ددرانه مه آلود (2)
يكشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۶، ۰۹:۵۷ ق.ظ
ددر روز جمعه ما حوالی ساعت 10 استارت خورد و این بار باتفاق باریش خان می رفتیم تا ببینیم پائیز در کلیبر چه کرده است !؟ آسمان همچنان ابری بود و از ابتدای مسیرمان در حوالی شهر خواجه چراغ امیدی روشن نبود و با توکل پیش می رفتیم ... ددرهای پائیزی و زمستانی اصولا با منطق سازگاری ندارند و منطقی ترین افراد کسانی هستند که با هواشناسی کار می کنند !!؟ و غالبا در خانه می مانند !!!
دلمان به این خوش بود که آسمان آنسوی " گوئجه بئل " ملایم تر بوده باشد که آنهم چند لایه ابری بود و تا شنبه راه نمی داد !! ولی ما همچنان پیش می رفتیم ، در شهر اهر کمی برای خرید توقف داشتیم ... سیب های پای درختی و احیانا درختی از نوع درجه چندم را در گوشه و کنار جاده تلنبار کرده بودند تا بفرستند برای کنستانتره ... شهرستان اهر با قدمتی طولانی در تولید انواع سیب و داشتن معروفیت در سیب قرمز اهر تا همین اواخر از داشتن یک سردخانه ی خوب برای نگهداری از میوه هایش محروم بود و احتمالا هنوز هم ندارد و در عوض 90% سکنه ی اهر در تبریز خانه ی دوم دارند و بصورت شهروند دست چندم زندگی می کنند و طبق سایر ملت همیشه در صحنه ، از مهاجر داخلی گرفته تا مهاجر خارجی ، چیدمان زندگی شان را ، بر اساس قانون مرغ همسایه غاز است !! می گذرانند ...
باریش خان ما چند وقتی هست که کلاس زبان می رود و با مادرش هی انگلیسی تمرین کرده و حرف می زند ، یک جائی از مادرش پرسید که : " ما به پاپ کورن چی می گیم ؟ " کلا رفتیم روی فاز خنده ... بچه آنقدر انگلیش مَن شده است که ترکی یادش رفته است ... بعد که گفتیم مَکَه ( بلال ) !! گفت : " من کَمَه می خوام !! " برای همین کمی در شهر دور زدیم تا ببینیم برای باریش می توانیم بلال پیدا بکنیم که آنهم نبود ... روی یکی از دیوارها یک آگهی فوت نظر مرا جلب کرد و دیدم یکی از شاعران اهر که از زمان های دور باهم سلام و علیکی داشتیم نقش بر دیوار شده است !! ( استاد فروتن ؛ خدا بیامرزدش ) یک دفتر شعر هم برای من و فوتورافچی امضا کرده بود و منظومه ی جالبی برای کوه بالای سر اهر ، شِیوَر ، داشت !!
بعد از اهر بطرف کلیبر راه افتادیم ... پائیز آمده بود و رفته بود و در این شکی نبود ولی برخی جاها را نچریده رد شده بود !!
باریش خان ما چند وقتی هست که کلاس زبان می رود و با مادرش هی انگلیسی تمرین کرده و حرف می زند ، یک جائی از مادرش پرسید که : " ما به پاپ کورن چی می گیم ؟ " کلا رفتیم روی فاز خنده ... بچه آنقدر انگلیش مَن شده است که ترکی یادش رفته است ... بعد که گفتیم مَکَه ( بلال ) !! گفت : " من کَمَه می خوام !! " برای همین کمی در شهر دور زدیم تا ببینیم برای باریش می توانیم بلال پیدا بکنیم که آنهم نبود ... روی یکی از دیوارها یک آگهی فوت نظر مرا جلب کرد و دیدم یکی از شاعران اهر که از زمان های دور باهم سلام و علیکی داشتیم نقش بر دیوار شده است !! ( استاد فروتن ؛ خدا بیامرزدش ) یک دفتر شعر هم برای من و فوتورافچی امضا کرده بود و منظومه ی جالبی برای کوه بالای سر اهر ، شِیوَر ، داشت !!
بعد از اهر بطرف کلیبر راه افتادیم ... پائیز آمده بود و رفته بود و در این شکی نبود ولی برخی جاها را نچریده رد شده بود !!
بعد از رسیدن به کلیبر وارد جاده قلعه بابک شدیم و در یک مه نسبتا غلیظ تا روستای " هجران دوست " رفتیم و دقیقا مقابل جائی که تک درخت معروف هست ایستادیم !! هنوز برای دور زدن و برگشتن مردد بودیم که مه دست از سرمان برداشت و نم نم باران شروع شد !! ما هم برای خوردن ناهار توقف کردیم و چادر نیمه کاره ام که نیمه کاره اش چندکاره هست را روی ماشین باز کردیم و به روش عشایر یک چادر موقت زدیم و ناهارمان را خوردیم ... مه بالا آمده بود و تکدرخت دیده می شد ولی هر وقت می خواستیم دست مان را طرف دوربین ببریم مه برمی گشت !! بعد از ناهار بساط مان را جمع کردیم و آهنگ بازگشت را زدیم ولی نه به قصد بازگشت به تبریز بلکه رفتن از مسیر دیگر !!
این بار از مرکز کلیبر به جاده جدیدالتاسیس " جانانلو " پیچیدیم که به لطف " منطقه ی آزاد ارس " زده شده است و یکی از جاده های بکر منطقه را برای عموم دیدنی کرده است ... جاده ای که تمیز بودن اطرافش نشان می دهد که پای انسان های کمی به آن باز شده است و کمی تا قسمتی شبیه جاده ها و طبیعت ترکیه می باشد ، از نیمه های مسیر به بعد آسمان باز بود و خبری از مه نبود و دره ها پر از رنگ آمیزی پائیزانه بود !!
ادامه مسیرمان تا جاده ی کنار رود ارس در منطقه " خداآفرین " بود و بعد از ان بطرف جاده ساحلی پیچیده و تا جلفا مسیرمان را ادامه دادیم (!!) مثل روز پنجشنبه ، حوالی ساعت 19 در جلفا بودیم و دوباره بعد از کمی بازارگردی مسیر بازگشت دیروزی مان را تا تبریز ادامه دادیم ...
- ۹۶/۰۸/۲۱