یادداشت های دادو

هفته ی قبل در خانه ی مادرم بودیم ، بعد از شام طبق معمول من پای تی وی نشسته بودم برای تماشای دو فقره فیلم !! فیلم اول را باتفاق برادرم و برادرزاده ها دیدیم و فیلم دوم را بعد از اینکه آنها رفتند و بدلایلی هنوز خوابیدم ممکن نبود !!

 

  • دا دو
دو روز پیش بود انگار که در ماشینی نشسته بودم و رادیو باز بود و یکعده داشتند سر اینکه اصلا وزارت ورزش باشد یا نه !؟ و اینکه چه کسانی می تواند این پست را تصاحب کنند بحث می کردند ... مدعوین هم آدمهای سبکی نبودند ؛ وزن مدیریتی قابل توجهی داشتند !!!!
 
  • دا دو

چند وقت پیش بود که کامپیوتر را فرستاده بودم برای چکاپ ، لطف کرده بودند و برایش ویندوز نمی دانم چند زده بودند ؛ حالا 10 یا 13 !!!! بیست سال است دست به کامپیوتر هستم و این جور چیزها را بیخبر حال میکنم !! یکی هم زیاد پاپیچ بشود می گویم صبر کن تا زنگ بزنم از مشاور رایانه ایم بپرسم و بگویم !!

 

  • دا دو

ماکس وبر در تعریف خود از شهر گفته بود شهر جائیست که بتواند خودش را بگرداند و نیازهای خودش را تامین بکند !! و خلاصه یک چیزهایی در همین اندازه ها ...

 

  • دا دو

امروز صبح در ادامه قرار تلفنی شبانه باتفاق دو مادر همسر (دو قینانا !!) بطرف جلفا راه افتادیم ... یک نیمچه خریدی ما داشتیم و یک نیمچه دلتنگی آنها ، این روزها هوا باندازه ی کافی همه را دلتنگ و بی حوصله کرده است !!

 

  • دا دو

چند روز پیش خدمت یکی از دوستان بودیم که از اولین مضرابِ تاری که برای خودش ساخته بود ؛ آنهم با کلاهخود خودکار بیک !! تا حالا شاید 28 سالی می گذرد !!! یک درددلی هم داشتیم از گردش پرگار روزگار و اینکه چرا و چگونه ما اینجای دایره افتادیم !؟!؟

 

  • دا دو

روزگار عجیبی ست ، هر کسی چیزی را دوست دارد و هر ذائقه ای چیزی می پسندد ، اختیار که می گویند یعنی همین !! تازه جوان ها تازه تر ها را می پسندند و همین گوناگون پسندی باعث شده است تا خدا با همین مصالحِ کم ، دنیای آدمها را بچرخاند ...

 

  • دا دو
  • دا دو
قلاب انداخته ام ،
در انتظار شکار فرصت ...
 
  • دا دو

توی ترافیک اتوبان جنوبی شهر باتفاق دوستان می رفتیم تا به شام دیشب برسیم ، در انواعی از ناهنجاری های موجود و جاری در سطح شهر ، یک برچسب در پشت ماشینی توجه مرا جلب کرد ، خشانت زننده ای داشت ...

 

  • دا دو