یادداشت های دادو

دیروز بعد از بازی پینگ پونگ ، در راه خانه بودم که یادم افتاد یکی از دوستان قدیمی از من خواسته بود تا در هفته ی گذشته برنامه ی یک قرار را با او بگذارم و همدیگر را ببینیم ...

  • دا دو
  • دا دو

به چه کار آیـدت ز گل طبقـــــــــی       از گلستـــــــان من ببــر ورقـــــــی

گل همین پنـــج روز و شش باشد       وین گلستان همیشه خوش باشد

 

  • دا دو
  • دا دو

کلمات وقتی وارد گردونه سیاست می شوند و ابزاری در گفتمان های سیاسی (!) ، بندرت ارزش و هویت واقعی خود را حفظ می کنند و به همان نسبتی که گوینده در مقاصد شوم خود از آنها استفاده می کند ، تا مدت ها تحت تاثیر آن استفاده ی سوء ، از ارزش می افتند ...
 
  • دا دو

نوشته بودم که چند روز پیش کتابی گرفتم با عنوان " بی شعورهای پوست کلفت را بشناس " ، عنوان کتاب زیاد ادیبانه نیست و ناقابل بنظر می رسد ولی این روزها هر ناقابلی ، قابل روزگار ماست !!
 
  • دا دو
  • دا دو

زندگی روزمره ما مملو از ادعای دانایی است ، کافیست سوار تاکسی بشویم و بخواهیم یک مسیر کوتاه را طی بکنیم ، از راننده تاکسی گرفته تا مسافر غریبه و ... همه در حد یک کارشناس در حال نظر دادن هستند !! بصورت شانسی یک وبلاگ را باز می کنیم و می بینیم هر کس بفراخور دست به قلمی اش در حال صدور دانایی است و ...

 

  • دا دو

روزگارمان خوب است ! چرا که چشم اندازهای بسیار بدتری هم قابل تصور هستند ... امروز اعتصاب دو شخصیتی کارخانه به روز بیستم رسید !؟!؟

  • دا دو

امروز ظهر یک تک پا بهمراه یکی از دوستان از خانه زدم بیرون !! همه جا حال و هوای جشن و چراغانی داشت و این طرف و آن طرف شربت و شیرینی پخش می کردند !! طبق معمول بحث های من و این دوستم از جای خاصی باید جرقه بزند والا با مقدمه شروع به صحبت نمی کنیم !!

 

  • دا دو