یادداشت های دادو

من از کِی هستم !؟

پنجشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۱۷ ب.ظ

چند روز پیش خدمت یکی از دوستان بودیم که از اولین مضرابِ تاری که برای خودش ساخته بود ؛ آنهم با کلاهخود خودکار بیک !! تا حالا شاید 28 سالی می گذرد !!! یک درددلی هم داشتیم از گردش پرگار روزگار و اینکه چرا و چگونه ما اینجای دایره افتادیم !؟!؟

 

دوست من در حوالی سالهای 70 در دانشگاه آزاد ، ریاضیات می خواندند و مدرک کارشناسی گرفتند و دل خوشی از این دانشگاه و مدرکش نداشتند و برای همین در ادامه زندگی شان ، تحصیلات دانشگاهی نقش خوبی بازی نکردند... بعد زا سالها آستین بالا زدند که بروند دانشگاه هنر تا جهشِ فروخورده شان را جامه عمل بپوشانند که مردم همیشه گوش بزنگ وقتی دیدند جوانی آستین همت دارد و آنقدر هم دارد که بالا بزند ، زود دخترشان را دادند به او و زمینگیر زندگی شد و جهش اش دوباره تبدیل به خزش شد !!

 

داشتیم با هم در مورد برادرش که دوست من بود و ایشان بعداً اضافه شدند حرف می زدیم !!! بین پرانتز بنویسم که این روزها باید شاخص های زندگی ات به شاخص های قراردادی روزمره بخورد !! مثلا در مهمانی خانم فلان فامیل دور که نم یداند سر حرف را چگونه باز بکند درگوشی از آن یکی می پرسد : " داماد فلانی ، مدرک اش چیه !؟ " اگر چیز دندان گیری بود که بود وگرنه ادامه حرف از آنجا پیگیری می شود ... یا برخی از افراد با گرفتن یک مدرک دانشگاهی و احیانا داشتن یک شغل دهان پر کن (!) فکر می کنند که خرشان از پل رد شده است و با فراغت بال و بدون دردسر جواب دادن به سوالات احمقانه و احیانا فرهنگی دیگران زندگی می کنند !!! برادر این دوستم که خودش دوست قدیمی تر من بود ، این روزها در کانادا زندگی می کند ، آدم درسخوانی بود و بهره هوشی کافی برای درس خواندن آنهم در رشته ریاضی فیزیک آن روزگاران داشت !! منهم تجربی می خواندم از نوع بیعلاقه ی بی علاقه !؟ چرا که انتخاب رشته ی من بدلیل نزدیکی دبیرستان به خانه مان بود نه علاقه من و برای همین بقدر گذشتن از موانع سالها درس می خواندم و بیشتر از کلاس در زنگ ورزش سایر کلاس ها حضور داشتم و علامت تعجب بزرگ ( شاخ !! ) جنابان ناظم ها و مدیران بودم !!

 

