داشت که باغات و مزارع روستائیان بود !!
 
خلاصه اینکه به توسط یکی از آرایشگران و پرس و جو از او ، نشانی دوستم که او هم آرایشگر است را گرفته و نیم روزی با او بودم !! بسیار ذوق زده شده بود که بعد از 23 و شاید هم 25 سال رفته و او را پیدا کرده ام !! کمی یاد ایام کردیم و از دوران سربازی حرف زدیم !! یک مشتری هم داشت که دوست داشت خودش را قاطی حرفهای ما بکند و یک جائی گفت : " که آن هم دورانی بود دیگر و دو سال از بهترین روزهای عمر در سربازی تلف شد و ... !! " گفتم :" سال آن روزها از بهترین روزهای عمر شما بوده باشد ، ولی برای ما که قبل از سربازی هم کار می کردیم و بعد از آن هم کار می کنیم ، سربازی یک دوره طلائی بود !! نه کارخانه ی پدر پول توی جیبی مان را می داد و نه ماشین آخرین سیستم زیر پایمان بود و نه کسی نازمان را می کشید !! برای امثال ما هر زمان که خوش بگذرد ، روزگار طلائی است ؛ حتی اگر در سقز باشد !! "
 
بعد پسرش آمد به مغازه اش و کمی هم با او حرف زدیم و پدرش که با دیدن من یاد جوانی هایش افتاده بود از خاطراتش تعریف کرد و منهم که گوشه و کنار خاطرات همه بودم !! بعد باتفاق هم مغازه را به پسرش سپرده و راهی میدان امام شدیم و یک دوری زده و به مغازه برگشتیم و ماشین آمد و مرا به کارخانه برد ... همان یکساعتی که در میدان امام بودیم برای اپدیت خاطرات گذشته کافی بود !!
 
===
 
پدر کسانی که به کارخانه شان رفته بودیم ، از کودکی کار کرده بود و طعم پاکسازی را هم چشیده بود و خیلی هم اصلاح طلب تشریف داشت !! لهجه ی بسیار غلیظ اصفهانی هم داشت و شانس آورده بود که من با کوچه پسکوچه های لهجه شان آشنا بودم !! در دو روزی که آنجا بودم تقریبا هر روز حدود سه ساعت گوش هایم در خدمت ایشان بود تا از نوجوانی و جوانی اش تعریف بکند !!

دوستی که باهم به اصفهان رفته بودیم ، به من گفت : " تو خیلی خوب متوجه حرفهایش می شوی !! ششماه قبل که من به اصفهان آمده بودم ، دو ساعت برای من حرف زد و من بیشتر از یکربع آن را نفهمیدم که چه می گفت !! " تازه این دوست ما که انگلیسی را بهتر از فارسی حرف می زد ، در مکالمه با صاحبان کارخانه هم مشکل داشت و این مورد به کلماتی برمی گشت که در منطقه ای مصطلح است و در منطقه ای مصطلح نیست !! مثلا در کارخانه ما چون از هوای فشره استفاده می کنیم ، در گفتمان روزمره به آن هوا می گوئیم ؛ مثلا می نویسیم اشکال افت فشار هوا !!! اینها از اصطلاح باد استفاده می کردند و برای من که از دور نگاه می کردم دلخوشی درست شده بود !! مثلا دوستم به کارگر افغانی کارگاه می گفت که مدل را هوا بگیر !! او شیلنگ باد را زمین می گذاشت و مدل را در هوا بلند می کرد !!!
 
یک قانونی داده بودند که افرادی که غلیظ اللهجه هستند را در استخدام دولت نیاورند و مقاومت و مخالفت های زیادی شد ولی واقعیت این است که کسانی که کارمند دولت می شوند بایستی استاندارد زبان رسمی را رعایت بکنند !!!
 
  • دا دو

نظرات  (۱)

سلام

ماشاالله هزار ماشاالله در دوستی خوب سر رشته رو نگه میدارید!
اینکه آدم بعد از 25 سال سراغ دوستی بره هنریه که در همه کس پیدا نمیشه بخصوص در دوره و زمانه ی فعلی ...

در مورد عکس هم ماشاالله حسابی پیگیر هستین
غبطه خوردم به اینهمه حوصله و موشکافی!
پاسخ:
سلام
دوستان و خاطراتشان خیلی سریع و راحت آدم را با گذشته گره می زنند و نمی گذارند فراموشی در ذهن آدم ریشه بدواند ..
در مورد نقشه و عکس ، باید بروم مسیر پروازی تبریز - اصفهان را از فرودگاه بگیرم !!!!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی