دیروز بعد از بازی پینگ پونگ ، در راه خانه بودم که یادم افتاد یکی از دوستان قدیمی از من خواسته بود تا در هفته ی گذشته برنامه ی یک قرار را با او بگذارم و همدیگر را ببینیم ...
- ۳ نظر
- ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۴۵
دیروز بعد از بازی پینگ پونگ ، در راه خانه بودم که یادم افتاد یکی از دوستان قدیمی از من خواسته بود تا در هفته ی گذشته برنامه ی یک قرار را با او بگذارم و همدیگر را ببینیم ...
به چه کار آیـدت ز گل طبقـــــــــی از گلستـــــــان من ببــر ورقـــــــی
گل همین پنـــج روز و شش باشد وین گلستان همیشه خوش باشد
زندگی روزمره ما مملو از ادعای دانایی است ، کافیست سوار تاکسی بشویم و بخواهیم یک مسیر کوتاه را طی بکنیم ، از راننده تاکسی گرفته تا مسافر غریبه و ... همه در حد یک کارشناس در حال نظر دادن هستند !! بصورت شانسی یک وبلاگ را باز می کنیم و می بینیم هر کس بفراخور دست به قلمی اش در حال صدور دانایی است و ...
روزگارمان خوب است ! چرا که چشم اندازهای بسیار بدتری هم قابل تصور هستند ... امروز اعتصاب دو شخصیتی کارخانه به روز بیستم رسید !؟!؟
امروز ظهر یک تک پا بهمراه یکی از دوستان از خانه زدم بیرون !! همه جا حال و هوای جشن و چراغانی داشت و این طرف و آن طرف شربت و شیرینی پخش می کردند !! طبق معمول بحث های من و این دوستم از جای خاصی باید جرقه بزند والا با مقدمه شروع به صحبت نمی کنیم !!