یادداشت های دادو

نیمه تمام و ناتمام !!

يكشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۶، ۰۹:۱۵ ب.ظ

برخی چیزها در ذات خودشان ناتمامی دارند و قدم به قدم پویا می شوند ... مطمئنا خوشبختی از این دسته نیست ولی بدبختی را می شود از این مقوله دانست !! برای تداوم خوشبختی باید حواس را جمع کرد ، زود تمام می شود ولی بدبختی را اگر رها بکنیم مانند گیاه هرز تمام باغچه را می گیرد !

 

برخی چیزها نیمه تمام می مانند ؛ گاهی از تنبلی ما ، گاهی از ناسازی حواشی ، گاهی از کم کاری اطرافیان و دست اندرکاران و از جمله صنعتگران محترم که در نیمه تمام گذاشتن کارها و سفارشات تمام شهرت و بدآبرویی این قضیه را برای جمع کرده اند !!! کارمندان دولت هم جزو صنعتگران درجه یک محسوب می شوند و طبق مثل معروفی از اهالی شهر جی : " پاچه خواران در جهان صنعتگرانند !! "
 
یکی از نیمه تمام های خاص در زندگی بنده ، نیمه تمام ماندن داستانی بود که چهار جلدش نوشته شد و جلد پنجم در نیمه راه ماند !! بعد خورد به داستان ازدواج و نیمه تمام ماندنش نه تنها رفع نشد بلکه بهانه های منطقی یافت و ... !! یکی از این بهانه های منطقی عدم تمرکز کافی داشتن و نداشتن فرصت نوشتن است !! وقت بیکاری و ندانم کاری زیاد است ولی آنکه بدرد نوشتن بخورد عموما توسط بانو اشغال می شود !!
 
برای خروج از این تنگنا ، در یک عملیات انتحاری جلد اول کتاب را به یک ناشر دادم تا بخواند نظر بدهد و من بقیه را ببرم و بدهم ببینم نیاز به خاکبرداری اساسی ( ویراستاری !! ) دارد یا به همان شیوه ی نگارشی بنده که بی شباهت به شیوه گفتاری مرحوم " علامه جعفری " نیست !! می شود به خورد چاپ داد !؟!؟
 

 
===
 
چند روز پیش که حدود ده روز شاید بشود ، سر راه پیچیدم تا یک کیسه خون بدهم !! صرفا در راه خدا و اینکه احیانا بدست نیازمندش برسد !! من آدم خوش بینی هستم و حتی می توانم به یک دزد مشکوک ( مثلا کارمند یک موسسه خیریه !! ) براحتی وجهی بدهم تا بدست نیازمندش برساند و شک نمی کنم که شاید کوتاه ی بکند اگر هم بکند بیچاره و بدبخت می شود ، چون یک فوتی هم دنبالش می فرستم !!
 
خلاصه اینکه بعد از پر کردن پرسشنامه توسط خانم دکت رکه از گذشتن از پل صراط سخت تر است و سوالات خیلی ناجوری می پرسد و من همیشه بدم می آید از این رکاکت بظاهر پزشکی (!!) رفتم و خون دادم ... کلاس کار خونگیری بالا رفته است و تجربه و کاربلدی کاهش یافته است !!! نشانش به این نشان :
 

 
بعد از ده روز هنوز جای خونمردگی در بازویم مانده است و باید به هرکسی که مشکوک می شود توضیح بدهم که تزریقی نیستم و کار کارِ انتقال خونی ها می باشد !!! زالو ار اینها بهترتر می مکد و جایش هم زود بهبود می یابد !!
 
===
 
مهمان داریم و از صبح در حال بدوبدو می باشم ، حالا سر می رسند ...

از صبح در کار برپائی مجدد کتابخانه بودم و باتفاق بانو یک کار اساسی کردیم !! شهرداری اگر عواملش را جمع بکند و مثل ما کار بکند شاید در این شش ماه باقیمانده به پروژه ی بزرگ " تبریز 2018 " برسد !! البته شاید ...
 
عکس کتابخانه ی جدید در پست بعدی  ، آیفون به صدا در آمد !!


  • دا دو

نظرات  (۱)

  • همطاف یلنیـــز
  • سلام سلام
    همطاف از داستان های اجنه بدور است.
    و متقاضی ادامه داستان ابوالبشر و ام البشر ^_^
    .
    .
    برای اهدا، آن انتها پس از پاسخ گویی به شونصد سوال می فرستنت پشت پرده که خودت دکمه آری یا نه به خونگیری رو فشار دهی. چندبار هوس کردم برای دهن کجی به آن همه مقدمه چینی یه نه بگویم و لبخنذزنان مرکز رو ترک کنم ها
    پاسخ:
    سلام
    داستان آدم و شیطان در نوبت است ... چند وقت پیش کمی در کامپیوترم گشتم و چند تا داستان نیمه نوشته پیدا کردم !!
     
    داستان اهدای خون هم که خودش عالمی دارد
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی