یادداشت های دادو

آخر بازی آخر !!

يكشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۵، ۰۱:۵۴ ب.ظ

دیشب رفتیم کوه ، برخلاف هفته های اول که هوا خیلی عالی بود ، دیشب باد بود در حد طوفان !! و باد همه جا را می روبید و توی سر و صورتمان می کوبید !! ما راهمان را ادامه دادیم ، جای شکایتی نبود ... یعنی دهان به شکایت باز می کردی ، باد دهانت را با مشتی خاک پر می کرد !!

 

روزگارمان سخت است و یا ما زیاد سخت می گیریم !؟ یا واقعا ناشکریم و یا زندگی مان این همه جای گلایه دارد !؟ اکثریت مردم بطرز عجیبی قات زده اند و از آرامش در آنها خبری نیست ، حتی منطقی ترین رفتارها هم نشانه هایی از بی عقلی و یا مسموم بودن دارند !! پیش هر کسی که می نشینی ، به اختیار که نه ، همان به اجبار باید داخل فضای مسموم فکرش بشوی و خسته و کوفته بیرون بیایی !! از صبح تا شب مردم در حال انتشار موج منفی هستند ...

 

حتی شیرین ترین صحبت ها هم ؛ مثل بحثی که سر عسل خوب و اصل در کوه بود ، یک عالمه موج منفی در خودش داشت ، توی شهر سالانه چند هزار تن عسل فروخته می شود و همه هم عسل می خورند و همه از دست عسل بد شاکی هستند و همه هم که آشنا دارند و عسل خوب می خورند !! از قرار معلوم عسل همان عسل است و این آشناست که بالا و پائین می زند ...


کمی بعد توی آژانس بودیم و گله گزاری های راننده بیشتر از اینکه بوی مظلومیت بدهد بوی بی نظمی و ناشکری می داد !! اول بحث از درآمد کم می نالید و بعد گفت که تا شهریور مجبور است ادامه بدهد تا بیمه اش کامل شود و بازنشسته شود !! و بعد برود توی باغ کوچکی که خریده است به زندگی آرامش ادامه بدهد !! یکی نیست بگوید گله از جیب خالی کجا و داشتن باغ شخصی کجا !!؟؟


شب تا سری به اینترنت و جمع و جور کردن اتاق و ... بزنم ، ساعت رسید به 2 بامداد ، رفتم برای آب خوردن و شیطان رفت توی جلدم که تی وی را باز کن !! فکر می کردم فوتبال تمام شده است و دیدم در وقت اضافه دارند زیر توپ می زنند ، 5 دقیقه ی آخر بازی برای من تقریبا نیم ساعت آب خورد ، کمی به کارشناسی گذشت و نوبت به ضربات پنالتی رسید !! پنالتی دیشب هم برای خودش ماراتنی بود !! هر کدام 9 تا پنالتی زدند و باندازه ی کافی هم خراب کردند و تماشاچی ها را استرس دادند و بالاخره آلمان برنده ی بازی شد ، آنهم دقیقا آخر بازی !! و ایتالیا باخت و برایش آخر بازی آخر شد !! فکر می کردم بازیکنانی که برای زدن پنالتی می آمدند نه تنها از تماشاچی ها که از خیلی ها که ذکرشان در بالا رفت استرس و هیجان کمتری داشتند ؛ کسی برای بد زدن نمی آمد ولی وقتی گُل نمی شد خودشان را پاره نمی کردند !!!!

 

دیروقت بود ، جهت احتیاط سحری ام را که روی میز بود را خوردم ، یک پیاله در اندازه ی کاسه !! خیارماست هم کنار میز بود و آن را هم خوردم تازه داشت تمام می شد که فهمیدم یک عالمه سیر داخلش هست !! یعنی بیخوابی و گیج خوابی در حد لالیگا !! و رفتم خوابیدم ، آنهم چه خوابی !!؟ هی به صدای زنگ بیدار می شدم و می دیدم هنوز 10 دقیقه نیست که خوابیده ام ، یک جایی هم خوابم گرفته بود مادر برای خواب نماندن و خوردن سحری بیدارم کرد و این بازی تا خود صبح ادامه داشت و کم مانده بود برای رفتن به کارخانه خواب بمانم !!!

 

  • دا دو

نظرات  (۲)

سلام 

گفتی عسل. از اصفهانی پرسیدند از عسل شیرین تر سراغ داری؟ گفت ترشی مفت!!
قبول باشه یا دادو.
پاراگراف نخست خیلی زیبا بود.
طنز قلم شما همیشه زیبا و تأثیرگذاره. عسل ر خیلی زیبا دستمایه کردین.
پاسخ:
شما لطف دارید ...
قبای ناموزون فرهنگی کشور جوری ست که قلم انتقاد را تند و زیبا می کند !!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی