یادداشت های دادو

یک روز در نزدیکی مرگ

دوشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۱:۰۶ ب.ظ

دیروز ظهر می خواستم به همکار قدیمی که دیگر همکار نیستیم ولی دوست مانده ایم ، زنگ بزنم که همان لحظه خودش زنگ زد ... در مهاباد بود و موقع عکس گرفتن یاد من افتاده بود ، به او گفته بودم که در هر سفری حداقل یک عکس یادگار بگیرد
 

حوالی نیمه شب بود که اس ام اسی آمد ، کوتاه بود و کامل ... مادرم فوت شد. نیمه شب خواندم و رد شدم و صبح از کارخانه تماس گرفتم ، البته حوالی صبح ناراحت بودم که کاش همان نیمه شب زنگ می زدم !! ما در مورد لحظاتی که یک دوست می تواند به ما نیاز داشته باشد نباید با منطق خودمان دلیل بتراشیم.

 

سر ظهر حدود دو ساعتی سر قبر بودیم و مشغول تشریفات کفن و دفن ... وقتی با دیگران ، به تماشای مشترک موضوعی مشغول می شویم می توانیم بفهمیم که به جز منطق خودمان که عمده رفتارمان را می سازد ، دیگران چه معادلات منطقی می سازند ... معادلاتی که در عنوان شبیه هم هستند و در عمل بسیار متفاوت .

 

بعد از ظهر بود که به کارخانه برگشتیم ، سر خاک که می روی اوضاع فرق دارد ، انگار فضای سنگینی که دارد ، دائما در حال فشار آوردن است ولی در مسجد و مجلس ختم وضع فرق می کند ، آدم حواس اش همه جا می رود ، جز سراغ مرگ !! اصلا این مجالس را می گیرند تا ذهن را از مرگ منحرف بکنند ، همه اش هم از مرگ حرف می زنند ولی بیشتر داد زدن از زندگی است ... سر خاک که هستیم ، سکوت هم فریاد مرگ است !

 

داخل کارخانه که رسیدیم ، خبر آمد پدر یکی از همکاران فوت شده است ، این بار طیف متفاوتی از همکاران آماده می شدند تا بروند مراسم تدفین و تشییع ... در این فضا اثری از دوستی نبود !! مناسبت سیاسی و اجتماعی و روابط کاری حرف اول را می زد ... نمی دانم چنین صاحب مرده هایی چه حسی دارند از سر تکان دادن برای کسانی که در نهایت دورویی آمده اند تا از سر جنازه ی عزیزشان ، ارتباط شان را آب و کود بدهند ، تحمل دنائت و پستی با لبان متبسم ، تاوان حضور در چنین بازی هایی ست.

 

برای عصر دو برنامه داشتیم ، حضور در دو مسجد برای مراسم شام غریبان ... اولی برای مادر دوست بود و دومی برای پدر همکار !! هر دو مسجد در شلوغترین و بی نظم ترین نقاط شهر بود ، جاهایی که نظم را از درون بی نظمی بیرون کشیده بودند ؛ بدقواره و غیرقابل تحمل ...

 



  • دا دو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی