یادداشت های دادو

یک جای کار می لنگد ...

سه شنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۶، ۰۷:۲۴ ب.ظ

امروز حوالی ساعت 10 از خانه بیرون رفتم ، کار خاصی نداشتم و از قرار معلوم نباید داشته باشم ، یک عمر پشت سر دو شغله ها گفته ایم و حالا خوب نیست عرق بازنشستگی خشک نشده ، دست به کاری بزنیم ؛ هرچند حضرات پیشرو که از سلسله ی قارونیان می باشند ، زیر لوای ایجاد اشتغال هرکدام چند شغل را قبضه کرده اند !!

 

برای هم هوایی با شرایط جدید باید سرعت زندگی ام را پائین بیاورم ، قبلاها چنان سریع می رفتم که زن و بچه ی مردم و ایضا مسن ترها هول می شدند که نکند آنها را زیر بگیرم !! ولی حالا چنان آرام رد می شوم که بقول شاعر نه زانوی آهوی بی جفت بلرزد و نه رهگذران و دیگران !!

 

اتوبوس کنسرو خوبی ست برای سفرهای درون شهری ، مزیت اش نسبت به تاکسی این است که راننده اتوبوس مجالی برای منبر گذاشتن و خوردن مغز مسافران ندارد ، خانم ها هم که پشت هستند و دست اش از آنها کوتاه است ، دلخوشی اش شکار مسافر است و تقریبا همه را به یک چشم می بیند و به یک قیمت !؟ 500 تومان ، استاندار باشی یا بچه مدرسه ای !!

 

اتفاقا گربه ی دم بریده ای دیدم و یاد خانم مبتکر افتادم و مpیط زیست اش ... همزیستی با انسان های بدکنش ، تاوان دم بریدگی دارد !! آقایان متولی اعتیاد و آقایان متصدی مبارزه با اعتیاد ،  بفکر دم این زبان بسته ها باشید !

 

 

پیش یکی از دوستان رفتم که سالها پیش باهم در چاپخانه همکاری داشتیم ، چند بار خواسته بود بروم و سری به دفتر کارش بزنم ... دو بار رفته بودم و هربار بسته بود ، این بار گیرش انداختم ، بعد از سلام و علیک انگار که مادرزن ، سرزده ,ارد خانه نوعروس شده باشد ، دستپاچه شد و عذرخواه که مغازه بهم ریخته است و ... ؟!

 

تلاش هایش بی ثمر بود و از نیش های مادرزن گونه ی من جان سالم بدر نبرد ... بعضی ها به بی نظمی معتاد هستند و می دانند بد است ولی نمی دانند از کجا شروع کنند و چگونه !؟ طبق معمول خودم شروع کردم  ... روی میز مرتب شد و کمی بعد اطرافش  ، لحنم تلخ بود و گزنده ولی می دانست که شفابخشی دارد ... برای قدم اول ، برگی نوشته و روی دیوار چسباندم : « جرات دور ریختن آشغال هایت را داشته باش » بعضی ها نمی توانند در مورد این جرات با خودشان به اجماع برسند و پشت مثل معروف « ساخلا سامانی ، گلر زمانی ! » ( کاه را نگه دار ، یک روز بدردت می خورد ) مخفی شده و کلی آشغال در اطراف خود نکه می دارند ...

 

قرار شد فردا که سری به آنجا زدم ، اگر همه جای محل کارش مرتب بود ، افتخار بدهم و مرا برای ناهار مهمان بکند !! می دانم هضم اش برای خیلی ها باید ناساز باشد ولی روش کار ما این است ... برای شروع فعالیت های عام المنفعه بهترین کار این است که سر و سامانی به اطرافیانم بدهم ... به دو نفر هم زنگ زدم تا کارهای چاپی شان بیاورند پیش او ، جوان نباید وقت سر خاراندن داشته باشد ... برای نجات دم گربه ها باید سر مردم به کار گرم باشد !!


 ===


موقع بازگشت به خانه سری به دفتر ارتباطات همراه اول زدم ، پاساژ بهارستان ، طبقه بالا ... جنبه نوستالوژیک داشت !! خیلی سال پیش اولین گوشی موبایل مدل پاره آجری ام را از آنجا خریده بودم ، خیلی پیرتر شده بود ... دادم سیم کارتم را 4G بکنند ... شماره ام را که دید نگاهی به من کرد و دید حق دارم به او به چشم خاطره نگاه بکنم ، تعداد کمی می توانند از روی شماره ها اصالت خط را بفهمند !! هرچند زیاد هم مهم نیست ...

 

سیم کارت را عوض کرده ام ، چند ساعت است با آن تماس می گیرم و از اینترنت هدیه اش استفاده می کنم ، تازه دارد پیامک های راهنمایی و تشکر و تبلیغی اش می آید !! سیستم های اتوماتیک بدرد زندگی درهم برهم ما نمی خورد !!

 

  • دا دو

نظرات  (۳)

سلام

مدتیه خیلی دل نازک شدم!
اینهمه مطلب رنگارنگ بود، من فقط دم بریده گربه بینوا رو دیدم و دوباره دلم ریش شد!
باید یه فکری بحال اینهمه نازکدلی آزار دهنده بکنم...

جسارتاً فکر کنم کلمه ی مورد نظر، مادرشوهر باشه، نه مادرزن
مادرشوهر سرزده وارد خونه عروس میشه!

یاد اولین گوشی پاره آجری همسرم افتادم که اندازه دمپایی بود و اتفاقاً چقدر هم دوستش داشت!!!




پاسخ:
سلام
یکی از دوستان نیز شفاها تذکر داده بود ولی واقعیت امروزی این است که مادرشوهر هم مادرشوهر های قدیم (!) امروزی ها یکی دو روز قبل از خواستگاری قربان صدقه رفتن برای عروس را شروع می کنند و خوب است که ما خواهر نداشتیم والا داستان حسادت خواهر مان از دست رفتارهای مادرمان مثنوی هفتاد من کاغذ می شد !! صدهزار رحمت به مادر زن که مادر خود عروس باشد !!
 
ضمنا داستان سرزده وارد شده در همان داستان های آلب ارسلان تمام شده است ، حالا برای پیدا کردن صاحبخانه باید شصت و پنج بار تماس و قرار برقرار کرد !؟!؟
مجدداً سلام

یه شوهرخاله دارم از سال 55 که خونه دو طبقه خریده، یه عاااااااالمه "سامان" در طبقه پایین خونه نگه داشته اما نمیدونم چرا زمان هیچکدومش هنوز نرسیده!!!
سال 57 یه ماشین کٌلت خرید که حدود سال 90 فروخت ولی دو حلقه لاستیکش و کلی متعلقات اون ماشین هنوز طبقه پایین موجوده!!!
و ایضاً منبع گازوئیل مربوط به دوره سلجوقیان!!!

التماس های خاله جان هم برای بیرون ریختن اینهمه وسائل اضافی، اصلاً نتیجه نمیده و شوهر خاله جان میگن: اینا که طبقه پایینه، کاری به تو نداره! شاید یه روزی به درد خوردن!
پاسخ:
مجددا علیک سلام

داستان ناراحت کننده ایست !! متاسفانه این قبیل نابسامانی ها در بهترین جاهای فرهنگ روزمره جاخوش کرده اند ...
  • همطاف یلنیـــز
  • سلام سلام
    « جرات دور ریختن آشغال هایت را داشته باش »
    ابتدا باید مهارت تشخیص آشغال رو داشته باشیم خوو  ^_^
    پاسخ:
    سلام
    تجربه نشان داده است که تدریس را باید پس و پیش گفت تا مغز شنونده قسمت سوال و جواب را فعال بکند ... ضمنا آشغال تشخیص نمی خواهد ؛ وقتی چیزی نام آشغال گرفته است یعنی تشخیص داده شده است ، این قسمت مربوط به پاکسازی ( از نوع پاکیزه سازی ) است !!! متاسفانه هنوز خیلی ها در این مورد مشکل دارند و وارد حوزه تشخیص نمی توانند بشوند ... خوو !؟
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی