یادداشت های دادو

۲۹ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

امروز صبح دوباره با اخبار ناخوشآیندی که می رسید شروع شد !! یکی از همکاران که با هم بازنشسته شده ایم و هنوز کله پا مانده ایم تا ببینیم تقدیر چه می شود ( خدا را شکر از قانون جز پوستینی مندرس که هیچ کس به آن اعتقادی ندارد ، چیزی نمانده است !! ) زنگ زد و خبر داد که از قرار معلوم محاسبات حقوق بازنشستگی ما را نه بر اساس بازنشستگی مشاغل سخت و زیان آور که بر اساس فرمول بازنشستگی پیش از موعد محاسبه کرده اند و برای 22 سال کارکرد در مشاغل مشمول قانون سخت و زیان آور که طبق قانون همین کشور معادل 33 سال می باشد ، همان 22 روز را ملاک گرفته اند ...

 

  • دا دو
  • دا دو

دنیای زیبائی ست و روزگار قشنگی !! هنوز نفسی می آید و شب ها با امید دیدار صبح به خواب می رویم !! سرمان به دلخواه هایمان گرم است و زیادی ها را هم از این و آن طلب می کنیم و فرصت های زیادی که هیزم اجاق سرگرمی هایمان هستند ...

 

  • دا دو

امروز تا کارم تمام بشود و آماده ی بیرون رفتن از خانه بشوم ، ساعت 12 شده بود !! ابتدا یکی دو تا عکس از اینتزنت کش رفتم و بعد آنها را در هم کرده و طرح تصویر قبلی را کار کردم و بعد وقتی می خواستم از خانه بیرون بروم ، دلیل اش را نداشتم ؛ چون باید برای ناهار برمی گشتم !! ولی عزمی بود که جزم شده بود  ...

 

  • دا دو
  • دا دو

در گذشته ای نه چندان دور ، آنقدر که مرا نیز به یاد بیاید (!) یکی از پررونق ترین بازارهای شهر ، در زیر این سقف بهم پیوسته که بنام بزرگترین بازار مسقف جهان شناخته می شود ، بازار مسگران تبریز بود ... و هنوز کسانی که سنی از آنها گذشته است وقتی از این بازار عبور می کنند که دیگر اثری از مس و مسگر در آن نیست (!) باز از دیوارها و آجرها می توانند اکوهای در یاد مانده شان را جذب بکنند .....

 

  • دا دو

دیشب مهمان بودیم و کمی کارمان به دیروقت کشید و حوالی ساعت 2.30 شب بود که به خانه رسیدیم ، نه اینکه هوا زیاد سرد شده باشد ولی همان افت 10 - 15 عددی هم می تواند تاثیرش را بگذارد ، وقتی داشتیم به خانه برمی گشتیم دمای هوا روی عدد 4 بود !! البته یکساعتی هم برق رفت ...

 

  • دا دو

همین چند روز پیش بود که از دست گرما شاکی بودیم و دست به دعا که پائیز بیاید !! هنوز مهرگان به نیمه نرسیده است که هوا باندازه ی آخر آبان ماه سرد شده است !!! دو روز است که آسمان اخم کرده است و ابرهایش نه می بارند و نه کناری می روند !! امروز در تدارک جابجائی مبلمان و آوردن عزیز زمستان (!) در پذیرائی بودیم ... حالا هم با کاپشن ورزشی ام نشسته ام و دارم تایپ می کنم ...

 

معلوم نیست که چه کسی از ته دل دعا کرده است !؟!؟

 

  • دا دو

طبیعت اش برای آقایانِ سربازی رفته این است که با خواندن کلمه " هدف " ، زیر لب زمرمه بکنند که " هدف ... سیبل مقابل !! " و صدالبته که این عبارت هم بی مورد و بی ارتباط به موضوع پست نیست !!

 

  • دا دو
  • دا دو