دو فیلم و یک مضمون
هفته ی قبل در خانه ی مادرم بودیم ، بعد از شام طبق معمول من پای تی وی نشسته بودم برای تماشای دو فقره فیلم !! فیلم اول را باتفاق برادرم و برادرزاده ها دیدیم و فیلم دوم را بعد از اینکه آنها رفتند و بدلایلی هنوز خوابیدم ممکن نبود !!
من اصولا با اذیت کردن دیگران و عدم رعایت حقوق دیگران مخالف هستم ( البته در همان حدودی که رعایت می کنم و چه بسا در رفتار منهم چیزهایی دیده می شود و دوستان بدلایلی یا به من نمی توانند بگویند و یا اغماض می کنند !! ) در این رعایت حقوق دیگران یک تعریف کلی دارم و آن اینکه دیگران دیگران هستند و فرقی ندارد چه کسانی باشند !! ولی متاسفانه در جامعه ی ما برای همه این تعریف این چنین نیست !؟ دیگران مثل دیدگاه ما و دیگران مخالف دیدگاه ما ، دو شاخه ی رایج در تقسیم بندی های روزمره است ، مثلا برخی ها با صدای ارکستر مجلس جشن همسایه که از حدودهای ساعت 11 شروع شده و تا 2/30 بامداد ادامه می یابد و تقریبا یک محله آنورتر را هم شامل مشکل ندارند و آن را در راستای افزایش نشاط جامعه می دانند ولی با صدای اذانی که از بلندگوی مسجد محله پخش می شود مشکل دارند و آن را سلب آسایش می دانند !! ولی برای من خروج از حدود عرفی دارای سمت و سو نیست و نظر یکسانی دارم ، اینکه ده دقیقه قبل و بعد از اذان ، قرآن و مناجات و ... پخش بشود را هم قبول ندارم و معتقدم پیش اذان و پس اذان بهتر است در داخل مسجد پخش شود و خود اذان بدلیل مسلمان بودن احتمالی جامعه (!) نباید اشکال داشته باشد ولی در آن مورد هم انتخاب یک اذان مناسب و زیبا را دوستتر دارم !! و در مورد گرفتن مجالس سرور و سور عروسی و ... همانطور که شیرینی و میوه برای حضار است ، موسیقی هم در همان حدود باشد بهترتر است والا شیرینی را یکعده بخورند و صدای بلندگوهای آنچنانی را همه ی محله بشنوند ، خالی از مروت می دانم !! و ایضا رعایت زمان !!!!
آن شب بعد از فیلم اول ، صدای بزن و بکوب بلند شد و تا حوالی ساعت 2 ادامه داشت و هر از گاهی مانند استادیوم ها صدای تشویق و سوت هم بلند می شود و انگار گل هم به ثمر می رسید !!!
و اممممما فیلم ها ؛ فیلم اول با نام " شکار " بود و تقریبا بیست دقیقه ای از فیلم گذشته بود که پای تماشایش رسیدیم ... مردی که می توان از او بعنوان کماندویی همه فن حریف یاد کرد ( البته مثل همه ی فیلم های آمریکایی نه اینکه حریف استاد و مربی اش بوده باشد !! ) در جنگلی مخفی شده بود و عده ای دنبالش بودند و او با استفاده از موقعیت و کمین بموقع و با اسباب دست ساز ( بنوعی پیشرفته ی فیلم های رامبو در سالهای دور بود !! ) آنها را از پا درمی آورد و خلاصه اینکه مربی اش سر رسید و بدور از قاعده ی سن و سال و به لطف کارگران (!) جستان و خیزان او را تعقیب کرد و بنوعی اسیر کرد !!! در اداره پلیس که طبق معمول داستان بازجوئی اولیه با رعایت موازین حقوق بشری صورت می گرفت ، یک عده با ظاهر مخوف و از نوع دست بالا آمدند و برگ دادند که او را باید با خود ببرند و ادعا داشتند که این فرددر جنگ زیادی آدم کشته است و حالا بیمار روانی شده است و براحتی دست به قتل می زند و ... !!!!! در میان بهت رئیس پلیس و همراهان و ایضا مربی که معلوم نبود تحت نظارت کدام ارگانی فعالیت می کرد و ابتکار عمل و آزادی عملی بیش از پلیس و ارتش و ... داشت (!) او را با خود بردند ، آنهم در یک ماشین حمل زندانی ؛ با دو محافظ مسلح ؛ با دستان بسته و تمام تدابیر امنیتی مخصوص دستگیری آدمهای از این قبیلی (!) و چون عجله داشتند که دلیل اش معلوم نبود ، قرار شد حکم اعدام مغایر حقوق بشری را در همان ماشین اعمال نمایند که بطرز معجزه آسایی ورق را برگردانند و ماشین چپ شد و کماندوی ما در حد خسته و کوفته و مابقی درحد مرده به ادامه داستان سرائی پرداختند ... کماندو به خانه اش مراجعه کرد و پلیس هم دنبال او و بعد از کمی کش و قوس عاطفی (!) دوباره جنگ و گریز بین مربی و کماندو ادامه یافت و نه تفنگ دوربین دار و نه مامورین کارآزموده نتوانستند از عهده ی مردی بربیایند که زیر پل سانفراسیسکو ( شاید !! ) دوباره آتش روشن کرد و چاقو برای خودش ساخت و مربی اش هم از سنگ برای خودش چاقوئی تراشید (!) و دوباره درگیر شدند و بالاخره در یک غافلگیری نه چندان غیرواقعی ، چاقوی کماندو در سینه اش فرو رفت و غائله فرو نشست !!!!!!!
فیلم پیامهای گوناگونی داشت و بنوعی داشت جامعه ی بهم ریخته را موجه نشان می داد و قدرتی که فاسد بود و مردمی که استثنائی بودند و یکی که همیشه استثنائی تر است تا نقطه ی قوت امید در چشم انداز اینده باشد و ....
بعد از اتمام فیلم در ساعت 12 بود که صدای ارکستر بلندتر و بلندتر شده بود ، خواننده هم که یک فول مقلد بود و از هر کسی که می خواستند می خواند ، یکی آذری ، یکی استانبولی و یکی فارسی و بزن و بکوب در حد اعلا ادامه داشت ، نظر بانو این بود که ورای گوشخراشی بلندگوها که نصیب همسایه ها بود و احتمالا لطافتی که نصیب حضار (!) اجرای خیلی خوبی بود !!!! و ما در انتظار فروکش کردن این نشاط نشستیم برای تماشای فیلم بعدی که تقریبا مضمون یکسانی با فیلم شکار داشت ولی از هر نظر متفاوت با آان بود !!! شکار کماندویی - آمریکایی بود و خیلی غربی و انتقام یک فیلم سامورائی - ژاپنی بود و خیلی شرقی !!! شکار متعلق به زمان جدید بود و انتقام حداقل دویست سال قبل را نمایش می داد ... شکار پر اکشن بود و دیالوگ های سریع داشت و انتقام آنقدر آرام بود که نمونه اش در فیلم هیا سامورائی هم نظیر ندارد !! دیالوگ های ساده ، یک نظام روستائی و یک نظام اداری خیلی منسجم تر و البته باز هم فاسد !!! دو سامورائی باهم مبارزه کرده بودند و اتفاقا آن که از خانواده ی بزرگتری بود کشته شده بود ، خانواده قوی خواستار انتقام و دوئل بود و هر دو خانواده برای توجیه شکست و پیروزی دو طرف را آدمهایی با عدم تعادل روانی معرفی کرده بودند و برای همین دادگاه روستا و وزیر و ... دوئل را نپذیرفتند و درادامه یکی از برادرهای مقتول دوباره در راه با قاتل که اکنون به معبدی سپرده شده بود روبرو شد و باهم مبارزه کردند و اتفاقا او هم کشته شد !! کار بیخ پیدا کرد و این بار دادگاه عالی و وزیر رای دادند که باید برای سرپوش گذاشتن به این جریان دوئل رسمی برگزار شود و قاتل با برادر کوچکتر خانواده مقتولین مبارزه بکند و حتی اجازه دادند چند نفر هم وسط کار وارد گود مبارزه شده و ابتدا سامورائی قاتل را از پا دربیاورند و در انتها برادر کوچکتر ضربه آخر را بزند !! در نهایت رعایت حقوق بشر ( که پشت پرده خلاف آن را نشان می داد !! ) دو مبارز وارد میدان دوئل شدند ، البته حرفهایی هم بین افراد رد و بدل می شد که کوتاه ولی جالب بود و صدای تلویزیون با صدای ارکستر بهم می خورد و خودش داستانی شده بود !! خلاصه اینکه در ابتدای مبارزه شش نفر از همراهان خانواده مقتول از پشت پرده وارد گود مبارزه شدند و معلوم شد که دسیسه ای در کار است !! سامورائی قاتل با آنها مبارزه کرد و سه نفر را کشت و سپس بطرف میز داوری حمله کرد ، در آن طرف والی محلی از سربازان می خواست تا بروند و او را بکشند !! و خلاصه اینکه با ناجوانمردی تمام او را کشتند و فیلم تمام شد و ...
فیلم و ارکستر باهم تمام شدند ...
فیلم اول پیامش را پشت یک عالمه صحنه ی اکشن و بدو بدو و حرکات محیرالعقول مخفی کرده بود و فیلم دوم انگار برای رساندن پیام ساخته شده بود و حتی مبارزات سامورائی هم بسیار ابتدائی و ساده بودند و از آن ابهت مبارزه های سامورائی فیلم های قدیمی کوروساوا هم خالی بود !!!
قدرت اصولا چیز خوبی است ، پارامتر بسیار مناسبی برای رسیدن به اهداف شخصی و اجتماعی !! ولی مصون از فاسد شدن نیست و هر لحظه می تواند تبدیل به چیزی بشود که نباید !!
- ۹۶/۰۵/۲۴
خیلی وقتها که دلم از بعضی مسائل به درد میاد به همسرم میگم ای کاش خدا یه قدرتی نصیب من میکرد که این مملکت رو به بهشت برین تبدیل میکردم!!
همسرجان لبخند زنان جمله ی همیشگیش رو تکرار میکنه که: مطمئنی که اگه صاحب چنین قدرتی بشی بازم در راه خیر ازش استفاده میکنی؟!! قدرت آدما رو خیلی عوض میکنه ها....
(و خوب جواب ِ همیشگی منم چشم غره ای جانانه ست که: تو بعد از اینهمه سال، هنوز منو نشناختی؟!!)
در مورد ارکستر و صدای بلندش، شما به دل نگیرین!!
اینا میخوان همسایه ها رو هم در شادی خودشون شریک کنن!!!
رو حساب یکرنگی و صمیمیت !!!!!