هفته ی قبل دوستم ( آن یکی دادو !! ) پیام داده بود که اگر فرصت داشتم ، یکشنبه برویم مهاباد !! و برای همین دیروز باتفاق هم رفتیم مهاباد ... سفر همیشه برای من جالب است ، چه با هدف قبلی باشد و چه همینطور یهوئی !! یاد چند پست قبلی بخیر (!) حلزون درونم فعال می شود و از قدم به قدم سفر لذت می برم ...
دیشب وسط تماشای فیلم بودم که شبکه را عوض کردند و رفتند روی شبکه نسیم تا برنامه ی دورهمی را نگاه بکنند که مهمان ویژه اش مادام زولی ( زلیخا ) بود ...
امروز از دنده ی چپ بیدار شده بودم ... همه چیز سرجایش بود الا اعصابم !؟ گردن هیچ چیزی هم نمی شد انداخت و برای همین گذاشتم به حساب کت شلواری که دیشب پوشیده بودم !!
گوشی را برداشت ، با اخم و تَخم بالائی به گوشی جواب داد !! نوع کارش اینگونه بود که حتی با بدحساب ترین مشتری ها هم با روی خوش حرف بزند و اعتقاد داشت که با زبان خوش می توان چک برگشتی را راحتتر از دادگاه پول کرد !! ولی چرا اینهمه بداخلاق شده بود !؟
امروز را در تقویم رسمی کشور بنام روز درختکاری نام نهاده اند و امروز چه نکات نغزی که در دنیای مجازی رد و بدل نشد و پای این خودنمائی ها به تلویزیون و رئیس قوه ها هم رسید ...
یوزپلنگانی که مثل باد از کنار حلزون می گذشتند به او خندیدند. آنها فکر می کردند با این سرعتی که حلزون حرکت می کند در زندگی اش به هیچ جایی نمی رسد. حلزون لبخند زد، او فکر می کرد با این سرعتی که یوزپلنگان می گذرند هیچ یوزپلنگی نمی تواند از مسیری که در آن زندگی می کند لذت ببرد.
