شبگردی ...
دیروز عصر کمی وقت داشتم و برای همین نورپردازی میدان ساعت و هوای خوب و نبود باد و ... دست به دست هم دادند تا تحریکم بکنند بروم چند تا عکس موبایلی از عمارت و برج ساعت بگیرم ...
وقتی می خواستم وارد محوطه بشوم ، نگهبان در را باز کرد و گفت : " تعطیل است ! " گفتم : " اگر تعطیل است ، چرا در باز است !؟ " قبلا این ساختمان متعلق به شهرداری بود و داستانش فرق می کرد ولی حالا از دست شهرداری خارج شده و تبدیل به موزه شهر و محوطه ی گردشگری شده است !! یک کاغذی هم نوشته بودند که بدلیل تعمیرات از اوردن ماشین در محوطه خودداری نمائید !! اصولا کسی در آنجا ماشین نمی برد مگر اینکه از متولیان آنجا بوده باشد ( چند فقره ماشین داخل محوطه پارک کرده بود !! ) ... سرم را افقی تکان دادم و در دلم افسوس خوردم به شهری که متولی هایش دلقک های تلویزیونی شده اند (!) و داشتم برمی گشتم که نگهبان گفت : " می توانید فردا صبح بیائید و عکس بگیرید !! " گفتم : " ولی صبح که نمی شود از نورپردازی عکس گرفت !! " دید حرفم ناجور حق است و برای همین مثل یک مامور معذور گفت : " نمی دانم !! "
بعد رفتم و از بیرون و پشت نرده ها عکس گرفتم ، بی منت !!
دیشب برای شام مهمان بودیم و جناب قئین ( برادربانو ) در طی حرفها اشاره ی ملیحی به این موارد داشتند و گفتند : " هر کجا که جمع می شویم و دورهم هستیم ، ابتدا خط و نشان می کشیم که بحث سیاسی ممنوع !! با این حساب آدم باید هیچ حرفی نزند ، چون همه ی بحث های ساده ی اجتماعی و خانواده و ... دقیقا به بدمدیریتی ها و نابسامانی های بالادستی برمی گردد !!
خبر خوش در جامعه ی بدبخت می شود اینکه :
دختر دو ساله ای که از خانه شان ربوده شده بود ، با اطلاع رسانی یک خانم و وارد عمل شدن پلیس آگاهی پیدا شد و به آغوش خانواده برگشت !!!
یا اینکه فردی که سه هفته پیش در کوههای میشو در بهمن گرفتار شده بود هنوز پیدا نشده است !! دیروز با یکی از مسئولین امداد و نجات تماس گرفتم و پرسیدم که آیا چنین فردی حتما در آنجا می باشد یا آدرس را اشتباه داده اند !! ( قبلا هم مواردی بوده که فردی را کشته بودند و خبر داده بودند که به کوه رفته است و دو روز است که برنگشته و نجاتگرها در کوه دنبالش می گشتند !! )
درهوای سرد کوهستان ، زیر چند متر برف ، عملیات جستجو ، کار خیلی سختی است و در قالب تعریف نمی گنجد !! ( یک بار هم یک نفر زیر بهمن مانده بود و دوستانش یک جای دیگر را نشان داده بودند تا بعد از اینکه عملیات نجات ناموفق شد ، بروند و خودشان بیرون بیاورند و ادعا بکنند که کارشان خیلی درست است !! این جور آدمهایی هم در میان ملت داریم و متاسفانه کم نیستند !! )
پ ن 1 :
قسمت عصرگردی اش مانده است !! عصر داشتم قدم زنان از مقابل انتقال خون رد می شدم که یادم افتاد این روزها هی خونم به جوش می آید و برای همین تصمیم گرفتم بروم و خون بدهم و وارد ساختمان انتقال خون شدم ... آنجا هم مشتی بود نمونه خروار !!
- ۹۶/۱۱/۱۹