یادداشت های دادو

شام پائیزی ...

يكشنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۵، ۱۲:۱۸ ب.ظ

دیشب بهانه جور بود و برای همین جمع مان را جورتر کردیم و قرار گذاشتیم برویم روی خط جگرکی !! در متن جامعه بودن خیلی خوب است ... مشاغل کلیدی در دسترس آدمی هستند !! آدم که خاص می شود ، دستش از خیلی چیزها کوتاه می شود ...

 

ما یک اصطلاحی داریم با این مضمون " شاه از این نخورد !! " و معادل همان عبارت معروف " حسرت الملوک " است !!! چیزهایی که دلخواه همه هست ولی برخی ها ( مخصوصا خاص ها !! ) بدلیل موقعیت خاصی که دارند از برخورداری از این دلبخواهی ها محروم هستند !!! این جریان شامل همه است و برای همین کتاب می نویسند با عنوان " شاهزاده و گدا " ، " مردی که می خندد " و ...

 

یکی از این حسرت الملوکی های معروف ؛ خوردن برخی غذاها بصورت سرپایی و گذری است !! مثلا توی سرمای زمستان زیر چتر ( غالبا سوراخ و چکه کنان !! ) باقالی فروشی بایستی و باقالی بخوری !!! یا دست در جیب منتظر باشی تا بلالت را بدهند تا به دندان بکشی !!! با سیب زمینی تنوری یک لقمه بگیری اندازه ی یک عدد لواش بزرگ و ...

اینها حسرت الملوک بودند و مابقی که شامل همه چیز باشد حسرت المملوک هستند !!؟؟ ولی این آزادی های مملوکی می ارزد به آن دارایی های ملوکی !!

 

القصه برای بهره مند شدن از لذائذ حسرت الملوکی باید اهل فن باشی و در هر رشته و صنفی کاربلدش را بشناسی !! دیشب قرارها بسته شد و در یک شب واقعا سرد ؛ از نوع آخر پائیزی رفتیم توی نخ جگرخوری !! ( جییَر بارساخ !! )

 

سفارش مان خاص بود و مشتری هایی که از راه می رسیدند ، ناجور نگاه می کردند ، همه اش 40 سیخ بود ، آنهم به حرمت چهل تنان !! ، منتظر شدیم تا حاضر شد و با یک تکنولوژی خاص آنها را به داخل ماشین منتقل کردیم و تا لقمه ی آخر با طعم و مزه ی لقمه ی اول خوردیم !!

 

 

با آتشی که در رقص سیخ ها از روی ذغال ها بالا می رفت ، شعری را در خاطرم مرور می کردم :

 

گریه مظلوم پیش ستمگر ز ابلهیست

آب کباب باعث طغیــــــان آتش است

 

هوا واقعا سرد بود و پائیزی ... صدای کارناوال های عزاداری خیابانی به گوش می رسید و در تلاطمی خاص ، مردم دنبال صدا می رفتند ...

 

  • دا دو

نظرات  (۴)

سلام علیکم

به به !
بقول شاعر : سلطان جهانم به چنین روز ( یا شب)!! غلام است ...

هوا سرد باشه ... دورهمی باشه .. جگر هم که باشه !
فقط خدا رحم کرده که به حرمت عدد 110 فکر نکردین!!!!!!!!

بارساخ یادم رفته کجای گوسفند بود؟!!

راستی این بیت رو من جور دیگه ای هم شنیدم:
اظهار عجز پیش ستمگر، ز ابلهی ست
اشک کباب باعث طغیان آتش است ......
پاسخ:
سلام

برای اعداد بالای 40 باید بفکر جمع ناجوری باشم !!!!

بارساخ همان روده است دیگر ... سلطان مخلفات !!

این بیت را اکثرا کبابی ها مینویسند و همه جورش را می نویسند ، احتمالا شاعر آن را وقف کرده !!!
سلام
سالها پیش مدت مدیدی در تبریز بودم ، تا اونجایی که یادم میادیه غذایی بود شبیه همین غذایی که شما از مخلفاتش اسم بردین ، عبارت بود از شش گوسفند( جگر سفید) وپیاز وگوجه وروده گوسفند( اگه اشتباه نکنم بهش جزبز میگفتن) ،بعضی جاها لپه هم داخلش می پختندمن بدون لپه اش را بیشتر دوست داشتم .در شمال هم مشابه این غذارو با جگر مرغ می پزند اونم خوشمزه است استان فارسبه این غذا جغور پغور میگن که با جگر سفید وخرخره گوسفند وسیب رمینی درست میکنن .
پاسخ:
سلام
بعله ...
جزبز یا همان جیز بیز عبارت از همان مخلفاتیست که اشاره فرمودید !! درست است که من نمی خورم ولی دوستداران زیادی دارد ...
با سلام مجدد

در شیراز به غذای چغور پغور " توو تـٌـوِی" هم میگن ( too tovey)
به معنی ِ "توی تابه ای"
چون این غذا در سینی های بزرگ لبه دار طبخ میشه این اسم رو روش گذاشتن ...

من تجربه اش نکردم ولی بوی بسیار مست کننده ای داره !
پاسخ:
با علیک مجدد

این غذاها از دیدگاه تغذیه سالم ، مردود هستند ولی همین بو و مست کنندگی باعث شده است تا در کنار  بگیر و ببندهایی که بهداشت اعمال می کند ، همچنان باقی و برقرار بمانند ...
سلام
نوش جانتون
من نه شاهم، نه خاصم، اما واژه ی حسرت الملوک بعضی وقتا شاملم می شه دلیلش اینه که خودم یک سری قید و بندها برای خودم درست می کنم از جمله اینکه امکان نداره برم جیگرکی( حتی باخانواده، تنهایی که محاله!)
پاسخ:
سلام

برای یک روزهم که شده قورباغه تان را قورت بدهید ، قید و بندها را بشکنید و لذت رها بودن را امتحان بکنید ... زندگی واقعی فراسوی قید و بندهاست !!
پیش بسوی جگرکی ...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی