یادداشت های دادو

منطقه ی آزاد دلخوشی

چهارشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۲:۲۷ ق.ظ

عصر با یکی از دوستان قرار تلفنی گذاشته بودم ، کمی اطلاعات در مورد تور و تورلیدری لازم داشت و تجربیات من کم کم داشتند تاریخ گذشته می شدند !! چند هفته پیش دور اول گفتگوهایمان برگزار شده بود ) در کافه تایم ( و حالا دور تکمیلی بود ...

 

حوالی ساعت 20 به خانه رسیدم و وسایلم را گذاشته و دوباره بیرون رفتم ... قرار دیدارمان چهارراه آبرسانی بود !! می دانستم که این روزها آنجا شلوغ بود ولی به هر دوی ما نزدیکترین محل بود .

 

سوار تاکسی شدم و قسمتی را با ماشین رفتم ، خیابان های عصر بطرز ناهنجاری شلوغ بود و تشنج صوتی بیداد می کرد ... پخش انواعی از ترانه های رزمی و بزمی به بهانه ی شور انتخاباتی و چسباندن بنر و پوستر از ماشین ها و مچ هایی که به انواعی از باندهای رنگی رنگی در بیرون پنجره ماشین ها برنامه ی زنده ی بای بای پخش می کردند ...

 

کمی دیرتر از موعد رسیدم و پیاده رو پر از هوادارها بود ، برخی پوستر و عشوه و ناز پخش می کردند و برخی روی مقوا سوالات خاص نوشته و روی سرشان گرفته بودند ... یک خانم نازی در حد نوجوان کارت یکی از نامزدهای ریاست جمهوری را بطرفم گرفت ، "  آقا به ایشون رای بدهید ! " نگرفتم و پرسیدم "  از آشناهاتون هستند ؟ " چیزی که من دیدم شعور سیاسی نبود و شور پوپولی بود !!

 

به زحمت از میان عده ای که با خیال راحت درهم می لولیدند )!( راهم را ادامه داده و دوستم را پیدا کردم ... بیست روزی بود که در باکو بود و انگار از اروپا برگشته بود و هاج و واج قیافه هایی را می دید که ذره ای نسبت با انتخابات نداشتند و پیاده رو را بالا و پائین می رفتند ... گهگاه دخترکان به متلک های پسران آشنا ) هم دانشگاهی ! ( عشوه نثار می کردند و گاه به برخی دشنام حواله می کردند !!

 

چیزی که نیاز داشتیم جای دنج و خلوت بود و نبود ، به پیشنهاد من کمی از چهارراه پائین آمده و وارد شهر کتاب شدیم ... مستقیم بطرف کافی شاپ آنجا رفته و حرفهایمان را شروع کردیم ... به نتایج خوبی رسیدیم و سر آخر یکی از خانم نازی ها آمد و گفت که دارند آنجا را می بندند و معطل ما هستند ، هنوز کمی حرف برای گفتن داشتیم ...

 

قرار بود ساعت 22  بانو را ملاقات کرده ، باهم به خانه برگردیم ... باز از منطقه ی آزاد انتخاباتی رد شدیم ، سوت زدن آزاد ، پخش موسیقی آزاد ، حجاب اختیاری ، راه بندان مجاز و ... دوران خوبی ست این چند روز ولی چه می شود کرد که بقول حافظ "  که بیش از پنج روزی نیست دور میر نوروزی  "

 

توی تاکسی ، مادر و دختری نشستند و همراه خودشان یک عالمه بوی ساندویچ به ماشین آوردند ، هوس کردیم ما هم بخوریم ، رفتیم بووم برگر ، یکی از دوستان معرفی کرده بود ... خیلی چسبید و چند تا عکس هنری هم با آنها کار کردم که متعاقبا در اینجا نصب خواهد شد ...

 

 

  • دا دو

نظرات  (۱)

سلام

دیشب در یکی از منازل محله ما که ستاد انتخاباتی یکی از رجال! بود دی جی آورده بودن، ترانه های قبل از انقلاب رو یک آقایی با صدای خوش میخوند و شربت پخش میکردن ...
عجب در ِ باغ سبزی !!! کسی هم نبود که بگه آقا شما خرت به چند؟!!

امشب مسیر منزل برادرشوهرم  تا خونه رو که معمولا یکربع تا بیست دقیقه طول میکشه، یکساعت و نیم اومدیم تا خونه !! شور انتخابات(!) بیداد میکرد، و من در این بازار مکاره، اندیشه کنان!!! که آیا چیزی قراره  تغییر کنه واقعاً؟!

به شدت منتظر عکسهای بوم برگر میباشیم!

بقول شاعر:
عکس نابی ز همان برگر ِ بوم ما را بس!!!!
پاسخ:
سلام
چیزی که قرار بود تغییر بکند ، تغییر کرده است !! برخی می خواهند به این تغییرات مشروعیت بدهند ... ولی تغییری که ملت منتظر آن هستند هیچوقت حاصل نخواهد شد !؟!؟ چرا که منافع برخی ها در تشنه ی تغییر ماندن ملت می باشد ( عجب حرفی شد هااااا !!! )
عکس را گذاشتم
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی