یادداشت های دادو

همین چند روز پیش بود که از دست گرما شاکی بودیم و دست به دعا که پائیز بیاید !! هنوز مهرگان به نیمه نرسیده است که هوا باندازه ی آخر آبان ماه سرد شده است !!! دو روز است که آسمان اخم کرده است و ابرهایش نه می بارند و نه کناری می روند !! امروز در تدارک جابجائی مبلمان و آوردن عزیز زمستان (!) در پذیرائی بودیم ... حالا هم با کاپشن ورزشی ام نشسته ام و دارم تایپ می کنم ...

 

معلوم نیست که چه کسی از ته دل دعا کرده است !؟!؟

 

  • دا دو

طبیعت اش برای آقایانِ سربازی رفته این است که با خواندن کلمه " هدف " ، زیر لب زمرمه بکنند که " هدف ... سیبل مقابل !! " و صدالبته که این عبارت هم بی مورد و بی ارتباط به موضوع پست نیست !!

 

  • دا دو
  • دا دو
  • دا دو
  • دا دو
  • دا دو

امروز داشتم از مقابل کیوسک روزنامه فروشی رد می شدم ، طبق عادت برخی از بازاری جماعت که پول نمیدهند تا روزنامه بخرند و بخوانند و بصورت سرپا تیتر روزنامه ها را چشم می گردانند ، داشتم عنوان روزنامه ی شرق را می خواندم که یکی از مغازه دارها وارد کیوسک شد و در حالیکه سیگاری روشن میکرد به روزنامه فروش گفت : " مردم سواری ( مردم سالاری ) ما را هم بده تا ببریم ببینیم امروز چی نوشته !؟!؟ "

 

  • دا دو

چند پست قبل در مورد ته مانده های جالیز ، عکسی گذاشته بودم ، گفتم اگر این عکس را به آنجا الصاق بکنم از دید خیلی ها مخفی می ماند ، برای همین آن را تبدیل به یک پست جدید کردم !!! به چشم خواهر-برادری نگاه بکیند که راحت از گلویمان پائین برود ...

 

  • دا دو

در قدم زنی روز گذشته یک صحنه ی تصادف ، کمی تا قسمتی افکار مرا اطراف گزینه ی " اختلاف طبقاتی " به پرسه واداشت ... یک پراید نگونبخت از فرعی وارد خیابان اصلی شده بود و در نهایت بدشانسی ( بی ملاحظه بودن همیشه هست ! ) یک خط شیک روی بدنه ی بنز آخرین سیستم انداخته بود !!

 

  • دا دو

امروز آخرین روز از تعطیلات میان ترم بانو بود و برای همین تصمیم گرفتیم که باتفاق هم برویم شهرگردی بکنیم ، شهرگردی با نیت قدم زدن با دوندگی های روزانه خیلی فرق می کند و آدم می تواند با خیال راحت این طرف و آن طرف را نگاه بکند ؛ شاید خوب باشد که شهرگردانان هم هر از گاهی بروند و در شهر قدم بزنند و شهر را از زاویه ی دیگری ، مثل زاویه ی دید یک مسافر غریب ، ببینند !!

 

  • دا دو