برای هم چگونه باشیم !؟
زندگی اجتماعی ایجاب می کند که روابط ما گهگاه که می تواند شامل همیشه نیز باشد از حالت خصوصی خارج بشود و این روزها چنین می نماید که این حالت بسیار تشدید شده است و ما در حالیکه دوست داریم عمومی ترین مسائل را شخصی تلقی بکنیم ، گهکاه خصوصی ترین مسائل مان را عمومی کرده و وارد حریم خصوصی دیگران می شویم !!
تعریف حریم خصوصی چیزی ست که امروزه خیلی ها در ایران برای یاد گرفتن آن نیاز به مطالعه ی دقیق و یا دیدن فیلم های آموزنده دارند !! البته نشاندن آدمهای پر ادعا پشت میز آموزش خیلی سخت می باشد !!؟
ما در طول روز نقش های زیادی برای هم بازی می کنیم ؛ مثلا وقتی بیماری را می بینیم همگی نقش پزشک حاذق را بازی می کنیم و خیلی وقت ها هم شده است که نظر داده ایم که حرف پزشک ها را ول کن !! تو از فلان جوشاندنی بخوری تاثیرش فوری است و نیاز نیست خودت را به این داروهای شیمیائی عادت بدهی !!! تاثیر در تصمیم گیری دیگران همانقدر رعایت نکردن حریم خصوصی آنهاست که بازی کردن نقش های دیگر در زندگی آنها !! البته چون ما ملت دلسوزی نسبت به همدیگر هستیم (!!) این کارها را از سر خیرخواهی می کنیم ولی نمی دانیم که این خیرخواهی ناآگاهانه ی ما می تواند تاثیر منفی در زندگی دیگران بگذارد و اگر این مسائل را در زمینه ی تربیت کودکان مان ادامه بدهیم چه بسا که آینده آنها را خراب کرده و یا آنها را با چالش های بزرگی روبرو بسازیم ...
ما اغلب داستان دوستی خاله خرسه ( عمو خرسه هم می تواند باشد !! ) را می دانیم و در حرفهایمان بعنوان مثال یاد می کنیم ولی دقت نکرده ایم که در زندگی روزمره چند بار نقش همان خاله خرسه را خودمان بازی کرده ایم !!
دیشب مهمان بودیم و جمعی که حضور داشتند بطور چشمگیری با هم ناآشنا بودند ؛ مراسم مهمانی بخاطر رسم پاگشای براردزاده ی همسر برادرم بود و ما هم دعوت بودیم ... ابتدای مهمانی طبق پیش بینی به سردی آغاز شد ، مردمی چشم در چشم هم و ناآشنا به اندرون هم (!!) هر حرفی می توانست به چالش هایی منجر بشود که با روح مهمانی ناسازگار باشد !! این جور مواقع من ساکت تشریف دارم و صبر می کنم تا بازی ادامه پیدا بکند و بیخود تیر هوائی نمی اندازم ... اوائل حواسم به برادر کوچکم و پسرش بود که کنار هم نشسته بودند !! خیلی راحت و بدون قسم می شد آنها را بعنوان برادر هم معرفی کرد ، برادر کوچکم تقریبا چند سال بزرگتر از پسرش نشان می داد !! دائی بزرگ من متولد 1315 است و دائی کوچک من متولد 1333 ... برادر کوچک من متولد 59 است و پسرش متولد 80 ... بین این پدر و پسر دو سال اختلاف هست با اختلاف بین آن دو برادر !! موهای من هم که کلا سفید می باشد و آدمهای ناشناس مرا با برادر بزرگم اشتباه گرفته و فکر می کنند من داداش خانواده هستم و برای همین پدر داماد با احترام غیرمعمولی به من حاج آقا می گفت و یکبار هم خیلی یواش به او تذکر آئین نامه ای دادم که موهای من بخاطر اینکه سطل رنگ در زمان رنگ زدن سقف خانه روی سرم برگشته سفید شده است و ربطی به سن ام ندارد !!! ولی تا آخر بازی مرا در همان نقش نگه داشت ...
تا زمان خوردن شام بحث های پیش پا افتاده ی زیادی در جریان بود که شاید برای گوینده و مخاطب خاص اش معنی داشتند ولی برای دیگرانی که به حکم ادب (!!!) نشسته بودند و گوش می دادند بی معنی بود و چه بسا تولید انحراف فکری می کرد ؛البته خدا را شکر که همه دست به موبایل هستند و در عین حالی که نشان می دهند به حرف گوش می دهند در پائین مشغول چت و یا تماشای انیستا و حتی مثل من مشغول گیم بازی کردن !!!!! و همین نرم افزارهای موبایلی که شاید به منظورهای مسموم و انحرافات خارجی ساخته و در دسترس قرار گرفته است ، در خیلی موارد مفید بوده و حواس مردم را از انحرافات مسمومِ داخلی نگه می دارد !!
" به وقت شام " گل سرسبد برنامه ی مهمانی ها می باشد و وقتی برای شام نشستیم و مشغول شدیم ، متوجه شدیم که جناب پدرداماد بدلیل قند بالا از برخی خوردنی ها در پرهیز می باشند و در عین حال که ادعا می کردند با اراده ی بالائی قند خون شان را از 450 به 20 تقلیل داده اند ، یک لیوان نوشانه را با یک قلپ بالا فرستادند (!!) برادر کوچکم که این جور مواقع کم طاقت است و زود نظر می دهد را با چشم و ابرو سرجایش نشاندم که بیخیال شود ، اراده ی ما در خدمت دانائی مان می باشد !! و در حوزه نادانی ها بیشتر از روی عادت عمل می کنیم !! آن گوشه ی سفره جناب داماد طوری غذا می خورد که دو سوم بشقابش تمیز مانده بود ، ما به این روش غذا خوردن " پَنسی " می گوئیم !! شنیده بودیم که خیلی با ملاحظه از کنار شام رد می شوند ولی قوانین مهمانی از تبصره ی ویژه عمل می شود !! اشاره فرمودند که بیش از ده سال است که با ملاحظه می خورند و با نمک و شکر و روغن و ... پیمان عدم همکاری بسته اند !! خانواده ی ما بر اساس نمودار عدم افراط و تفریط عمل می کنند و نوسانات این نمودارها را بر اساس چیدمان و نوع غذا تعریف می کنند !! و غالب مردم ایران هم متاثر از افراط و تفریط هستند و تا 50 سالگی به اختیار خود افراط می کنند و از 50 به بالا به فرموده ی دکتر پرهیز می کنند و در حالیکه دلشان می خواهد نمی خورند !!!
یکی از مهمان ها که دورادور آشنائی داریم و با هر بحث که مطرح می شد دیوار به دیوار می شدیم ، اشاره داشتند که در کودکی بدلیل اینکه پدرشان نقرس داشتند و نباید گوشت قرمز می خوردند (!!) او هم از گوشت قرمز می ترسید و نمی خورد تا اینکه پزشک خانوادگی شان به او گفته بود که نباید بخاطر اینکه بدن یکی بدلیل بیماری چیزی را قبول نمی کند دیگران هم خودشان را از آن منع بکنند !!
این همان نکته ی ظریف پست می باشد (!) رفتاری که ما دوست نداریم و افکاری که دوست داریم (!) شاید در زمانی که بعنوان مشاور قرار داریم قابل طرح برای دیگران باشد ولی نه از سر دلسوزی و نه از سر زیاد دانی نباید به دیگران تحمیل گردد ... البته این در حوزه ی خُرد ( شخصی ) و خِرَد بود و نسخه ای نیست که در حوزه ی کلان ( عمومی ) و سیاست تاثیر داشته باشد ؛ مگر اینکه حوزه ی سیاست به حد خردمندی برسد !!
- ۹۶/۱۱/۲۷