ما سه نفر بودیم که اواخر سال 66 تصمیم کبری گرفتیم تا در امتحانات خرداد قبول بشویم ، آن روزگاران در انتهای جنگ بودیم و بمباران شهرها و کتاب هایی که خیلی از صفحاتش از قبل حذف می شدند و از فیزیک سال چهارم فقط بخش اول را خوانده بودیم و از بقیه هم همان مقدار کم ... همیشه در تعطیلی مدارس بودیم و مشغول انواعی از ورزش ها و تقریبا اوج زمان حضور من در رشته تنیس روی میز بود و صبح و شبم با راکت و توپ می گذشت !! نگران نباشید به قسمت اصلی موضوع هم خواهیم رسید ، این قسمت از روبرو یک طرفه بود !! ما سه نفر نشستیم و عهد دوستانه بستیم که برویم سه ماه درس بخوانیم تا روی منحوس معلمین عزیز که همیشه توی سر و کله هم می زدیم را از خرداد به بعد نبینیم !! تقریبا 26 اسفند بود که من تنیس روی میز را تعطیل کردم و نشستم برای درس خواندن ؛ آنهم فقط شیمی !! چون با معلم یک کنتاکت شخصی داشتم و اجازه حضور در کلاس را نداشتم و بصورت مسالمت آمیزی ، وقتی ایشان وارد کلاس می شدند من بیرون می رفت و با بچه های کلاس ریاضی والیبال بازی می کردم !! من فروردین و اردیبهشت سال 67 را از طریق کتاب های مختلف آن روزگار از قبیل توفیقیان ، رزمندگان ، علوی و ... فقط و فقط شیمی خواندم و بالاخره در خرداد ماه شیمی را با تبصره رد کرده و قبول شدم ... در کلاس 24 نفره ی خودمان سه نفر قبولی خرداد بود که یکیش هم من بودم !! و آمممما ان دو دوست دیگرم ، یکی از آنها در شهریور قبول شد و آن سومی که دوستم باشد از خر درس خواندن پیاده شد و به امتحانات شهریور هم نرفت و دیپلم مردودی شد !!!!! آنکه دیپلم مردودی شد بعد از کلنجار زیاد و ... حالا در کانادا زندگی می کند با روی خوشی از زندگی و انواعی از خوش شانسی ها که هر کدام حکم یک معجزه را دارند !!!!! آن دومی که در شهریور قبول شد ، بعدا رفت دانشگاه و ادامه تحصیل داد و پله پله رفت بالا و از قرار معلوم این روزها از معاونین محترم و غیرقابل دسترس وزارت نفت می باشد ، یکی دو بار دورادور از طریق دیگران برایم سلام فرستاده است !!! منهم که رفتم سربازی و ...

 

در روزگار ما ، سن استقلال خیلی پائین بود !! یعنی یک بچه ی کلاس پنجمی تصمیم می گرفت که دیگر درس نخواند و می رفت دنبال شاگرد مکانیکی و ... بهمین راحتی و شاید با کمی درگیری فیزیکی در خانه !!!


با بانو داشتیم درباره مدرک تحصیلی یکی از آشناها حرف می زدیم ، گفتند که فوق لیسانس دارد و من حساب کرد و دیدم به سن اش نمی خورد و بعد گفتیم شاید جهشی خوانده است و بحث پیش آمد که در زمان ما علاقه به ادامه تحصیل نبود ، دقیقا سالی که دانشگاه آزاد افتتاح شد و کرور کرور مدرک وارد جامعه می شد !! بانو اشاره داشت که فلان خانم که امروز سری در میان سرها دارد ، همسن شما می باشد و من گفتم : " فرق آنها با ما این است که آنها تصمیم گیر نبودند ، تعریف شخصیت اجتماعی آنها بعد از گرفتن مدرک دانشگاهی پدرپسند (!) ازدواج (!) و احیانا بعد از ازدواج دوم (!) شکل گرفته است در حالیکه ما از همان دوران که از کلاس در می رفتیم تعریف خاصی برای خودمان داشتیم !!!

 

===

 

می رویم باسمنج تا خیار اصل بخریم برای خیارشور کردن !!!

 

  • دا دو

نظرات  (۱)

  • همطاف یلنیـــز
  • سلام سلام
    نشستم با خودم فکر می کنم من از کی هستم؟ (می بینم قبل از چهارده سالگی همطاف تصمیم گیر بودم و اجرا کننده البته )
    و
    یادمه وقتی نتایج کنکور آمد، سالی که من کاردانی ملی پذیرفته شده بودم، دایی زاده! کارشناسی آزاد قبول شد و چقدر حسرت مدرک مرا می خورد! و چقدر فامیل مرا تحویل گرفتند!!
    البته دوستان بیشتر برای گرفتن مدرک mrs ( معنی اجنبی اش منظورست) وارد دانشگاه می شدند و گروهی هم مثل من برای فضولی
    امان از گردش روزگار... چه می خواستیم و چه شد.
    پاسخ:
    سلام
    این همان نسبیت انیشتین است دیگر ... ما چیزی می خواهیم و دنبال آن حرکت می کنیم ولی در کنار ما همه چیز در حرکت و تغییر هستند و چه بسا وقتی که ما می رسیم موقعیت ها عوض شده اند !!!
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی