یادداشت های دادو

وقت تکانی ...

چهارشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۵، ۰۱:۳۶ ب.ظ

اغلب ما عادت داریم که از میان فرصت های موجود ، به دلخواه و با لحاظ کردن انواعی از تنبلی ها و ... ، چند تایی را به برخی فعالیت ها اختصاص بدهیم و در این میان فرقی نمی کند که چه مقدار از فرصت های مان هدر برود و یا هرز برود !!

 

و این گونه بزرگ می شویم و می رویم تا بزرگتر بشویم ... و یک جاهایی می بینیم که فرصت ها بطور محسوسی کاهش یافته اند و دیگر از آن بریز و بپاش ها خبری نیست و برای برنامه های دلخواه و گاه دلنخواه باید با همان فرصت های اندک ساخت و پیش رفت .

 

هر کسی می تواند یک مقطعی از فرصت هایش را زیر ذره بین بگذارد ، نه اینکه حتما بیاید و توی وبلاگ بنویسد تا مشت اش وا بشود ؛ همان کلاه خودش کافیست !! و ببیند از اوقاتی که دارد چگونه استفاده می کند ... مطمئناً خیلی ها که شاید یکی هم خود من باشم ، در برخی زمان ها فراغت خسته کننده و در برخی زمان ها درگیری کلافه کننده ای دارند ، و این امر باعث می شود تا فرصت های زیادی که این وسط هپلو می شوند را ندیده رد بشوند ...

 

چند سال پیش ، در کارخانه ، من یک طرحی پیاده کردم با عنوان " کتابخانه ی شناور " !! چند جلد کتاب که متناسب با کار و فرهنگ و ... باشد از خانه آوردم و با یک شناسنامه ی داخلی به تعدادی از همکاران دادم و خواستم تا بعد از خواندن آن کتاب ، ببیند کدام همکار می تواند از آن استفاده ببرد و آن را به او بدهد و همینطور کتاب در کارخانه بچرخد و خوانده شود و ... مهلت نگهداشتن هر کتاب 15 روز بود ، یعنی اگر کسی فرصت نکرد ، کتاب را معطل نکند و به شخص دیگری بدهد و ...

 

حالا خوب است نفرات ابتدایی را خودم انتخاب کرده بودم و بنظرم بدرد این طرح و راه اندازی اش می خوردند !!! یکی از کتاب ها 4 سال بعد به دستم رسید (!) از همان نفری که به او داده بودم (!!) یعنی بجای 15 روز حدود 4 سال نگهداشته بود و از قیافه اش معلوم بود دو صفحه را نخوانده بود ... نه اینکه ناراحت نشده باشم ولی چون انتظار زیادی نباید از ملت همیشه در صجنه داشت ، زیاد ناراحت نشدم !!

 

دیروز یکی از تازه جوان ها آمده بود پیشم و هویجوری هوس کردم تا آن کتاب را به او بدهم تا ببرد و سر کار بخواند ، با توجه به اوضاع بازار کار ، اخراج و یافتن کار جدید فایل همیشه آنلاین جوان هاست و امنیت شغلی و شغل ثابت خوابیست که این روزها تعبیری ندارد !!! نام کتاب " ما اخراج شدیم و این بهترین اتفاق زندگی مان بود !! " بود .

 

ادعا می کرد که آن قدر بدو بدو دارد که وقت سر خاراندن ندارد !! گفتم : " اگر خانه ببری ، اول اینکه بچه ات آن را پاره می کند !! دوم اینکه همسربانو اصلا نمی گذارد فرصت داشته باشی !! سوم هم که اصل قانون کتابخانه ی شناور زیر سوال می رود !! ولی مطمئن هستم حتما وقت پیدا می کنی " و تعریف کردم که مثل خود من عادت بکند که سرپایی بخواند !!

 

امروز مرا دیده و دست تکان داد و گفت : " دیروز 30 صفحه اش را خواندم !! " با خودم گفتم : " ما گاهی اوقات بیخود از برخی اصطلاحات استفاده می کنیم و بصورت ناخودآگاهی تحت تاثیر آن قرار می گیریم ؛ یکی از آنها همین " فرصت سر خاراندن ندارم !! " است !!!!! "

 

  • دا دو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی