یادداشت های دادو

طایفه پیشه وران ( قسمت دوم )

شنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۲۳ ب.ظ

با حضور تکنولوژی در زندگی روزمره ، یک درگیری همراه با دلگیری هم به زندگی ها افزوده شده است و آن محتاج شدن غیر ضروری مردم ( از هر طایفه که حساب بکنید !! کارگر ساده ی بیسواد تا فوق تخصص برق و مکانیک !! ) به یک طایفه ی جدیدالتاسیس بنام نصاب ها می باشد که مخلوقاتی غالبا دو شغله (!) و دورگه ( از نظر تعصب کاری !! ) و بسیار روسفید کن می باشند ...

 

بدقولی ها و سرکار گذاشتن های این طایفه حتی روی نجارها ( و صنوف مرتبط با چوب !! خاصه از زمان حضرت نوح به این طرف !!!!!! ) را سفید کرده اند ... می دانید که هیچ طایفه ای باندازه ی چوبکارها ( صنوف مرتبط با چوب !!! ) بدعهد و بد قول و قرار نیستند !! الا یک طایفه از مرتبطین با چوب که اتفاقا خیلی بیقرار قرار هستند که اگر گفتید یک آدرس بدهید تا برایتان یک جائزه ی چوبی بفرستم !!! امتجان کردن دادو کار سختی نیست هااااا

 

مطمئنا هر انسان ایران زمینی و جهان سومی سایر قاره ها با این رفتار مشتری نپسند و اذیت کننده آشنایی دارند و شاید برای سرطان درمان بشود و ایضا برای ایدز ، ولی برای بدعهدی و بدقولی نصاب ها که غدد سرطانی و بیماری تازه ی پیشه وران هستند ، امید بهبودی نخواهد بود !!

 

پنجشنبه قرار قبلی گذاشته شده بود تا جناب نصاب علیه اللعنة بیاید و یخچال و ظرفشویی و ... را به برق بزند !! می دانید که کار بسیار سختی هست و برای همین گفتم که از کارگر ساده تا فوق تخصص برق و الکترونیک قارد به آن نیستند !؟!؟ چرا که ادامه ی آن با بی مهری فروشگاه و تولید کننده آن لوازم گره می خورد و همه می شود دزد و تنها فرد معتمد می شود این نصاب بدقول و بی تربیت !!!

 

القصه قرار ساعت 13 به 15 انتقال یافت و به همین راحتی هم نبود و سرکار بانو در حد انفجار از دست خانم تنظیم کننده امورات فروشگاه و نصاب شاکی و عصبی شده بود و این پکر شدنِ ناشی از بی توجهی و لاابالی بازی و بی اعتنایی به وقت و کار دیگران (!) تا انتهای شب ادامه داشت !!!

 

خلاصه اینکه ساعت 15 این قرار به 17 موکول شد و گفتند که جناب نصاب یک یخچال را باز کرده و دست اش بند است !! من که ذاتا آدم خوش قلب و زود باوری هستم و همان لحظه اموات دور و نزدیک نصاب را قرین الطاف همایونی کردم تا حداقل دور و بری هایش ، روز پنجشنبه ای !! ، از این باقیات صالحات بی نصیب نمانده باشند !!!

 

کار نصب لوستر ها هم به همین راحتی پیش نرفت و در زمان تصت زمینی نورآویزها متوجه شدیم که تیک روی جعبه لامپ شانسی زده شده و نمی دانم وقتی شانسی می خواهند بگذارند ، اصلا چرا تیک را می زنند !!! لامپ های آفتابی همگی مهتابی بودند !!! بعد زا بررسی همه ی لامپ ها ؛ آنها را برداشته و راهی شدیم برای تعویض آنها ، ساعت 14 و اوج ترافیک روز پنجشنبه ای و مرکز شهر !! معطلی زیادی که در فروشگاه داشتیم چندان هم ناراحت کننده نبود !! بدلیل عدم وجود لامپ آفتابی در اندازه ی دلخواه من (!) لامپ یک چراغ روکار را بازه  کرده و در چراغ توکار گذاشتیم !!

 

این وسط و در بین شلوغی ، یکی ه موارد شد و با من سلام و علیک کرده و گفت که مرا می شناسد !! این معضل غالبا و در همه جا پیش می آید !! گفتم : " منهم کمی شما را می شناسم ولی در این مورد نمی توانم کمکی به شما بکنم ؛ بهتر است بقیه زحمتش را خودتان بکشید و ببینید از کجا مرا می شناسید !! "

 

کمی بعد بیاد آورد که مرا از کجا می شناسد و گفت که در یک برنامه ی ددری همراه ما بوده و در کلیبر به قلعه بابک رفته بودیم !!

 

کار نصب نورآویزها را تمام کردیم و هنوز از نصاب خبری نشده بود ...

 

ادامه در متعاقبا !!

 

  • دا دو

نظرات  (۲)

روسفیدکن! یاد شاه و جانشینانش افتادم!!
امیدی از قلم شما، این طنز و ایجاز ب من سرایت کند.
راستی آخر هفته برای نصف روز در تبریز شماییم. فکر میکنم شما ر میشناسم!
پاسخ:
شما لطف دارید ...
خبردار بشوم و در خدمت باشم ،‌لااقل بقدر یک ناهار دورهمی ...
  • همطاف یلنیز
  • سلام سلام
    فعلا تا همان قسمت که ... یک طایفه از مرتبطین با چوب که اتفاقا خیلی بیقرار قرار هستند. خواندم. آمدم جوابم رو بنویسم تا برگردم ادامه مطلب رو بخوانم
    :  تابوت سازان

    پاسخ:
    سلام
    شما زیاد فیلم آمریکای می بینید ... در کشور ما کفن دوز داریم تا تابوت ساز !! البته کفن ها هم چینی هستند و در کربلا متبرک شده و وارد کشور می شوند !!
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی