یادداشت های دادو

ویکندی به بزرگی یک هفته ...

جمعه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۵:۲۷ ب.ظ

چهارشنبه شب مهمان بودم و با تلاشی که کرده بودیم تا کمی زود برویم بازهم دیر شده بود ،‌ یعنی تا رسیدیم یک لبی تر کنیم و چهار صفحه خاطرات مرور کنیم به یازده شب رسیدیم و تا شام خورده و دو کلمه حرف بزنیم شب از نیمه گذشت و ... مردم باید یاد بگیرند که برخی مهمانی های خاص را برای ناهار اجرا بکنند !!


حالا بحث سر چی بود !؟‌ سر اینکه فلانی ها (‌اینجا بیشتر اردبیلی ها )‌ مدنظر بودند !! از وقتی سبلان افتاده دستشان ، این قله زیبا را از رونق انداخته اند و با رفتارهای به دور از آداب و نزاکتشان ،‌ آرامش آنجا را بهم ریخته اند و کوچکترین ملاحظه ای ندارند و ... و فکر کنید که من نگون بخت (!)‌ مجبور بودم به دلیل اینکه اردبیلی ها سوم شخص غائب بحث بودند از آنها دفاع بکنم و این سخت ترین قسمت رعایت حال سوم شخص غائب است !؟!؟ طرفداری از کسی که دوستش نداری !؟!؟!؟!؟!

 

پنجشنبه روز خوبی بود ، یک دلیل آن این بود که برگ ساعتی رد کردیم تا از فضای منحوس کارخانه بیرون برویم‌،‌ کارخانه که کار نمی کند مثل اینکه روی تخت مرده شور خانه دراز کشیده باشی (!!)‌ سر سوزنی دلخوشی پیدا نمی شود !!

 

کارگاه لیزر در حال اسباب کشی بود و بهمراه دو تن از همکاران به آنجا رفتیم ... ناگفته نماند که به راننده ی آژانسی که دنبالمان آمده بود کلی کلاس گذاشته و آموزش شهروندی داده بودم !! زنگ زده بودم و ماشین می خواستم ، کسی که تلفن را برداشته بود با لحن کشیده و بی ادب بعععععله ... آمده بود روی خط !! این قبیل جواب دادن در تلفن یعنی رفتن توی خط قرمز من و برای همین وقتی پرسید کجا می خواهید بروید؟ گفتم :‌ می رویم شهر !! منطقه ای که کارخانه در آنجا قرار دارد در حومه شهر و از زمین های روستای بسیار بزرگ قراملک است ، البته قدمت قراملک شاید از تبریز بیشتر بوده باشد ولی بدلیل قرار گرفتن در نزدیکی شهری به بزرگی تبریز ،‌ همیشه با عنوان روستا از آنجا یاد می شود و سکنه اش عموماَ به این کلمه حساسیت دارند برای همین وقتی در جواب تلفن گفتم می رویم شهر ،‌ طرف در آنسوی خط سوت کشید !!

 

وقتی آمد ،‌ ب بسم الله شروع کردم به اینکه باید گوشی را کسی جواب بدهد که کمی آداب معاشرت بلد باشد ؛‌ روابط عمومی بالا پیشکش !! راننده گفت که کسی نبود و خودم جواب دادم و برای همین تا زمان پیاده شدن ،‌ عینهو قالی که با چوب بتکانند یارو را تکاندم !!! بعد می گویند من بداخلاق هستم !! اخلاق این مردم از تعلیم و نصیحت گذشته و نیازمند یک فیزیوتراپی اساسی است !!

 

تا حوالی عصر در کار اسباب کشی و نقل و انتقال ماشین ها بودیم و خیلی خوب شده بود که رفته بودیم ، باندازه ی کار دو روز پیش افتاده بودند !! و عصر به خانه برگشتم و آماده شدم برای یک ویکند اساسی از نوع سه روز !! کسانی که در دولت قبل به تعطیل کردن بین دو تعطیل رسمی گله مند بودند و از هر شیپوری که به دستشان می رسید گوش فلک را کر می کردند حالا نه تنها راضی به تعطیلی این قبیل روزها هستند بلکه از تعطیل شدن ماهانه کارخانه ها هم احساس جوابگویی ندارند !!

 

  • دا دو

نظرات  (۵)

سلاااااااام خسته نباشید از اثاث کشی :-)
وایی بیچاره اون آقاهه، آخر حرفاتونم بهش گفتین همین؟؟؟ من میدونم شما خیلی ترسناک میشین اگه کسی کار بدی بکنه.. بداخلاق نیستین ولی یکمی ترسناکین، من حسش میکنم.ولی بیشتر وقتا خوش اخلاق و مهربونید. من اگه اون رانندهه بودم پیاده میشدم ماشین و میدادم بهتون که خودتون برید، بعدش خودم فرار میکردم. :-)
پاسخ:
سلامت باشید ...
با خنده می گفتم و یک مثالی زدم و خیلی دربسته و با کنایه همه ی حرفهایم را گفتم !! بهرحال به نفعش بود و از این راه درآمد کسب می کرد و باید مواظب کسب و کارش می بود !!
ما تبریزی ها چرا اردبیلی ها رو دوست نداریم؟ من هیچ وقت نرفتم اونجا، ولی میدونم تو فامیل همه ازشون بد میگن. مامان من ترک نیست و از این چیزا خبر نداره برای همین از اونا بدش نمیاد.
پاسخ:
داستان طولانیی دارد و باید یک جایی به آن پرداخته شود ولی هنوز آن موش پیدا نشده که ببرد زنگوله را گردن گربه بیاندازد !!
سلام سلام
.
نخست: اینکه این تعطیلی و اعتصاب ماشین سازی بی صدا برگزار می شود گویا!!
بعد:  قبلا سبلان دست کی بید مگر؟!
.
برقرار بمانید و راضی
پاسخ:
سلام
بی صدا که نیست .... تقریبا همه می دانند ولی بقول یک مثل ترکی که می گوید :‌خانیم سیندیران قابین سسی چیخماز !! (‌ظرفی که دست خانم خانه بشکند صدایش درنمی آید !!‌)‌ بخاطر اینکه این قضیه ماحصل گند از بالای دولت تدبیر و امید است (!)‌ کسی صدایش را بلند نمی کند ...
تدبیر اگر این است ، صد رحمت به دولت های قاجار که از حرمسرا دستور می گرفتند !!

سبلان از قدیم ارث پدری آذربایجان است و آذربایجان یعنی تبریز و حومه اش !!! برخی ها بواسطه ی سبزی خورد کردن برای اغیار برای خودشان شناسنامه دست و پا کرده اند والا هنوز رعیت محسوب می شوند !!! درست است که ما انقلاب کردیم و ارباب ها را بیرون کردیم ولی کشوری که دست رعیت بیافتد از این بهتر اداره نمی شود !!
سبلان و هر کوه دیگری متعلق به کوهنوردان است و لیاقت کوهنورد است که کوهستان را نگه می دارد !! مثال حرمت امامزاده و متولی اش در کوهستان صدق می کند ولی اردبیلی ها حالا دوست دارند از این موقعیت استفاده کنند و بگویند چون سبلان در قلمرو استان آنهاست متعلق به آنهاست و متاسفانه کلاس کوهنوردی شان در حد تپه ماهور است و ... ؛‌ چون منظورم اکثریت اردبیلی هاست برای همین اقلیت را فدای همان اکثریت کرده و کلی گویی کردم !!!!!
چه اوضاع سختی.. من نمیدونستم سبلان مال بوده، چه جالب. موش زنگوله رو ببره توی گردن گربه بندازه؟ یعنی یکی باید زنگوله رو توی گردن ما بندازه؟ وای چه خنده دار.. من نصف بیشتر حرفای شما رو تا حالا بلد نبودم.

سلام، 
کارخانه که کار نمی کند مثل اینکه روی تخت مرده شور خانه دراز کشیده باشی . موافقم، ۶۰٪ کشور مرده شور خانه شده است.
پاسخ:
و مرده شور کسی که فارغ از گریه های صاحبان مرده ، به فکر این است که چگونه دندان های طلای مرده را کش برود !!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی