یادداشت های دادو

ددرانه ی مه آلود (1)

شنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۶، ۱۱:۰۰ ق.ظ

پنجشنبه حوالی ساعت 11 بود که زنگ خوردیم و مادربانو ما را برای ناهار دعوت کرد ... در حالیکه بانو با مادرش حرف می زد من از این طرف یک چشمک صوتی آمدم که اگر دوست دارند برویم زیر سایه درختی (کو آفتاب ؟ ) بخوریم که هوائی تازه کرده باشیم !! بعد معلوم آمد که کله ی صبح  آ قئین نیز همچین پیشنهادی داده بودند و یک طرفه رد شده بود !! در خاتمه ی مکالمه ، قرار بر همان دعوت ناهار بسته شد ...

 

کمی بعد دوباره زنگ خوردیم و قرار شد ناهار را ببریم همین حوالی (!) بخوریم که حال و هوایمان عوض بشود ... خدا را شکر ما هم که همیشه پایه و آماده هستیم !! ( البته من سی سال بیشتر است که برای هر برنامه ی ددری پایه محسوب می شوم و بله گرفتن از من اصلا کار سختی نیست و اگر این روزها کمی کار بله گرفتن از من سخت شده است بخاطر دفتر پیشخوان بانو است و پیشنهاد دهنده ابتدا باید برود فرم پر بکند و ... )
 
کمی بعد آمدند سر قرار و ما را هم برداشتند و راهی شدیم ، قرار بود همین حوالی باشد فلذا گفتیم برویم حوالی شهر ورزقان که هم نزدیک است و هم مناظر دم دستی دارد !! همین حوالی تبریز در دادومپ (!) می تواند مسیرهای مختلفی را شامل بشود که از 2 تا 12 ساعت رانندگی را دربرمی گیرد !!! مسیری که انتخاب کرده بودم یک دور زدن 250 کیلومتری در شمال تبریز بود که از سه راهی اهر و شرق تبریز خارج می شد و از روبروی گمرک سهلان در غرب تبریز برمی گشت ... این مسیر تقریبا در تمام فصول سال قابل استفاده و اجرای برنامه ی ددری می باشد ( و در زمستان کمی تا قسمتی سخت و خطرناک !! ) از قرار معلوم یکی از دوستان آقئین هم بهمراه بانو حضور داشتند و استارت برنامه مان حوالی ساعت 13 خورد !!
 
 
وقتی ما حرکت کردیم ، هوا ابری بود و هر از گاهی چند قطره هم باران می آمد !! وقتی به ورزقان رسیدیم از دور می شد اخلاق آسمان بالای کوهها را تخمین زد و بعد از زدن بنزین که از اهم واجبات این ددرهای دور تبریز است و کار دست آدم می دهد (!) بطرف شهر خاروانا راه افتادیم ... 5 کیلومتر نرفته بودیم که وارد مه شدیم و بازی ما و مه شروع شد ، هر از گاهی آسمان دیده می شد و بعد مه می آمد ... در هوای مه آلود آدم بهتر است توی ماشین باشد تا تماشایش لذتبخش باشد وگرنه تماشای همراه با خیس شدن و نم کشیدن فائده ندارد !! کمی بعد در روبروی قهوه خانه " عمو رجب " ، روستای مزرعه شادی ، در زیر درختان کنار جاده برای ناهار توقف کردیم و آسمان یک ساعتی مهلت داد تا ما ناهارمان را بخوریم ، مناظر اطراف و روبرویمان فوق العاده بودند ... ناهارمان هم از نوع فول کالریک بود و فرصت نشد تا از ناهار عکسی بگیریم ، بسکه بصورت مسکن مهر در کنار هم نشسته بودیم !!
 
 
  
بعد از ناهار مه دوباره آمد و تمام روستا را فراگرفت و ما سوار ماشین ها شده و مسیرمان را در داخل مه غلیظ ادامه دادیم ... تمام مسیر گردنه زیر " قلعه جوشین " را در مه بودیم و چیزی دیده نمی شد الا خط های رنگ و رو رفته ی روی آسفالت !! به همسر دوست برادربانو که برای اولین بار در این مسیر بود و مهمان تبریز محسوب می شود اینطرف و آنطرف را نشان می دادم ( که دیده نمی شدند ! ) و می گفتم که بعدا می آئید از آلبومم اینجا را نشانتان می دهم (!) اینجا بهترین نمای قلعه ی جوشین است و اینجا خود قلعه است و ... از پای قلعه که رد شدیم مه را پشت سر گذاشتیم و قسمتی از مسیرمان قابل رویت شد و تا 5 کیلومتر مانده با خاروانا از مناظر اطراف هم باندازه ی کافی دیدیم و هم عکاسی کردیم !! گذشت آن زمانی که آن سان گذشت ، همه ی هشت نفرمان در حال  عکاسی کردن با موبایلهایشان بودیم !!
 
 
کمی بعد در حالیکه در حال از دست دادن روز بودیم و تقریبا حوالی ساعت 17 بود بطرف خاروانا و از آنجا بطرف سیه رود در حاشیه رود ارس حرکت کردیم و قرار شد در انتهای مسیر سری به جلفا بزنیم (!)  یعنی دور دور تبریزمان حدود 100کیلومتری کش آمد !!! کمتر بانوئی به پیشنهاد جلفا رفتن نه می گوید و برای همین کمتر آقائی در مقابل پیشنهاد جلفا می تواند مقاومت بکند !! از ورودی خاروانا تا نیم ساعت دیگر دوباره در مه رانندگی کردیم و بعد از آن به سیه رود رسیدیم و بقیه مسیر را در تاریکی و کنار رود ارس رفتیم تا جلفا و دو ساعتی برای بازارگردی و خرید کردن اختصاص دادند و سپس در پارک خروجی جلفا مراسم پرفیض شام برگزار کرده و حوالی ساعت 23 بود که به طرف تبریز راه افتادیم ... حوالی ساعت 1 بود که ما را دم در خانه مان پیاده کردند ...

موقع خروج از جلفا من با دوستی که صبح پیام داده بود تا برای ددر باهم باشیم زنگ زدم تا بداند که در دسترس آنتن نبودم و برای ددر روز جمعه باهم قرار گذاشتیم ( موضوع ددرانه 2 )
 
  • دا دو

نظرات  (۲)

سلام 
یاد زمان دبستان رفتن و انشای معروف آنزمانها یعنی خاطرات یک روز خودرا تعریف کنید افتادم .البته من هم شب ها که خوابم نمی برد چشمهایم را می بندم و ددر هاو کوه گردی های ایام ماضی را ( یعنی خیلی دور را ) مرور میکنم ( یعنی اسکن میکنم . از آنالوگ به جیجیتال ) .
پاسخ:
سلام
این نوع تعریف ددر ، تعریف جغرافیایی است ... گاهی اوقات خاطرات نمی گذارد واقعیت موجود دیده شود !!!
چه عکس های خیال انگیزی.. خیلی وقت بود حسرت بودن در جایی رو نخورده بودم..
پاسخ:
سلام
دو روزی که برنامه اجرا کردیم همه چیز تصادفی بود ، مخصوصا زیبائی ها ... و برعکس خیلی از تصادفی ها ، زیبائی های تصادفی خیلی دلچسب از آب درمی آیند !!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی