یادداشت های دادو

۳۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۶ ثبت شده است

از سالهای دور گوشم به نام گابن آشنا بود ، در زمان مدرسه هم در زمان بی نظمی و تنبلی در زمان تحویل درس متهم به گابنی بودن و گابنیسم می شدیم !! البته شک دارم که معلم های ما در آن زمان اصلا می دانستند که گابن کجای نقشه بوده باشد !!

 

  • دا دو

زندگی مشترک جای خوبی برای بروز یافتن برخی اختلاف سلیقه ها و اختلاف علاقه هاست !! انسان در برخورد با افراد دیگر ، خانواده های دیگر ، جمع های دیگر درمی یابد که چقدر بر اساس علاقه و سلیقه ی خود زندگی کرده است و در همین جاست که برخی سعی می کنند تا علائق خود را و سلائق خود را بر دیگری تحمیل نمایند و چه بسا برای علائق و سلائق خود دلایل منطقی بسیاری ببافند و احیانا پافشاری هم بکنند !!

 

  • دا دو

سر ظهر و شاید هم کمی دیرتر بود که یکی از دوستان از کارخانه شان با من تماس گرفت ، شماره ای که روی تلفن افتاده بود ، پیش شماره اش منطقه ی کارخانه های تبریز  را نشان می داد و ابتدا فکر کردم از کارخانه ی خودمان هستند !! وقتی به تلفن ها جواب نمی دهند باید هم با فکر اینکه آنها زنگ زده اند ، خوشان خوشان شد !!

 

  • دا دو

دیروز در آخرین شب از اجرای تئاتر موزیکال - کمدی با پس زمینه ای از یک حرکت تاریخی بنام " زینب پاشا " حضور یافته و در بلک باکس خانه تئاتر تبریز ، در یک جمع خیلی صمیمی و کیپ ( شاید هم از سر ناچاری !! ) شاهد این اجرا یبسیار زیبا بودیم ...

 

شاید مثل همه ی اجراها ، حرف و حدیث زیاد باشد ولی فعلا فرصت نیست ، به روایت تصویر را داشته باشید تا بعد ...

 

  • دا دو
  • دا دو

این روزها از بس در مورد اصفهان رفتنم تعریف کرده ام که چیزی برای نوشتن نمانده است ، یادم باشد دفعه بعد که می روم گزارش را نیم ساعت به نیم ساعت بنویسم و تبدیل به پست بکنم !!

 

  • دا دو

بودائی باشی و انسان محور و قوانینی داشته باشی که کشتن حیوانات را دوست ندارد و آن وقت در روزی مانند عید قربان ، اقلیت مسلمان کشورت که آنها را به رسمیت نمی شناسی ، بیایند و مراسم دینی بپا بدارند آنهم بر اساس خدامحور و برای خدایشان قربانی بکنند و ....

 

  • دا دو
  • دا دو

خیلی سال پیش وقتی می رفتم اصفهان و شیراز ، یک شباهتی بین رودخانه های شهری تبریز و شیراز بود و آن اینکه هر دو تقریبا خشک بودند و اسم خیابان ساحلی در شیراز بدجوری توی چشم می زد ؛ البته در تبریز هم این اسم چایکنار بود ( یعنی کنار رود ) !! ولی زاینده رود پر آب بود و رودش واقعا رود بود ...

 

  • دا دو

داستان اصفهان رفتن ما از همان ابتدا هم معلوم بود که مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد ، برای کسی که از یک سفر درون شهری با اتوبوس واحد ، داستان می سازد ... اصفهان ؛ نصف جهان (!!) معلوم است که چه می شود ... البته داستان سفر را می گذارم برای یک فرصت مناسب ، حالا باید بدو بدو بروم به چند تا خرده کار برسم و بروم مهمانی شام !!

 

  • دا دو