یادداشت های دادو

و امما خواب جدید

يكشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۱۷ ق.ظ

دیروز به همکاری گفتم که دوباره یک خواب عجیب دیده ام و بلافاصله گفت : " کم بخور تا از این خواب های عجیب نبینی !! " با این دوستانی که من دارم ، مشکل بتوانم شکوفا بشوم !!


گفتم : " اول بپرس ببین زیاد خورده بودم و یا اصلا چی خورده بودم و بعد بیانداز گردن پرخوری ؛ پریشب اصلا سحری نخورده بودم و بیدار که شدم به خوردن یک فقره چایی سرد اکتفا کردم !! "

 

واقعا خواب های بعد از سحری که در حدفاصل یک و نیم ساعت اتفاق می افتند ، در نوع خود خیلی جالب هستند و البته عجیب و غریب ...

 
خواب پریشب من از نرمش دادن من شروع شده بود ، داشتم به یک عده نرمش می دادم و جواب نمی دادند ، کم کاری هم می کردند و این امر کلافه ام کرده بود ... نمی دانستم که بدبختها را باید به کدام ماموریت باید می رساندم که اینگونه بدنسازی می شدند !!
 
کمی بعد قرار شد تا به برخی قسمت های بدنشان سنسور وصل بکنم و کنترل آن سنسورها دست من بود و با صدای سوت من آن سنسور ها عمل می کردند و نرمش مربوط به آن منطقه بدون اختیار فرد اعمال می شد ، این بار جریان برای من رضایت بخش بود و یکی دو نفر روی زمین ولو شده بودند و نای بلند شدن نداشتند ... چیزی که ساخته بودیم جواب داده بود !!
 
از آنجا به یک قسمت دیگر رفتم ، جلوی ورودی ساختمان ، دو فقره ماشین خیلی اسپورت سرمه ای رنگ نگهداشته بود که فوق العاده زیبا بودند ، چیزی اندازه 206 خودمان ولی خیلی شیک ، شیشه ها هم دودی بودند ، فکر کردم شاید از داخل مرا می بینند برای همین زمان زیادی برای تماشا هدر ندادم ، هنوز رنگ ماشینها و شکل و شمایل آنها را بیاد دارم ...
 
کمی بعد من داشتم با یک عده در مورد یک معامله بزرگ حرف می زدم ؛ یک لباس مخصوص که قابلیت این را داشت که در سایز فرد چفت می شد و در برخی جاها ، مخصوصا مفاصل و محل های خاص ، دارای نوارهای هوشمند بود !! یک ورزشکار با بدن خیلی آماده را آورده بودند برای تست کردن آن لباس ... لباس را تن او کردند ( البته بصورت خیلی فضائی !! ) دستورات لازم برای یک بدنسازی به دستگاه داده شد و لباس بدون اینکه فرد اختیاری داشته باشد به ترتیب آن نرمش ها را در محل های مورد نظر پیاده می کرد !!
 
در چند حرکت ابتدایی می شد رضایت خاطر فرد ورزشکار را در چهره اش دید ولی بتدریج با شروع خستگی ، حرکات باعث شده بود که فرد ناراحت و عصبی دیده شود ... وقتی برنامه ی اجرائی تمام شد و کلید خاموش زده شد ، مرد ورزشکار روی زمین افتاده و در حد جان دادن به خودش می پیچید !! و من داشتم قرارداد فروش آن لباس را با نمایندگان ارتش یک کشور امضا می کردم ...
 
تمام این اتفاقات در کمتر از دو سه دقیقه و چند صحنه ی کوتاه گذشت ...
 
 
  • دا دو

نظرات  (۲)

:)
پاسخ:
چه خوب ...
من هم از یک لباس - قالب ورزشی می نوشتم !!
چه همکار نکته سنجی دارید جناب دادو؟
پاسخ:
دقیقا ... البته بیشتر نقطه سنج است !!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی