یادداشت های دادو

از ما بهتران ...

شنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۵، ۱۱:۴۰ ق.ظ


خیلی سال پیش بود ، زمانی که هتل ائل گولی تبریز در مراحل افتتاح قرار داشت ... یک هتل شیک و خیلی زیبا با داستان هایش !! البته حالا که می خواهم بنویسم می بینم خیلی هم سال پیش نبود !! شاید 15 سال ...

 

تازه آن زمان طبقه ی اول هتل که شامل لابی و رستوران همکف بود افتتاح شده بود و رستوران فعلی خدماتی می داد در حد کافی شاپ !! باتفاق چند نفر از دوستان برای قدم زنی عصرانه رفته بودیم شاهگلی ؛ بعد قرار شد برویم سری به این جای جدید بزنیم و چیزکی بخوریم !! شاید نسکافه خورده بودیم ولی هنوز نام " کیک شارلوت سیب " برای ما همان جذابیت اولیه اش را دارد و با یکی از بازماندگان آن جمع هنوز هم به آن می خندیم !!

 

یک پذیرائی خاصی هم شدیم و بین خودمان به گارسن های مرتب و گوش بفرمان (!) کلی خندیدیم و ادای اشرافی بودن در می آوردیم !! موقع بیرون آمدن از آنجا من به چشم انداز شهر اشاره کردم و با یک فیس و ادای قجری گفتم : " بدهید این خانه های اطراف اینجا را مرتب کنند تا چشم اندازمان را خراب نکنند !! "

 

===


نوبت دومی که به هتل رفتم ، قسمتی از یک فیلمنامه شده بودم ... یکی از دوستان که با توجه به تمول مالی بالایشان از عقده ی خود کم بینی رنج می برد (!) بهانه شد تا پایم به هتل باز شود ... یکی از خرپولهای زنجان آمده بود تبریز و از تیریز پرواز فرموده بود به استانبول که خود این آمدن و رفتن هم یک نوعی فیلم بود برای خود نشان دادن (!!) و ماشین خیلی لوکس اش را گذاشته بود پارکینگ خانه ی این دوست و تاکید کرده بود که حتما با آن توی شهر دوری بزند و ببیند خوشش می آید یا نه !! او هم ماشین را برداشته بود و آمده بود سراغ من تا برویم دوری بزنیم ...

 

برخلاف تصور خیلی ها ، اشخاصی که عقده ی خود کم بینی دارند ، نیازمند گرفتن تائید از همه ی دور و بری های خودشان هستند ، یعنی به چشم فلانی آمدن برایشان کفایت نمی کند و باید سپور محله هم آنها را تائید بکند و ...


خلاصه اینکه این دوست ما قبلا با چند نفر هماهنگ کرده بود و یا سرچ کرده بود که کجا هستند و دقیقا از همان محل ها دور می زد و عبور می کرد تا یکهوئی به چشم آنها دیده شود !!! و چقدر هم ذوقش را به من بی ذوق تحمیل می کرد که اتفاقی دوستانش را می بیند !! آن شب چیزی که برایم جالب بود ، مجذوب شدن اقشار مردم به این ماشین لوکس بود !! یعنی التماس و حسرت را می شد در چشم بعضی ها دید ... آنجا هم به دوستم گفتم : " توی داستان ها خوانده بودم که موقعی که دختر شاه داشت از شهر رد می شد ، نوکرها پیشاپیش می رفتند و داد می زدند « دور شید !! کور شید !! » ، حالا می بینم زیاد هم بی دلیل نبوده ... این فقیر و فقرا با این نگاههای سمجشان بدجوری اذیت می کنند !!! " ( البته منظورم نازی های کلاس بالای ، بالای شهر بود !!! ) خلاصه آن شب هم سری به هتل زدیم ؛ نامش شده بود هتل پارس تبریز !! وقتی داشتیم ماشین را پارک می کردیم و چشمان حریص نگهبانان جلوی در به ما بود (!) خیلی اتفاقی دوست دختر اسبق همان دوستم را دیدیم که با شوهرجانش از هتل بیرون می آمدند و خیلی اتفاقی رفتیم توی چشم همدیگر ... دو نفر ولی وضعیت خوبی نداشتند ؛ من که برای این ملاقات طعمه شده بودم و شوهر آن دختر که با این دیدار بنوعی طعنه خورده بود !! با خنده همه چی تموم شد و برگشتیم خانه ... سر راهمان ماشین را جلوی یک بلالی فروش نگهداشتیم و دو تا بلال سفارش دادیم ، بنده خدا بلال فروش هم یک جوان چشم داری بود و می توانست حدس بزند این ماشین مال آدمهای بالا بالاست (!) دوستم مثل آدمهای مار گزیده در تقلا بود که زود راه بیافتیم و آنجا دیده نشویم !!

 

===


یک نوبتی هم با جمع دوستان ، شاید 3-4 سال پیش رفته بودیم کافی شاپ آنجا برای تماشای هتل و اینکه اوضاعش چطور است و با یکی آنجا دوست شده بودم که هنوز در برخوردهایمان ، ته مزه ی هتل و آن دیدار باقیست !!


جاهای تازه تاسیس در ایران فوق العاده جالب و خاطره انگیز هستند ، همه چیزشان خوب است و برای همین خیلی بچشم آمده و خاطره می شوند ، کم کم بی انگیزه گی و سوءمدیریت و همان داستان ها !! ولی انگار اینجا هنوز بر مدار قبلی می چرخید ....

 

===


برادرم از تهران آمده بودند و پنحشنبه برای افطار در خانه ی ما مهمان بودند ، نوه-دخترها باهم قرار مدار گذاشته بودند بروند استخر و هناهنگ شده بودند و تنها استخری که برای پنجشنبه تایم بانوان داشت ، هتل ائل گولی بود ( بعد از کش و قوس های فراوان و حساسیت مردم تبریز به نام پارس ، هتل ائل گولی که متعلق به گروه هتل های پارس بود ، مجبور شد از نام ترکیبی برای این هتل استفاده بکند و شد ائل گولی پارس هتل !! )


خلاصه اینکه در کش و قوس رفتن ها و نرفتن های والدین ، ما پیشقدم شدیم تا این امر خیر صورت بگیرد و بچه ها را بردیم هتل ائل گولی پارس !! بعد از رفتن آنها به استخر خودمان در لابی نشستیم و هات چاکلتی خوردیم و کمی قدم زدیم تا تایم استخر تمام شد و با هم برگشتیم خانه !!! توی لابی که نشسته بودیم یک آدم نمایی هم در اطرافمان قدم می زد ، از همان نوع پولدارها که نمی داند چطور لباس بپوشد که مردم بدانند این وضع اش خوب است و برای جلب توجه دیگران زننده لباس می پوشد !! درست حدس زدید ، اکثر فوتبالیست های رده اول ما اینگونه هستند !!!

 

بازی نمیدانم کجا با کجا بود !؟!؟ شاید پرتقال با لهستان !! یک مبل آنطرفتر روبروی تی وی نشست و با گوشی اش مشغول بود !! شاید مشتاق بود من سری تکان داده و سلامی حواله کنم تا عقده اش هوایی بخورد ولی خدائیش عجب دل سنگی داشتم که محل سگ هم به او نگذاشتم ؛ جاسم کرار بود !! تازه تر اینکه وقتی بازیکن لهستان با یک حرکت خیلی بد یکی از بازیکنان پرتقال را نقش زمین کرد سری تکان داده و گفتم : " بازیکن نیستند که مثل حیوون می مونند ، این کجاش فوتباله !!؟ " این جمله را هم دوقبضه به مقصد جاسم کرار حواله کردم تا بداند وقتی خشن و بد بازی می کند مردم پای تی وی چه نظری نسبت بهش دارند !!!!

 

بیرون آمدنی چند تا عکس گرفتیم که با وجود نورهای مزاحم در اطراف هتل ، فقط از عهده ی نوکیا برمی آمد و خوشبختانه همراهم برداشته بودم ...

 

 

  • دا دو

نظرات  (۲)

  • همطاف یلنیـــز
  • سلام سلام
    عکس زیبا ، راستی مدل این گوشی نوکیا چی بود؟
    حساسیتشان در فارسی صحبت کردن را شنیده بودم ولی از حساسیت مردم تبریز به نام پارس خبر نداشتم ^_^
    جاسم کرار رو نمی شناسم و از آستخر و آب و خیسی هم خوشمان نمی آید ولی با این نظرتان موافقم که :جاهای تازه تاسیس در ایران فوق العاده جالب و خاطره انگیز هستند ، همه چیزشان خوب است و برای همین خیلی بچشم آمده و خاطره می شوند. شبیه محصولات ابتدایی کارخانه ها (اعم از خوردنی و پوشیدنی و ساختنی)
    پاسخ:
    سلام
    نوکیا 808 پور ویو !!!
    تبریزی ها به شبیخون فرهنگی حساس هستند !!
    در مورد ه انگیزه گی !! بدون ه نوشتم و حس خوبی بهش نداشتم !! گفتم ما یک ه بدهیم لازم بود استفاده می شود نبود می اندازند دور !!
    ماشالا اینقدر طولانی و پرنکته بود ک من موندم از کجاش بگم!
    انصافا از این کرار بی اعتبارتر آدم در این فوتبال هست؟! ما چقدر بدبختیم ک هی میریم همچین آدم بی شخصیت و بی اعتبار و بدسابقه ای ر برمیداریم میاریم، اون هم با قراردادهای بزرگ.
    پاسخ:
    لطف دارید ... نوشته ی پرنکته ، خالی از اشکال نخواهد بود !!
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی