یادداشت های دادو

بکوشید تا بلانسبت نشوید !!

يكشنبه, ۶ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۴۴ ب.ظ

در فرهنگ شفاهی ما یک کوچه بن بست هست که نامش بلانسبت است !! یعنی گردونه کلام می چرخد و می چرخد و یک جایی که ته این کوچه است می ایستد و گوینده ناچار می شود برای تبرئه ی فرد یا گروهی از مخاطبان با گفتن بلانسبت ، تولید مصونیت مقطعی نماید !!
 
مثلا در مورد رانندگی حرف می زنیم و وقتی به عدم رعایت انواعی از حقوق ها مانند رعایت حق تقدم ، پارک صحیح ، سرعت مجاز ، بوق نامجاز و ... می رسیم ، و می دانیم که این موضوعات تقریباً همه گیر است و نباید دل مان را به یک در هزار خوش بکنیم (!) برای همین با گفتن بلانسبت (!) جمعی را که دارند به خطابه ی ما گوش می دهند را مستثنی می کنیم !!! اینکه این استثناء کردن که به آن ادب می گویند چقدر جای حرف دارد بماند !!! بحث ما سر دم خروس است و این معضل فرهنگی به تنهایی باندازه ی سر فیل است !!
 
مولای همه ی عصرها و آقای این روزها ؛ حضرت علی (ع) فرموده است " از جاهایی که شما را در مظان اتهام قرار بدهد بپرهیزید !! " این بپرهیزید می تواند قرار گرفتن در مواضع تهمت باشد (!) یا رفتن به مواضع تهمت باشد (!) یا اقدام به رفتارهای مشکوک به تهمت (!) و ...
 
ابتدا این آویزه ی گوش را به پاراگراف بالایی گره بزنیم و بعد بیائیم سراغ ادامه حرف ... کلهم یعنی کاری بکنیم که رفتار و گفتار ما ، ما را بطرف کوچه بلانسبت نکشاند !! مثلا اهل حساب و کتاب باشیم ( از نوع پاکش !! ) تا وقتی یکی در مورد دزدی از بیت المال حرف می زند از سر رودروایسی و با دیدن ما نگوید : " بلانسبت شما ... !! ". در کاری که می کنیم آنقدر صداقت داشته باشیم که وقتی از کم کاری حرف بمیان می آید و طرف یادش می رود بگوید " بلانسبت از شما ... " ما سرخ نشویم از اینکه مستثنی نشده ایم !!

البته یک جایی هم هست که کلمه بلانسبت زیاد کارساز نمی شود ، چون تعاریف و تماثیل جوری بهم چفت و جور می شوند که بلانسبت از خاصیت می افتد ، یعنی در جمعی که همه به همدیگر آشنایی کامل دارند ما بیائیم از کلیله و دمنه یک داستان تعریف بکنیم و دقیقاً روباه بیاید چفت بیافتد روی شخصیت فلان آقا (!) و بعد بیائیم بگوئیم بلانسبت (!) این دیگر اظهر من الشمس است ... حکمای ادبستان برای این مواقع جمله ی " در مَثَل مناقشه نیست ! " ساخته اند ؛ یعنی وقتی مردارخواری به کلاغ تشبیه شد شما زیاد جدی نگیر و زود خودت را جای کلاغ نگذار !! برو عمق مطلب را بچسب ، مردارخواری بد است نه کلاغ بودن !!!!

===

در روستای جد پدری مادر ما ، یک عده اشتغال به تربیت سگ دارند !! سگ هایی که برای عشایر پرورش داده می شوند تا در مناطق دوردست و در میان طبیعت وحشی نگهبان جان و مال عشایر باشند ... این سگ ها در آن زمانی که من کودکی بیش نبودم با قیمت های بالایی فروخته می شدند و مطمئناً حالا قیمت شان همپای یک دستگاه پراید باید باشد !! بهرحال هر صنفی برای خودش دسته بندی اطلاعات دارد و نسبت به تخصص خودش عبارات و اشارات خاص ؛ یک زمانی من پای صحبت چند سگ شناس نشسته بودم و باهم در مورد انواع سگ ها حرف می زدند و تا جائیکه یادم می آید اشاره می کنم ...

سگ عشایر انواع مختلفی دارد ؛ اولین آنها سگ وحشی است ، از این سگ در هر اوبا ( مجموعه چادرهای یک خانواده ! )
بیشتر از یکی نمی شود پیدا کرد ، هم بدلیل قیمت بالایش و هم شرایط سخت نگهداری اش ، این سگ تازه از پرورش تحویل داده شده و تقریباً وحشی می باشد و صاحب آن اوبا یا سرکرده ی چوپان ها او را دورتر از چادرها نگه می دارد و نمی گذارد حتی بچه ها و آشناها اطرافش بروند ، چون شدیدا وحشی است !!! کاربرد این سگ برای مواجهه با گرگ و خرس است و جسارت گلاویز شدن با آنها را دارد ...

سگ نوع دوم سگ بد است ، این سگ همان سگ وحشی است که دو سالی از حضورش در محل گذشته است و خوی وحشی آن تعدیل یافته و به سگ بداخلاق تبدیل شده است ، این سگ غیرقابل اعتماد است ، یعنی حوصله داشته باشد خوب است و حوصله نداشته باشد بد است !! غالبا اهل اوبا ، یک جایی از بدنشان ، جای یک گاز گرفتن یادگاری از این سگ دارند !!
 
سگ نوع سوم ، تقریبا از نفسِ دویدن افتاده است ولی هنوز بدرد پارس کردن می خورد !! غالبا با گردنی افراشته در کنار چادر می ایستد و همه را حضور و غیاب می کند ، وظیفه ی اطلاع رسانی دارد و اگر بطرفش هجوم ببری ، فرار را بر قرار ترجیح می دهد ...
 
سگی هم در اطراف چادرها دیده می شود که اصلا دوست ندارد نقشی بعهده بگیرد ، همان سگ بودن شرا داشته باشد برایش کافیست ، لازم باشد از ظرف مرغ ها هم غذا می خورد ، سهمیه اش نان کپک زده است و بدرد بازی بچه ها می خورد ، جایی را برای دراز کشیدن انتخاب می کند که تا حد ممکن نیاز به بلند شدن نباشد و آرزویش این است که تا سگ از دنیا برود !!

===

امروز خبری می خواندم از شاهکارهای دولت بر مسند !! ، یکی از مسایلی که دولت با آن درگیر است و غالبا تاوانش پای کابینه نوشته می شود ، جمع بندی نشده بودن کارهاست ؛ مثلا وام ده میلیونی تسعیلات ازدواج را اعلام می کنند و به پای اقدامات دولت می نویسند ولی هنوز سه ماه است هیچ بانکی در مورد پرداخت این وام گردن خم نمی کند !!!! یا خیلی از مسایل مشابه از این دست ... یکی هم همین مورد آخر که دستور کاهش سود سپرده را از دهان رئیس جمهور شنیده (!) همه ی بانک ها سودها را کاهش دادند !!! ولی موقع کاستن از بهره وام ها خودشان را کوچه علی چپ زده اند و گردن کشانه مقاومت می کنند و البته کارشناسی های مختلف !!! اینها که مسئله ی روز هستند و ربطی به بحث ما ندارند و حرف ما هنوز مربوط به دم خروس است !!
 
یک عده کارشناس در کشور حضور دارند که خوشبختانه همه جا هم هستند ، از بالا تا پائین !! و بلانسبت (!!!!!) خیلی شبیه به دسته بندی سگ های عشایری (!) برخی ها را اگر ول بکنید پاچه ی وزیر را هم می گیرند که چرا چنین شد و چرا چنان شد !؟!؟ خدا حفظشان کند که اگر آنها نباشند جان و مال مردم در اشتباه کاری های مسئولین به فنا می رود !!! بعضی ها هم هستند که اگر جیره شان برسد خوب هستند ولی اگر دستشان از سفره قطع بشود می شوند کارشناس بد و تقریباً به هر دستگاه و اداره ای می پرند !! برخی هم هستند که نای پریدن ندارند و سرشان به امضا کردن زیر ورقه های کارشناسی گرم است و از مقوله ی کارشناسی همان ابهت کت شلواری اش را دارند !! باقی هم که در برنامه های دور از تنش (!) بعنوان کارشناس حضور پیدا می کنند و حرف های مجری برنامه و تلفن های رسیده را تصدیق می کنند و خوش هستند که هنوز عنوان کارشناس را دارند !!
 
من عرایضم تمام شد ولی یادم رفت یک جایی بین این پاراگراف های آخر قید بکنم که " در مَثَل مناقشه نیست !! "
 
  • دا دو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی