یادداشت های دادو

سر پیری و ...

يكشنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۵، ۰۸:۳۳ ب.ظ

چند وقت پیش خبر رسید که کارخانه ی مادر (‌ماشین سازی )‌ قرار است مسابقات فوتبال گل کوچک و والیبال برگزار بکند و از بچه های کارخانه ی ما هم که بنوعی در ریشه باهم یکی هستیم دعوت کردند تا شرکت بکنند ... به من هم پیشنهاد دادند که تیم برای والیبال بدهیم !!

 

البته من زیاد جدی نگرفتم و دلیلم این بود که نمی دانستم در میان همکاران چه کسی والیبال بازی می کند !! فوتبال را همه رقمی می شود کار کرد و دست بازتر است ولی والیبال دیدن و والیبال بازی کردن (‌آنهم در مسابقه !!‌)‌ کمی فرق می کند !!! یکی از همکاران هر از گاهی گفته بود که باتفاق برادرانش به والیبال می روند ،‌همین یکی را می شناختم و بس ... صد رحمت به قدیمی ها ، از بچه های یک خانواده می شد یک تیم درست کرد !!! ولی حالا چی !؟!؟


تا اینکه دو هفته پیش مدیرعامل توی پارکینگ کارخانه مرا دید و گفت :‌ برای والیبال حتما یک تیم بدهید !!‌ و منهم جریان را گفتم و اصرار کرد که فکرش را نکن ،‌خودمان دوتایی کافی هستیم !! لازم به ذکر که این بازی ها بصورت ۴نفره برگزار می شوند و واقعیت هم این است که دو نفر بازیکن خوب کفایت می کند ؛ البته نه از نوع حرفه ای زواردررفته ای مثل من !! بلکه دو نفر از نوع بازیکن های شرطی که بخاطر بردن مسابقه خودشان را پاره می کنند !!!!


افتادم دنبال تیم جمع کردن و هر کس گفت که والیبال دوست دارم ، اسم اش را نوشتم و شش نفر را جور کردم !! تقریبا توی یک میدان باهم بازی نکرده بودیم و تلاش دو هفته ای من برای جمع کردم تیم برای یک بازی تدارکاتی به جایی نرسید و امروز بعد از ظهر بازی داشتیم ...


قبل از بازی مدیرعامل تماس گرفته که در جلسه هیئت مدیره هستم و سعی می کنم به بازی برسم ؛ نمی شود به مدیرعامل گفت که بقیه را بیخیال ، من و تو که سنی سفید کرده ایم از دو ساعت قبل باید خودمان را گرم کنیم که وسط بازی گیرپاچ نکنیم !!


جمع های کارگری در ذات خودشان خوب می شوند و یک جو خیلی خوبی حاکم می شود ،‌ ولی بازی کردن با یک فقره دانه درشت توی یک میدان کار هر دوست و دشمنی نیست !! گاهی دست و پای داور هم می لرزد ...


در دو سِت سنگین بازی را واگذار کردیم و تقریبا همه ی تماشاچی ها هم راضی بودند !!! من قبل از بازی هم گفته بودم که اهل مسابقه نیستم !! از همان جوانی هم ورزش را بخاطر برد و باخت ادامه نداده بودم و هر جا بوی قهرمانی می آمد من رشته ی ورزشی ام را عوض می کردم !! طبق یک قاعده ی اساسی ،‌ در تمرین آدم روی نقاط قوت هم کار می کند و برای همین ، تمرین همیشه زیباتر و جالبتر از مسابقه می شود ؛ ولی در مسابقه باید روی نقاط ضعف حریف کار کرد که با روحیه من زیاد همخوانی ندارد !! نمی دانم کدام باد نابلد این روحیه ی پوریای ولی بودن را توی خون من تزریق کرده است !؟!؟!؟

 

  • دا دو

نظرات  (۱)

سلام بر دادو خان گرامی

آقا هرکی به شما تزریق کرده مابقی سرنگ رو هم به شاپسر من تزریق کرده!!!!

بقول ورزشکارها : مهم برد و باخت نیست، مهم مطرح شدنه
که البته از نظر من اونم چندان مهم نیست!!!

از  نظر من مهم اون تحرک و جست و خیزه که از همه چیز مهم تر و مفید تره ...

راستی یه سوال
من اصطلاح ِ مو سفید کردن زیاد شنیدم ولی سن سفید کردن برام جدید بود !!!

همیشه به ورزش و تحرک انشاالله ...
پاسخ:
سلام

به قول دوستی : ما نتونستیم قهرمان بشویم زدیم توی خط پهلوانی !!

در این دوره و زمونه مو سفید کردن زیاد سخت نیست ، با اینهمه استرس ، شب امتحان ، نصف موی بچه سفید می شود و با یک خواستگار رفتن بقیه اش !!!! ( موهای من از بچگی سفید بوده ؛ مثل زال شاهنامه !! ) برای همین مو از شرط افتاده و سن جایش نشسته است (برای سفید شدن مو سابقه ی سنی هم مهم است !!) توی تیم برخی ها بودند که نصف سن من بودند ، و تقریبا یک سوم سن مدیرعامل !!

ممنون
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی