روز شعر و ادب پارسی
دوشنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ۰۱:۰۰ ب.ظ
امروز ، 27 شهریور ماه ، سالگرد درگذشت استاد سید محمدحسین بهجت ؛ معروف به شهریار می باشد و بجهت تکریم این شاعر فرهیخته امروز را روز شعر و ادب پارسی نامگذاری کرده اند ...
واممممما داستان مقبرةالشعرای تبریز که مدفن بیش از سیصد شاعر نامی این کشور است و بسیاری دیگر از عرفا و عشاق که امروزه نامی از آنها در دفترتاریخ نیست (!) و سالها بعد در چنین روزی پذیرای جسم شهریار نیز شد و امروزه نام شهریار پهلو به پهلوی مقبرةالشعراء می زند !!!
مقبرةالشعراء نام گورستان بزرگی در محله ی سرخاب است ، که یکی از معتبرترین مقبره های دینی استان ، مقبره سید حمزه در آن قرار دارد و امروزه در ضلع شرقی خیابان ثقةالاسلام واقع شده است ، این منطقه در طول تاریخ ، کمتر (!) ولی در تاریخ معاصر ، بطرز ناشیانه و مغرضانه ای (!) دستخوش تغییرات و تخریبات مختلف بوده است و در هیچ دوره ای روی خوش ندیده است !!!
در زمان حکومت خودمختار آذربایجان ؛ این محل ، میدان مشق نیروهای نظامی پیشه وری بود و آن را در حد وسیعی تسطیح کرده بودند و سربازان هر روز صبح در آنجا تمرینات نظامی می کردند !!!
در اوائل زمامداری پهلوی دوم ، برای اینکه یاد و خاطره دوران خودمختاری از ذهن ها پاک بشود (!) در محل مشق قشون حکومت خودمختار ، ساختمان بزرگ بهداشت و مدرسه هاتف ساخته شد و بنای یادبود مقبرةالشعرا طراحی و کارهای اولیه اش صورت گرفت و مغرضانه ترین نقشه ی آن زمان ساختن این بنای یادبود و حذف کردن مقبره ی امام زاده سید حمزه بود !!!
در اواخر عمر سلطنت پهلوی ، اطراف مقبرةالشعرا چندین خانقاه ساخته شده بود که فعالیت های پنهان و آشکاری داشتند و بعد نوبت به دوران انقلاب رسید ؛ در دوران انقلاب برای پاکسازی منطقه از یاد گذشته ( ما ملتی هستیم که علاقه شدیدی داریم که گذشته هایمان را پاک بکنیم و از یک گذشته ی دورتر و غیرمستندتر و رویائی تر به نیکی یاد بکنیم !! ) مدرسه ها حذف شد و به بهانه ی آنها خانقاه ها هم و این محل تبدیل به پارکی شد که حالا محوطه ی مقبرةالشعراء می باشد !!
ولی این سرانجام کار نبود و معامله چی های شهرداری که از هر وجب شهر مبالغ هنگفتی به جیب می زنند ، اقدام به تخریب محوطه و ایجاد ساخت و سازهایی نمودند و در این راه با میراٍث فرهنگی و اداره اوقاف به مشکل برخورده و کار ساخت و ساز را نیمه تمام رها کرده و چهره ی ساده ی این محل را مخدوش و عقب نشینی کردند ... حالا تا کی !؟ خدا می داند !!!!
مقبرةالشعراء نام گورستان بزرگی در محله ی سرخاب است ، که یکی از معتبرترین مقبره های دینی استان ، مقبره سید حمزه در آن قرار دارد و امروزه در ضلع شرقی خیابان ثقةالاسلام واقع شده است ، این منطقه در طول تاریخ ، کمتر (!) ولی در تاریخ معاصر ، بطرز ناشیانه و مغرضانه ای (!) دستخوش تغییرات و تخریبات مختلف بوده است و در هیچ دوره ای روی خوش ندیده است !!!
در زمان حکومت خودمختار آذربایجان ؛ این محل ، میدان مشق نیروهای نظامی پیشه وری بود و آن را در حد وسیعی تسطیح کرده بودند و سربازان هر روز صبح در آنجا تمرینات نظامی می کردند !!!
در اوائل زمامداری پهلوی دوم ، برای اینکه یاد و خاطره دوران خودمختاری از ذهن ها پاک بشود (!) در محل مشق قشون حکومت خودمختار ، ساختمان بزرگ بهداشت و مدرسه هاتف ساخته شد و بنای یادبود مقبرةالشعرا طراحی و کارهای اولیه اش صورت گرفت و مغرضانه ترین نقشه ی آن زمان ساختن این بنای یادبود و حذف کردن مقبره ی امام زاده سید حمزه بود !!!
در اواخر عمر سلطنت پهلوی ، اطراف مقبرةالشعرا چندین خانقاه ساخته شده بود که فعالیت های پنهان و آشکاری داشتند و بعد نوبت به دوران انقلاب رسید ؛ در دوران انقلاب برای پاکسازی منطقه از یاد گذشته ( ما ملتی هستیم که علاقه شدیدی داریم که گذشته هایمان را پاک بکنیم و از یک گذشته ی دورتر و غیرمستندتر و رویائی تر به نیکی یاد بکنیم !! ) مدرسه ها حذف شد و به بهانه ی آنها خانقاه ها هم و این محل تبدیل به پارکی شد که حالا محوطه ی مقبرةالشعراء می باشد !!
ولی این سرانجام کار نبود و معامله چی های شهرداری که از هر وجب شهر مبالغ هنگفتی به جیب می زنند ، اقدام به تخریب محوطه و ایجاد ساخت و سازهایی نمودند و در این راه با میراٍث فرهنگی و اداره اوقاف به مشکل برخورده و کار ساخت و ساز را نیمه تمام رها کرده و چهره ی ساده ی این محل را مخدوش و عقب نشینی کردند ... حالا تا کی !؟ خدا می داند !!!!
===
این انیمیشین را تلویزیون ترکیه پخش کرده است ، تلویزیون خودمان را نمی دانم !!!!
- ۹۶/۰۶/۲۷
روح استاد شهریار عزیز شاد و یادش گرامی ...
اتفاقاً دیشب داشتم کلیپ "پیرم و گاهی" از این بزرگوار رو گوش میکردم ...
با دیدن عکس واقعاً تاسف خوردم و با شنیدن این کلیپ سرشار از غرور شدم
(با اینکه خیلی جاهاش رو بعلت اینکه ترکی استانبولی بود متوجه نمیشدم)
خدابیامرز مادرم هر وقت غربت بهش فشار میاورد با خودش زمزمه میکرد:
حیدر بابا دنیا یالان دنیادی ... اوغول دوغان درده سالان دنیادی ...