نظام متحدالشکلی !!
آدمها نگاه مختلفی به زندگی دارند و سلائق و علائق خاصی را دنبال می کنند ، همزیستی این علائق و سلائق در کنار هم تعریف فرهنگی یک اجتماع را می سازد و در میان این فرهنگ ها کسانی هستند که علائق و سلائق خود را برتر و مفیدتر می دانند و دوست دارند تا همه دنباله روی آنها باشند و نظام متحدالشکلی از اینجا شروع می شود و بنظر من یکی از آلارم های تفکر فاشیستی می باشد !!
بهترین حالت برای متحدالشکل کردن رفتارهای مردم قانون یک کشور می باشد ، مردم بدلایلی که برتر از علائق و سلائق شخصی و قومی می باشد ، برای سهولت و عمومیت در دسترسی ها خود را مقید به رعایت و التزام به آن می بینند ، البته این التزام تا زمانی وجود خواهد داشت که قانون شامل همه بشود و تعداد استثناها به ضرورت هر جامعه ای در حد و اندازه ی انگشت شمار بوده باشد و اگر احیانا تعداد قانون گریزها از متوسط جامعه فراتر رفت ( مشمولین انواعی از تبصره ها و ... !! ) و استثناهای انگشت شمار به تعداد موهای سر رسید ( مثلا تحت شمول شدن خانواده های درجه یک و دو و ... ) این قانون را موریانه بخورد بهترتر است تا اینکه یهوئی بیافتد و بشکند !!
این روزها در فضای مجازی هر کسی بنوعی دارد دیگری را تخریب می کند ، البته کاری با دولتی ها و سیاسیون ندارم (شاید روش کار آنها این گونه تعریف شده باشد !) و هر کسی دارد رفتاری که دوست ندارد را تخریب می کند !! و این نشان می دهد که هنوز با آن شعاری که برای آسایش و آرامش و همزیستی در گفتار همگان هست ، خیلی فاصله داریم !! در گفتارهای روزمره هم انواعی از توهین ها به دیگران مطرح است ، گاه این توهین ها قومیتی بوده و سطح بزرگتری را شامل می شود و گاه در داخل هر قوم و جمعیت می باشد !! حتی در داخل آپارتمان هایی که ساکنین آنجا سالهاست همدیگر را می شناسند اثری از تحمل عقاید دیگران و احترام به علائق دیگران دیده نمی شود و بجای ان استفاده از انواع روش ها برای تحمیل خود دیده می شود !!
چند روز پیش سوار اتوبوس یک مسیر دیگر شده بودم ( کم کم مشخصات ظاهری که سهل است ، وضعیت فنی اتوبوس های مسیر خودمان را می دانم !! ) کمی بعد از نشستن ، توجهم به روی سینه اتوبوس جلب شد و دیدم تعدادی سکه را روی لبه ی آن چیده اند !! با خودم فکر کردم که شاگرد اتوبوس بیکار بوده و داشته با سکه ها بازی می کرده است !! ولی اینکه چگونه انها آنجا بودند و نمی افتادند ( در حالیکه با هر ترمز ناگهانی اتوبوس ، تمام مسافران چند سانتی در جای خود جابجا می شوند و آنها که ایستاده تشریف دارند ، اتوبوس را چرخی می زنند !! ) خلاصه اینکه متوجه شدم که آنها را چسبانده اند !!! برایم جالب بود ...
کمی بعد راننده اتوبوس را نگه داشت و رفت که بلیط ها را بگیرد ؛
هنوز استفاده از کارت الکترونیکی خوب جا نیافتاده است و خیلی ها دوست ندارند جا بیافتد !! و هنوز خیلی ها دوست دارند کارت نزنند (!) و برای همین راننده و کمک راننده دستگاه ها را خاموش می کنند و در مواقع خاصی خود اقدام به جمع کردن کارت و پول می کنند ... متاسفانه برخی ها هستند که فکر می کنند خدمات شهری باید رایگان باشد (!!) ولی به جای اینکه این افکار مثبت شان را ببرند و به مسئولین شهرداری برسانند تا جواب بگیرند ، کارت نزدن خود را توجیه می کنند !! و متاسفانه غالب این افراد از آن دسته ای هستند که صداقت رفتاری و گفتاری دیگران را نشانه می روند ... خدا را شکر که نه بازرسی هست و نه مسئولی که این ناهنجاری ها را ببیند و چاره ای بکند !! ما اگر چند تا از این الگوهای ضدفرهنگی زندگی را به کشورهای دیگر صادر بکنیم ، نیازی به سرمایه گذاری های نظامی نخواهیم داشت و شبیخون فرهنگی را در سطح گسترده ای تعریف خواهیم کرد !!
وقتی راننده داشت مثل آرتیست های وسترن کلید درها را می زد ، من متوجه شدم که دیدنی ترین کلکسیون سکه را تا آن لحظه نمی دیدم ... اطراف کلیدها و اصولا روی باکس کنترل و حرکت ماشین ، پر بود از انواع سکه های رایج و غیررایج !!! و بعد که آمد نشست و راه افتاد موبایل را درآورده و چند تا عکس گرفتم ...
واقعا چه مقدار از وقت و انرژی و هزینه های مردم صرف علائق مختلف می شود !؟ چقدر در راه سلائق مختلف هدر می رود !؟ یا از این سرگرمی ها چه مقدار تفریح وارد زندگی ها می شود !؟!؟ بیشترین جوابی که برای عدم مطالعه مردم ما وجود دارد ( در حالت خیلی آبرومندانه ای !! ) ، نداشتن وقت کافی و هزینه ی کتاب است !!
- ۹۶/۱۱/۰۵
با اینکه من هیچ ادعایی در مورد مطالعه ندارم ولی هرکجا ببینم قیمت کتابها تخفیف خورده، یه نگاهی به عناوین کتابها میندازم و اگر چیزی مطابق سلیقه ام گیر آوردم میخرم ...
اون روز داشتم با شوق و ذوق برای یکی از دوستان میگفتم که: فلانی، به تازگی یه جایی پیدا کردم که تخفیف همیشگی برای کتاب داره ... اونم نه پنج درصد و ده درصد .. چهل درررررصد ... هر وقت بری اونجا از تخفیف چهل درصدی بهره مند میشی ...
اون خانم هم بی اونکه کوچکترین تاثیری از حرف من در چهره اش نمایان بشه فقط گفت: اوهووووووومممممم .... اتفاقاً منم میخواستم بهت بگم که بلوچ (یه فروشگاه معروف مانتو که چند شعبه داره و مانتوهای شیک و مجلسی میاره) تخفیف زمستانه زده، اگه میخوای برو یه نگاهی به مانتوهاش بنداز من و خواهرام هرکدوم دو سه تا خریدیم ...
هیچی دیگه .. همین!