یادداشت های دادو

صفر تا صد !!

دوشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۳۷ ب.ظ



دیروز روز خوبی بود ... از آن روزهایی که از صفر شروع می شود و بطرف صد می رود !! درست است که صفر تا صد زندگی آدم ها با هم فرق دارد ولی آنچه مهم تر است راستای صفر تا صد است و متاسفانه خیلی از آدم هایی که صفر تا صد زندگی شان بالاست ، این مسیر را کله پا طی می کنند !!

 

دیروز روز خوبی بود ، طبق معمول با یک صبح زیبا و خنک شروع شد ، یک خلوت آرام نیم ساعته از خانه تا کارخانه !! کافیست برای سوار شدن به سرویس کارخانه ( برخلاف برخی ها !! ) 10 دقیقه زودتر از خانه بیرون آمده باشی ... زیبائی شهر به خواب بودن شهرنشینان است !!

 

کمی بعد در کارخانه بودم ، تقریباً از همان لحظه ی تایم کارت ( البته در راستای انگلیسی زدائی باید بنویسم درج زمان ورود و خروج ! ) و خوش و بش با شیفت شبی که در حال درج زمان خروج بودند ، دپرسی کارخانه هم از شیفتی به شیفت دیگر ( ببخشید نوبت کاری !! ) منتقل شد !! تکرار اعتصاب روزهای قبل ... بعد از یک صبح دل انگیز بهاری و تنفس هوای زنده بودن ، با کله در استرس رفتن عالمی دارد !!

 

از هفته ی قبل با انواعی از دسایس مدیریتی (!) کارگاهها دست از کار کشیدند و بعد هم که فهمیدند سرشان کلاه رفته است و بازی خورده اند (!) دست از اعتصاب نکشیدند !! البته خود مدیریت هم دارد از دولت بازی می خورد و هر روز با یک وعده وعیدهایی روزگار می گذرانند ، و صد البته کسانی همیشه نفع شان را می برند و از این سفره ی حرام تا خرخره می خورند !!

 

ظهر به خانه برگشتم و با دوستی قرار داشتم که برویم کمی پینگ پونگ بازی بکنیم !! سابقه ی من در بازی تنیس روی میز از فعالیتم در این رشته زیادتر است ، این را نوشتم تا برخی یادشان نرود که سابقه داشتن خوب است ولی ممارست داشتن از آن بهتر است !! برخی ها همیشه دوست دارند صرفاً سابقه را در دوستی شان بچسبند ، در حالیکه صمیمیت و محبت مقدم بر سابقه هستند !! ( صرفاً جهت اطلاع ) البته این داستان تنیس روی میز بازی کردن من هم مفصل است و هم بار آموزشی زیادی دارد و ... و اینجا جای پرداختن به آن نیست ، قبلاً ها در موردش زیاد نوشته ام ...


وقفه هایی که در این سوابق افتاده است ، روی خیلی چیزها اثیر گذاشته است ولی زیرساخت همانی هست که هست !! و این نتیجه آموزش درستی است که من در این رشته دیده ام ؛ دیروز باز بعد از سالها دوری از میز و راکت ، نمایش خوبی اجرا کردم که حداقل برای دوستم فراتر از انتظار بود ...


جالب این بود که از آدمهای که آنجا بودند و اتفاقا افراد مسنی هم بودند ، هیچکدام را نمی شناختم !! برای اینکه یکی را من بشناسم باید در محدوده ی سی سال قبل ، سری توی سرها می داشتند !؟!؟ مثلا صاحب سالن که از قرار معلوم رئیس هیئت تنیس روی میز شهر است ، آن زمان 7 سال داشت و یادم می آید که پدرش او را برای مسابقات نونهال برده بود یزد !!!! حالا یک جوان برومند و رشید ، با سوابق بازی در تیم های ملی نوجوانان ، جوانان و تیم ملی بود !!! حالا شما حساب کنید بعد از سی سال می شود یک بچه ی 7 ساله را بجا آورد و یا بلعکس !؟!؟ هرچند من می دانم کدام خاطره را بگویم یادش می آید که من کی بودم !!!

 

بگذریم که بازی خوبی بود ، بعد از اینهمه سال دوری ... دوری از میز تاثیرش را در ارتباط مغز و عضله گذاشته بود ... ذهنم هنوز سرحال بود و عضله ها همراهی نمی کردند ، موقعی که داشتم بک هند تمرین می کردم ، از ناحیه ی مچ شدیدا خسته شده بودم !! دوستم هم باندازه کافی بالا پائین پریده بود و یک و نیم ساعتی بازی کرده و جمع کردیم !!

 

بعد از بازی نوبت مهمانی شب نشینی بود ، قرار بود برویم خانه ی دوستی و کمی با پسرش ؛ باریش !! بازی بکنیم ... این تجربه شاید برای خیلی ها نباشد ولی کسانی که دارند می فهمند که لذن خاصی دارد اگر با تمام اعضای یک خانه دوست باشید !! قرارمان شب نشینی بعد از شام بود و با شام شروع شد ...

 

خیلی هم بازی کردیم و گفتیم و خندیدیم و خاطره مزمزه کردیم و شب چره هم موجود بود !! تازه تر اینکه در مسیر بازگشت ؛ فرهنگ اجتماعی فرانسوی ها و ایرانی ها را د ربوته ی نقد گذاشتیم و از اینکه به این زودی ها ملت همیشه در صحنه ی ما آدم نخواهند شد احساس غرور کردیم !! ( اکثریتی که خوشبختانه خواننده های این وبلاگ را شامل نمی شود !! )

 

روزی که از ساعت 6 صبح شروع شد و حوالی 12 شب به پایان رسید ... یک از صفر تا صد اصولی و باب طبع و خاطره انگیز !!

 

  • دا دو

نظرات  (۸)

  • همطاف یلنیـــز
  • سلام سلام
    این قال دادویی اخیرتان هم عالی بید ها "سابقه داشتن خوب است ولی ممارست داشتن از آن بهتر است"
    .

    سلام، 

    امیدوارم همه ی روزهایت صفر تا صد باشد و نه یک روز کله پا!
    پاسخ:
    سلام
    ممنون
    سلام سلام سلاااااااام..:-)
    منم الان مهمونی بودم.. از اینا هم خوردیم تازه تو فوتبال دستی هم همه رو بردم، حتی بابای پریسا رو.. مچ دستم هم درد نگرفت اصلا، پیر شدینا آقای دادوی ملوس
    ;-) 
    پاسخ:
    سلام
    بهرحال پیری قسمتی از زندگی هست ولی برای انجام هر فعالیتی باید در همان راستا بدن را آماده کرد ، بعد از چند سال وقفه وقتی بیکیاره عضلات تحت فشار قرار می گیرند ناچارا با درد کردن ، شکایت خود را اعلام می کنند ... قدرت و نشاط جوانی چیزیست که با گذشت زمان قدرش دانسته می شود !!
    با اینحال برای مسابقه دادن اعلام آمادگی می کنم !!
    خوش بحالش چه اسم خوشگلی داره، میدونید؟ بابای منم میخواسته اسم منو بذاره آیتک، حیف که تو شرط بندی میبازه و مامانم برنده میشه. وگرنه الان اسم منم قشنگ بود
    پاسخ:
    یک پدر همیشه در مسابقه با فرزندش می بازد و لذت این شکست از برد بیشتر است !! همچنانچه یک همسر همیشه شرط هایی که با زنش می بندد را می بازد تا دلش نشکند و این گونه است که داستان " مرد " نوشته می شود ....
    اسم شما که همین حالا هم قشنگ است ...
    اوکی.. منم اعلام آمادگی می کنم، من تو بیشتر ورزش ها شما رو می برم، حالا می بینید.. فقط اسکی بلد نیستم زیاد، ولی عیبی نداره این یکی رو به خاطر شما کوتاه می ام (یه خنده ی شیطونی)


    پاسخ:
    از من سر بودن سخته ولی از من بردن راحته !!
    آره بابای من همینجوری بوده، مامانم میگه مردهای آذری خیلی فرق دارن. البته من نمیدونم منظورشو، ولی یه روزی با یه خوبش عروسی می کنم و می فهمم. (یه خنده ی بزرگ خوشحال)
    اسم من خوشگله ها، ولی یه جوریه، بعضیا بهم تیکه های زشت میندازن با اسمم. حالا ولش..
    راستی گفته باشم اگه اسکی بلد نیستم واسه اینه که هیچکس نیست منو ببره، حالا بزرگتر که شدم خودم میرم تنهایی.
    پاسخ:
    مرد اگر مرد باشد ، فرقی ندارد اهل کجا باشد !؟ ولی برای مرد بودن باید همسری شایسته در کنارش باشد ...
  • یه طناز خیلی خندون
  • شما هم خوب بلدین کری بخونین ها.. آقا ما تسلیم.. باشه، معلومه دیگه، از شما بردن راحته چون داستان «مرد» رو اینگونه نوشتن.. شما هم از همون مردا هستین دیگه..
  • یه طناز خیلی مشکوک
  • خب من که حتما در آینده همسر شایسته و مهربونی میشم. 
    پس یعنی اگه همسرش شایسته نباشه، دیگه اونم می تونه نامرد باشه؟؟؟؟؟؟ برعکسش اینجوری میشه؟

    اینکه معلومه از شما سر بودن سخته، شما خیلی خوبید. ولی از منم سر بودن سخته، منم تقریبا خوبم
    پاسخ:
    حتماَ...
    و بازهم حتماَ...
    چشم بسته کری خواندن هنر من است !!

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی