عبور از گذشته ها ...
دوشنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۶، ۰۲:۲۳ ب.ظ
قلاب انداخته ام ،
در انتظار شکار فرصت ...
امروز مثل روزهای قبل از خانه خارج شدم و سوار اتوبوس تا به مرکز شهر بروم و از آنجا فعالیتم را شروع بکنم ... هرچند از خانه که خارج می شوم و شاید کمی قبل از خروج از خانه فعالیت مغزم شروع می شود ؛ برایم برنامه می ریزد و حواسم را به این طرف و آن طرف جلب می کند !! اتوبوس هم که کلونی خوبی برای انواعی از مطالعات اجتماعی است ، ما دیگران را می بینیم و دیگران ما را ...
ازاتوبوس پیاده شد و بطرف بازار قدیمی براه افتادم ، یک برگ یادداشت برای خرید حبوبات بهمراه داشتم ، می خواستم ابتدا خرید بکنم و بعد برگردم پیش دوستم در چاپخانه و بعد از کمی استراحت و خوش و بش برگردم خانه ... در حرمخانه پیاده شدم و از طریق کوچه مجتهدی ها به خیابان دارائی و سپس از طریق پل صاحب الامر وارد بازار مسگران شدم ، جائی که با همه ی نوکاری ها و نوسازی ها هنوز صدای چکش هایی که بر ظروف غول پیکر مسی می خورد در گوشهایم هست ... حالا دیگر از آن دیگ های بزرگ که کوچکترین سایز شان از بزرگترین قابلمه های امروزی بزرگتر بود خبری نیست !! همه افتاده اند به آفتابه و لگن فروشی و یا اشکالی که بیشتر ویترینی هستند تا کاربردی !! مغازه ها هم تبدیل به خواربار فروش شده اند و مس جایش را به بقولات و حبوبات داده است !! بازار بزرگ تبریز که شناسنامه ی تاریخی و یکی از نمادهای زیبای شهر است و همه سنگ افتخارش را به سینه می زنند یک مجموعه ی بسیار بزرگ و در عین حال بدون مدیریت جامع و یک هزارصاحب بی صاحب است !! مسافران از این مجموعه چه برداشتی می کنند در نوع خود جالی است ، شاید معتقدند همینی هست که هست !! چون غالبا از شهرهای کوچکتر می آیند و بازارچه های خودشان اگر مرتب تر هم بوده باشد مطمئنا در مقابل عظمت و بزرگی اینجا رنگ می بازد ولی آیا این مجموعه وضعیتی بهتر از این نمی تواند داشته باشد !؟ از دست کارشناسان خبره ی خودمان که کاری ساخته نیست ، همان طرح عابر گذر کردن محدوده ی بازار که خیلی کارشناسانه بود و بعدا بدلیل بررسی های کارشناسانه تر معلق ماند ، نشان داد که چه در چنته دارند !!!
اخیرا در دمدمای رسیدن به سال 2018 و آغاز پروژه ی " تبریز - 2018 ؛ پایتخت گردشگری کشورهای اسلامی " ، استاندار خیلی کاردان اعلام کرده است که هنوز از بابت این جریان تامین بودجه ای نشده است !؟!؟!؟ تامین بودجه برای چه کاری !؟ مگر تبریز را می خواهند چکار بکنند !؟ یک دستی به سر و روی شهر بکشند ( در حد رفت و روب !! ) و همان کارهای روزمره و برنامه های سالانه و ماهانه را مرتب و بدون کم و کاست انجام بدهند ( مثل همه ی شهرهای جهان ! ) و مردم هم زندگی روزمره خودشان را بکنند و توریست هم اگر آمد ببیند که در این شهر زندگی چگونه جاری و ساری است کفایت می کند !!!! تنها مسئله ی مهم چهره ی اسلامی شهر است که باید نشان بدهد که این شهر یک شهر مسلمان نشین است و همین برای عنوان تبریز - 2018 کافی است !!!
یادم می آید که یک زمانی نه چندان دور ، تبِ گرفتنِ انواعی از ایزو ها دامن صنایع را گرفته بود !! و همه با انواعی از حیله ها در حال دادن رشوه های مالی و فرهنگی بودند تا مهر ایزو را بالای سربرگ ها و محصولاتشان بزنند !! مقاومت و فشار بسیار شدیدی بود بین واقعیت های موجود و اهدافی که تعریف می شد !!! می گفتند : " ادعایی که می کنید را روی کاغذ بیاورید و به آن عمل بکنید ! " و همین جمله ی کوتاه بروز می داد که چه شکاف های بزرگی بین مدیریت و تولید و صنعت وجود دارد !!! شاید یکی از عوامل فروپاشی کارخانه ها همین امر شد !! دقیقا مثل این شعر حافظ بود که " واعظان کین جلوه در محراب و منبر می کنند / چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند " ایزو آمده بود و می گفت : " همین چیزی که روی منبر می گوئی را در خلوت هم انجام بده !! " اگر در هفتصد سال گذشته این امر تحقق یافته است ، تحقق رویای " تبریز - 2018 " هم دور از انتظار نخواهد بود !!!
از بازار رد شدم و رفتم تا آن سر بازارچه شتربان که به میدان کاه فروشان قدیم ختم می شد ... یکی از نمادهای زیبای تبریز قدیم که با کمی مدیریت می توانست برا ی" تبریز - 2018 " کافی باشد !! بازارچه میوه و سبزی فروشان و مردمی که دوست دارند میوه را سوا کرده بخرند !!! این قبیل مردم از همه جای شهر به این نقطه می آیند !! از آنجا هم رد شده و بطرف امامزاده سید ابراهیم رفتم ... راه داشت مرا بطرف یکی از برنامه های در دست اقدامم می کشاند ... ساختمان آموزش و پرورش ناحیه 5 !! ... یکی از دوستان قدیمی ام در آنجا بود و رفتم تا او را ببینم !! مدرسه ای که اداره شده استد و اتاق هایی که هنوز بوی مدرسه می داد !! نیم ساعت و شاید بیشتر در آنجا بودم ، کار خاصی نداشتند و شاید هم دنبال یک همصحبت می گشتند ...
بعد از انجام فریضه ی صله رحم (!) دوباره به بازار مسگران برگشتم و از یک حبوبات فروش ، بازمانده از نسل دایناسورها ، کمی خرید کردم !! موقع حساب و کتاب کردن ، چرتکه را پیش کشید و شروع به حساب کردن کرد ... وقتی کارش تمام شد برای اطمینان از درستی حساب و کتابش خواست تا دوباره چرتکه بیاندازد که از او فیلم گرفتم و چند دقیقه بعد آن را در اینستاگرام گذاشتم !!!
جلوه های زیبا و ساده ای از زندگی در تمام شهر پراکنده است و بی توجه به آنها یک عده با سرعت بالا و پراشتباهی در حال ساختن نمادهای مدرن هستند ، چیزی که با روح زندگیشان سازگار نیست !!
در انتظار شکار فرصت ...
امروز مثل روزهای قبل از خانه خارج شدم و سوار اتوبوس تا به مرکز شهر بروم و از آنجا فعالیتم را شروع بکنم ... هرچند از خانه که خارج می شوم و شاید کمی قبل از خروج از خانه فعالیت مغزم شروع می شود ؛ برایم برنامه می ریزد و حواسم را به این طرف و آن طرف جلب می کند !! اتوبوس هم که کلونی خوبی برای انواعی از مطالعات اجتماعی است ، ما دیگران را می بینیم و دیگران ما را ...
ازاتوبوس پیاده شد و بطرف بازار قدیمی براه افتادم ، یک برگ یادداشت برای خرید حبوبات بهمراه داشتم ، می خواستم ابتدا خرید بکنم و بعد برگردم پیش دوستم در چاپخانه و بعد از کمی استراحت و خوش و بش برگردم خانه ... در حرمخانه پیاده شدم و از طریق کوچه مجتهدی ها به خیابان دارائی و سپس از طریق پل صاحب الامر وارد بازار مسگران شدم ، جائی که با همه ی نوکاری ها و نوسازی ها هنوز صدای چکش هایی که بر ظروف غول پیکر مسی می خورد در گوشهایم هست ... حالا دیگر از آن دیگ های بزرگ که کوچکترین سایز شان از بزرگترین قابلمه های امروزی بزرگتر بود خبری نیست !! همه افتاده اند به آفتابه و لگن فروشی و یا اشکالی که بیشتر ویترینی هستند تا کاربردی !! مغازه ها هم تبدیل به خواربار فروش شده اند و مس جایش را به بقولات و حبوبات داده است !! بازار بزرگ تبریز که شناسنامه ی تاریخی و یکی از نمادهای زیبای شهر است و همه سنگ افتخارش را به سینه می زنند یک مجموعه ی بسیار بزرگ و در عین حال بدون مدیریت جامع و یک هزارصاحب بی صاحب است !! مسافران از این مجموعه چه برداشتی می کنند در نوع خود جالی است ، شاید معتقدند همینی هست که هست !! چون غالبا از شهرهای کوچکتر می آیند و بازارچه های خودشان اگر مرتب تر هم بوده باشد مطمئنا در مقابل عظمت و بزرگی اینجا رنگ می بازد ولی آیا این مجموعه وضعیتی بهتر از این نمی تواند داشته باشد !؟ از دست کارشناسان خبره ی خودمان که کاری ساخته نیست ، همان طرح عابر گذر کردن محدوده ی بازار که خیلی کارشناسانه بود و بعدا بدلیل بررسی های کارشناسانه تر معلق ماند ، نشان داد که چه در چنته دارند !!!
اخیرا در دمدمای رسیدن به سال 2018 و آغاز پروژه ی " تبریز - 2018 ؛ پایتخت گردشگری کشورهای اسلامی " ، استاندار خیلی کاردان اعلام کرده است که هنوز از بابت این جریان تامین بودجه ای نشده است !؟!؟!؟ تامین بودجه برای چه کاری !؟ مگر تبریز را می خواهند چکار بکنند !؟ یک دستی به سر و روی شهر بکشند ( در حد رفت و روب !! ) و همان کارهای روزمره و برنامه های سالانه و ماهانه را مرتب و بدون کم و کاست انجام بدهند ( مثل همه ی شهرهای جهان ! ) و مردم هم زندگی روزمره خودشان را بکنند و توریست هم اگر آمد ببیند که در این شهر زندگی چگونه جاری و ساری است کفایت می کند !!!! تنها مسئله ی مهم چهره ی اسلامی شهر است که باید نشان بدهد که این شهر یک شهر مسلمان نشین است و همین برای عنوان تبریز - 2018 کافی است !!!
یادم می آید که یک زمانی نه چندان دور ، تبِ گرفتنِ انواعی از ایزو ها دامن صنایع را گرفته بود !! و همه با انواعی از حیله ها در حال دادن رشوه های مالی و فرهنگی بودند تا مهر ایزو را بالای سربرگ ها و محصولاتشان بزنند !! مقاومت و فشار بسیار شدیدی بود بین واقعیت های موجود و اهدافی که تعریف می شد !!! می گفتند : " ادعایی که می کنید را روی کاغذ بیاورید و به آن عمل بکنید ! " و همین جمله ی کوتاه بروز می داد که چه شکاف های بزرگی بین مدیریت و تولید و صنعت وجود دارد !!! شاید یکی از عوامل فروپاشی کارخانه ها همین امر شد !! دقیقا مثل این شعر حافظ بود که " واعظان کین جلوه در محراب و منبر می کنند / چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند " ایزو آمده بود و می گفت : " همین چیزی که روی منبر می گوئی را در خلوت هم انجام بده !! " اگر در هفتصد سال گذشته این امر تحقق یافته است ، تحقق رویای " تبریز - 2018 " هم دور از انتظار نخواهد بود !!!
از بازار رد شدم و رفتم تا آن سر بازارچه شتربان که به میدان کاه فروشان قدیم ختم می شد ... یکی از نمادهای زیبای تبریز قدیم که با کمی مدیریت می توانست برا ی" تبریز - 2018 " کافی باشد !! بازارچه میوه و سبزی فروشان و مردمی که دوست دارند میوه را سوا کرده بخرند !!! این قبیل مردم از همه جای شهر به این نقطه می آیند !! از آنجا هم رد شده و بطرف امامزاده سید ابراهیم رفتم ... راه داشت مرا بطرف یکی از برنامه های در دست اقدامم می کشاند ... ساختمان آموزش و پرورش ناحیه 5 !! ... یکی از دوستان قدیمی ام در آنجا بود و رفتم تا او را ببینم !! مدرسه ای که اداره شده استد و اتاق هایی که هنوز بوی مدرسه می داد !! نیم ساعت و شاید بیشتر در آنجا بودم ، کار خاصی نداشتند و شاید هم دنبال یک همصحبت می گشتند ...
بعد از انجام فریضه ی صله رحم (!) دوباره به بازار مسگران برگشتم و از یک حبوبات فروش ، بازمانده از نسل دایناسورها ، کمی خرید کردم !! موقع حساب و کتاب کردن ، چرتکه را پیش کشید و شروع به حساب کردن کرد ... وقتی کارش تمام شد برای اطمینان از درستی حساب و کتابش خواست تا دوباره چرتکه بیاندازد که از او فیلم گرفتم و چند دقیقه بعد آن را در اینستاگرام گذاشتم !!!
جلوه های زیبا و ساده ای از زندگی در تمام شهر پراکنده است و بی توجه به آنها یک عده با سرعت بالا و پراشتباهی در حال ساختن نمادهای مدرن هستند ، چیزی که با روح زندگیشان سازگار نیست !!
- ۹۶/۰۵/۱۶