- ۵ نظر
- ۰۴ بهمن ۹۵ ، ۰۹:۲۵
خدایش بیامرزد ... یکی از بزرگان در یکی از سخنرانی ها فرموده بود : " بیائید جمع بشویم ، بروید جبهه ! " ، البته عده ای شهادت دادند که خودشان این جمله را شنیده اند و اگر هم واقعیت نداشت ، غیبت و حرفِ پشتِ سری (و در عین حال بانمکی) بود !!
گاهی اوقات نوشتن مان نمی آید ، نه اینکه در این روزگار پرسوژه کم آورده باشیم (!) از حقایق بنویسیم ، صد تا موضوع داریم !! از واقعیت های موجود بنویسیم ، هزار تا موضوع داریم !!! حرف مفت بخواهیم بزنیم ، عمرمان کفاف نمی دهد ...
خبر ، طبق معمول هولناک بود و صدالبته غیرمنتظره نبود !! آتش سوزی بلای جان ساختمان پلاسکو شد تا یکی از نمادهای بزرگ بازمانده از زمان طاغوت با خاک یکسان بشود ...
نوشته بودم که کامپیوتر را جمع کرده ام و بعد از انتقال به آپارتمان جدید ، هنوز وصل نکرده ام و از بابت اینترنت و دنیای مجازی ، مستاجر محسوب می شوم ... خاصه زمانهایی که با موبایل وارد می شوم ، حس گورخوابی به من دست می دهد !!
از بس به بدخوابی ، از نوع زمانی و مکانی (!) ، عادت کرده ام ... یک شب هم که می خواهم خوب و بموقع بخوابم ، بدخواب می شوم اساسی !!
یکی از همکاران پرسید : " آقا ... زندگی تازه چطور است !؟ " گفتم : " اگر منظورت خانه نو است ، خوب است و تمیز ولی منظورت از زندگی جدید را نمی دانم !! "
گاهی اوقات توی همین دنیای مجازی متونی رد و بدل می شوند که باندازه ی یک سر مو ، شبهه در خودشان دارند و شاید این یک سر مو بخاطر اشتباه و یا عدم حساسیت مترجم بوده باشد که نزدیکترین معنایی که بخاطرش رسیده را استفاده کرده باشد !!
بعضی ها راست هستند و برخی ها چپ ، برای چپ بودن باید باندازه ی کافی راست بود و بعد چپ شد !! حتی ماشینی که چپ می کنه یک مدتی باید راست برود و بعد والا همینطور کشکی کشکی که نمی شود چپ شد ؛ چپ کرد !!