طرحی نو ...
شنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۶، ۰۳:۰۸ ب.ظ
امروز تا کارم تمام بشود و آماده ی بیرون رفتن از خانه بشوم ، ساعت 12 شده بود !! ابتدا یکی دو تا عکس از اینتزنت کش رفتم و بعد آنها را در هم کرده و طرح تصویر قبلی را کار کردم و بعد وقتی می خواستم از خانه بیرون بروم ، دلیل اش را نداشتم ؛ چون باید برای ناهار برمی گشتم !! ولی عزمی بود که جزم شده بود ...
هوای خنک امروز ، بیشتر به هوای بهاری می زد تا پائیزی ، یعنی گرما در حال افزونی قرار داشت !! تا میدان رفتم و اتوبوس آمد و منهم سوار شدم ... خیابان ها طبق عمول شلوغ بود ، همیشه بهانه ای برای شلوغی خیابان ها هست !؟ یا مسافر زیاد می آید ! یا با سرد شدن هوا ، همه با ماشین می آیند بیرون ! و ... و صدالبته داستان باز شدن مدرسه ها هم که هنگامه ای می شود !!
تا ایستگاه آخر را رفتم و وقتی اتوبوس به جایگاه رسید اتوبوسی که در جایگاه بود آماده یم شد که حرکت بکند !! پیاده شدم و در این طرف خیابان وارد حیاط بزرگ یک گاراژ شدم که در گوشه ی آن مغازه ی دوستم بود ، وارد مغازه شدم و دیدم با دوست اش مشغول خوردن ناهار هستند !! ساعت را نگاه کردم و دیدم 13.15 است و کمی هم برای بازگشتم دیر شده بود !! از من تعارف کردند که برای ناهار بنشینم ، نامردها جوجه می خوردند ... بقول خودمانی گفتند که « قینانان سنی چوخ ایستیری هااااا ... » !!
( نسل جوان ازاین دلخوشی ها می کنند که پیشرفت ندارند (!!) حاجی بازاری های قدیم صبح نان خالی با کمی پنیر بو گرفته می خوردند ؛ پنیر تازه و سالم مقدار مصرف را بالا می برد !! بعد سیب زمینی آب پز را می گذاشتند کنار بخاری تا گرم بماند و احیانا بیات تر بشود ، هم اشتها را کور می کرد و هم ماندگاری شکمی اش بیشتر بود و با همین اندک تا عصر سر می کردند و از همین راه صاحب اینهمه املاک و تجارت خانه و ... شده بودند !!! تازه تر اینکه یک مَثَلی هم درآورده بودند که از پایه های عقب ماندگی جوامع ما محسوب می شود و آن اینکه " ایش دن آتماز ، دیش دن آرتار!! " یعنی از کارکردن زیاد مال آدم زیاد نمی شود بلکه از شکم بریدن باعث افزونی مال و منال می شود !!! )
ولی باید بر می گشتم برای همین مزاحم ناهارشان نشدم و از آن یکی در خارج شدم و وارد غربی ترین دهنه ی بازار شدم که " رهلی بازار " باشد ( همان بازار چه رنگی !! چون قبلا در این بازار انواع نخ برای فرش و ... را رنگ کرده و می فروختند و حالا یکی دو بازار بزرگ فرش در آن قرار دارد ؛ اصولا در میان انواع فرش ، بجز تقسیم بندی ماشینی و دستباف (!) در زیر شاخه ی فرش تقسیم بندی دیگر عبارت است است از فرش اعلا و فرش روستائی و ادامه هم که کلی حرف و حدیث دارد !! از بازار رد شده و در ایستگاه اتوبوس ، اتوبوسی که تازه حرکت کرده بود را گرفتم ؛ اوضاع ترافیکی را می خواستم نشان بدهم که مسیر پانصد قدمی میانبر از وسط بازار از مسیر پانصد متری اتوبوس زودتر جواب می دهد !!! سوار شده و به طرف خانه برگشتم !!
در طول مسیر چند فقره مدرسه وجود دارد و جلوی هر کدام تعداد زیادی مینی بوس که برای سرویس ایاب و ذهاب هستند و تعداد زیادتری ماشین سواری که خود اقدام به بردن و برگرداندن بچه ها می کنند و معلوم است که وقتی حق با آنها باشد ، پارک دوبله و سوبله توجیه منطقی دارد !!! در چند ده سال گذشته یکی از معضلات ترافیکی داخل شهر ، وجود نمایشگاههای اتومبیل بود که با انواعی از توقف های خلاف ، راه را بر سایرین می بستند و مایه مزاحمت مردم شریف و مایه درآمد کاذب و سرشار برای برخی از افسران غیرشریف راهنمائی بودند !! این روزها ترافیک در مقابل مدارس و ساختمان هایی که در آن بچه های مردم مشغول یادگیری زبان و ... هستند ، روی همه ی نمایشگاههای اتومبیل را سفید کرده است ، مخصوصا هم که راننده خانم باشد و نخواهد و یا نتواند که سر و ته ماشین اش را جمع و جور نگهدارد !!
امروز توی اتوبوس طرح دادم که مانند شهرک های صنعتی ، در خارج از شهر شهرک آموزش ابتدائی ، شهرک آموزش متوسطه و ... بسازند و علاوه بر اینکه چندین ساختمان آموزش و پرورش ناحیه فلان و ناحیه فلان و ... را یکجا جمع بکنند ، بار ترافیکی شهر را تا نصف کاهش بدهند و علاوه بر این اگر نتوانستند محیط سالمی برای بچه ها درست بکنند ، محیط یک دستی بسازند !!!
تا ایستگاه آخر را رفتم و وقتی اتوبوس به جایگاه رسید اتوبوسی که در جایگاه بود آماده یم شد که حرکت بکند !! پیاده شدم و در این طرف خیابان وارد حیاط بزرگ یک گاراژ شدم که در گوشه ی آن مغازه ی دوستم بود ، وارد مغازه شدم و دیدم با دوست اش مشغول خوردن ناهار هستند !! ساعت را نگاه کردم و دیدم 13.15 است و کمی هم برای بازگشتم دیر شده بود !! از من تعارف کردند که برای ناهار بنشینم ، نامردها جوجه می خوردند ... بقول خودمانی گفتند که « قینانان سنی چوخ ایستیری هااااا ... » !!
( نسل جوان ازاین دلخوشی ها می کنند که پیشرفت ندارند (!!) حاجی بازاری های قدیم صبح نان خالی با کمی پنیر بو گرفته می خوردند ؛ پنیر تازه و سالم مقدار مصرف را بالا می برد !! بعد سیب زمینی آب پز را می گذاشتند کنار بخاری تا گرم بماند و احیانا بیات تر بشود ، هم اشتها را کور می کرد و هم ماندگاری شکمی اش بیشتر بود و با همین اندک تا عصر سر می کردند و از همین راه صاحب اینهمه املاک و تجارت خانه و ... شده بودند !!! تازه تر اینکه یک مَثَلی هم درآورده بودند که از پایه های عقب ماندگی جوامع ما محسوب می شود و آن اینکه " ایش دن آتماز ، دیش دن آرتار!! " یعنی از کارکردن زیاد مال آدم زیاد نمی شود بلکه از شکم بریدن باعث افزونی مال و منال می شود !!! )
ولی باید بر می گشتم برای همین مزاحم ناهارشان نشدم و از آن یکی در خارج شدم و وارد غربی ترین دهنه ی بازار شدم که " رهلی بازار " باشد ( همان بازار چه رنگی !! چون قبلا در این بازار انواع نخ برای فرش و ... را رنگ کرده و می فروختند و حالا یکی دو بازار بزرگ فرش در آن قرار دارد ؛ اصولا در میان انواع فرش ، بجز تقسیم بندی ماشینی و دستباف (!) در زیر شاخه ی فرش تقسیم بندی دیگر عبارت است است از فرش اعلا و فرش روستائی و ادامه هم که کلی حرف و حدیث دارد !! از بازار رد شده و در ایستگاه اتوبوس ، اتوبوسی که تازه حرکت کرده بود را گرفتم ؛ اوضاع ترافیکی را می خواستم نشان بدهم که مسیر پانصد قدمی میانبر از وسط بازار از مسیر پانصد متری اتوبوس زودتر جواب می دهد !!! سوار شده و به طرف خانه برگشتم !!
در طول مسیر چند فقره مدرسه وجود دارد و جلوی هر کدام تعداد زیادی مینی بوس که برای سرویس ایاب و ذهاب هستند و تعداد زیادتری ماشین سواری که خود اقدام به بردن و برگرداندن بچه ها می کنند و معلوم است که وقتی حق با آنها باشد ، پارک دوبله و سوبله توجیه منطقی دارد !!! در چند ده سال گذشته یکی از معضلات ترافیکی داخل شهر ، وجود نمایشگاههای اتومبیل بود که با انواعی از توقف های خلاف ، راه را بر سایرین می بستند و مایه مزاحمت مردم شریف و مایه درآمد کاذب و سرشار برای برخی از افسران غیرشریف راهنمائی بودند !! این روزها ترافیک در مقابل مدارس و ساختمان هایی که در آن بچه های مردم مشغول یادگیری زبان و ... هستند ، روی همه ی نمایشگاههای اتومبیل را سفید کرده است ، مخصوصا هم که راننده خانم باشد و نخواهد و یا نتواند که سر و ته ماشین اش را جمع و جور نگهدارد !!
امروز توی اتوبوس طرح دادم که مانند شهرک های صنعتی ، در خارج از شهر شهرک آموزش ابتدائی ، شهرک آموزش متوسطه و ... بسازند و علاوه بر اینکه چندین ساختمان آموزش و پرورش ناحیه فلان و ناحیه فلان و ... را یکجا جمع بکنند ، بار ترافیکی شهر را تا نصف کاهش بدهند و علاوه بر این اگر نتوانستند محیط سالمی برای بچه ها درست بکنند ، محیط یک دستی بسازند !!!
- ۹۶/۰۷/۱۵