- ۱ نظر
- ۱۶ تیر ۹۶ ، ۱۱:۱۰
دیروز بعد از ظهر بدلیل اینکه گرما کلافه ام کرده بود ، وقتی به خانه رسیدم یک پارچ دوغ از نوع من پسند درست کرده و خوردم و رفتم سراغ کتاب های زیر هم مانده و قسمت عمده ای را از زیر آوار بیرون کشیدم ...برای برخی از آنها انگار توفیقی بود این فرو ریختن که دوباره به چشم بیایند !!
دیروز چیزی ننوشتم !! چون دچار حادثه شده بودم ؛ آنهم از نوع زلزله ی شخصی !! و بدلیل اینکه یکی دو کار جزئی در بیرون از خانه داشتم و نیاز به وقت برای ساماندهی بقایای زلزله (!) و همچنین تحمل برای گرمای تیردادی و خلاصه اینکه نه می توانستم از طریق کامپیوتر بنویسم و نه می خواستم در موبایل بنویسم !!!! گاه موکول کردن برخی چیزها از امروز ( دیروز ) به فردا ( امروز ) خیل یهم بد نیست ...
امروز حوالی ساعت 10 از خانه بیرون رفتم ، کار خاصی نداشتم و از قرار معلوم نباید داشته باشم ، یک عمر پشت سر دو شغله ها گفته ایم و حالا خوب نیست عرق بازنشستگی خشک نشده ، دست به کاری بزنیم ؛ هرچند حضرات پیشرو که از سلسله ی قارونیان می باشند ، زیر لوای ایجاد اشتغال هرکدام چند شغل را قبضه کرده اند !!
دیروز کامپیوتر را برده بودم برای سرویس سالانه ، متولی امور رایانه و حومه ! چند وقتی بود که جمع کرده بود و وسایل مغازه را برده بود در کاراژ خانه شان ، هماهنگ کردم و با آژانس سیستم را تحویل دادم ...
یادش بخیر ... آن قدیم ها که برای ناهار می رفتیم خانه مادر بزرگ ( ناهار برای مهمانی های غیررسمی بود و تکرار زیادی داشت ولی شام غالبا مهمانی های رسمی بود ،مثلا افطاری!! ) بعد از اینکه غذا خوردن تمام می شد ، مادر بزرگ گنجه را باز می کرد و قیچی کوچکی را که مخصوص نان بود برمی داشت و نان ها را خرد می کرد !! این نان های خرد شده سهم گنجشک ها بودند
امروز را با ورزش ورق زدم ، طبق عادتی که خیلی هم به مذاق خودم خوشآیند است سر ساعت ۶ بیدار می شوم و حداقل یک ساعتی نمی توانم بخوابم و اگر تلاش مضاعف برای خواب بکنم باید حدود یکساعتی با وول خوردن در بستر کنار بیایم و همیشه از این موضوع بدم آمده و می آید ...
بعد از یکهفته ددر دورهمی ، هفته ی اول بازنشستگی را با یک زندگی عادی شروع کردیم ، روزهای ابتدای بازنشستگی به تعطیلات آخر هفته و روزهای بعدی به انتهای ماه رمضان خورده بود ... از روز عید هم که به ددر رفته بودیم !!