زینب پاشا
این مطالب از ویکی پدیا و بمناسبت اجرای تئاتری بنام " زینب پاشا " درج شده است ، خواندنش خالی از لطف نیست !!
زینب معروف به «بی بی شاه زینب»، «زینب باجی»، «ده باشی زینب»، «زینب پاشا» در یکی از محلات قدیمی تبریز- عموزین الدین- در یک خانواده روستایی به دنیا آمدهاست. پدرش شیخ سلیمان دهقان بیچیزی بوده که مانند دیگر روستائیان به سختی روزگار می گذرانیدهاست.
زینب پاشا زنی تنومند و قوی هیکل بود که دو گوشه چادر خود را به کمر میبست. در آن زمان که در تبریز بیشتر خانمها روبندی به صورت خود میزدند؛ این خانم با صورت باز و بدون روبند؛ رفتوآمد میکردهاست. قبل از مشروطیت و در دوران استبداد؛ چون در ایران نظم و امنیتی وجود نداشت، لذا محتکران در تابستان غله سالانه مردم را به قیمت ارزان خریده و در انبارها نگه میداشتند و در فصل زمستان قحطی مصنوعی، به وجود آورده و کالای احتکار شده خود را به چندین برابر قیمت، به مردم فقیر میفروختند. تقریباً در سال ۱۳۱۳ هجری قمری و در دوره سلطنت ناصرالدین شاه این قحطی مصنوعی که توسط عدهای محتکر به وجود آمده بود، به اوج خود رسیده بود و افراد فقیر شهر در تنگنای بزرگی گرفتار شده بودند، تا جایی که قیمت یک من نان از ۱۲ شاهی به ۱۵ شاهی ترقی کرده بود. در چنین شرایط سخت اجتماعی، «زینب پاشا» چماق خود را که پوشیده از میخ و فلز بود، به دست گرفته و عدهای از زنان را به دور خود جمع کرده و علیه محتکران با سلاح سرد خود قیام نمود. زینب پاشا غیر از بستن بازار و حمله به مقر حکومت و سنگباران کردن آن، عدهای از بقالهای محتکر و نانوایان گرانفروش را نیز به زیر چماق خود انداخته بود.
او تقریباً یک قرن و اندی پیش، برای اولین بار در تاریخ ایران با چهل نفر از زنان تبریز علیه ستم پیشگان و به موازات آن علیه نابرابریهای جنسی که نظام فئودالی و دیدگاههای سنتی بر زنان تحمیل کرده بود، به جنگ مسلحانه و پارتیزانی دست میزند. یکی از عوامل مهم جنبش زنان تبریز به رهبری زینب، ستمگری بیش از حد برخی شاهزادگان و حکام دوره قاجار در آذربایجان بود.
در عرصه اجتماعی و سیاسی این دوره همچنین مشکلات و مسایل مهمی مانند «بحران نان» و «امتیاز تنباکو» نیز مطرح گردید که این دو عامل نیز از جمله مهمترین عواملی بود که جنبش زنان تبریز به رهبری زینب پاشا را موجب گردید. یکی از بزرگترین معضلات اقتصادی- اجتماعی دوره قاجار مشکل کمبود و گرانی نان بود که زنان برای مواجهه با این معضل به پا خاستند.
از جمله کارهای معروف «زینب پاشا» و یاران وی نیز حمله به انبارهای احتکار غله و تقسیم آن بین فقرا و گرسنگان در شهر تبریز بودهاست. از یاران نزدیک «زینب پاشا» میتوان به «یوز باشی خاور»، «نایب کلثوم»، «آتلی شاه به ییم»، «فاطمه نساء»، «سلطان بیگم»، «جانی بیگم»، «خیر النسا» و «ماه بیگم» اشاره کرد.
شهرت زینب پاشا از واقعه رژی توتون به بعد بودهاست. موقعی که ناصرالدین شاه امتیاز توتون را به انگلیسها داده بود در آذربایجان مردم از اجرای این امتیاز مانع شده بودند. در آن ایام حاجی میرزا جواد مجتهد معروف و روحانی سیاسی مریدان خود را به بازار اعزام و مردم را دعوت کرده بود که دکاکین خود را ببندند و مردم هم اطاعت کرده بودند. پس از چند روز دولتیان مردم را مرعوب نموده و عرصه را به آنان تنگ نموده بودند در چنین روزگاری یک مرتبه عده زنان مسلح و با چادر نماز که گوشههای او را به کمر بسته بودند در بازار ظاهر شده دست به اسلحه برده و بازار را مجدداً بستند. پس از این واقعه هر وقتی که ظلم و ستم حکومت جابر از حد میگذشته دسته زنها به سرپرستی زینب پاشا خروج کرده و کانون فساد را ویران نموده و پس از آن از نظرها پنهان میشدند و کسی هم به هویت آنان پی نمیبرد.
سر انجام در اثر مخالفت شدید مردم، ناصرالدین شاه، مجبور به عقبنشینی
شده و امتیاز تنباکو را لغو میکند، لکن مبارزه زنان تبریز و زینب پاشا
کماکان بدون وقفه ادامه مییابد. زینب هر از گاهی به همراه دیگر زنان رزمجو
در کوچه و بازار و محل ازدحام مردم ناگهان ظاهر میشود و مردان را به
مبارزه و کندن ریشه ظلم تشجیع و تشویق میکند: «اگر شما مردان جرات ندارید
جزای ستم پیشگان را کف دستشان بگذارید، اگر میترسید که دست دزدان و
غارتگران را از مال و ناموس و وطن خود کوتاه کنید، چادر ما زنان را سرتان
کنید و در کنج خانه بنشینید و دم از مردی و مردانگی نزنید، ما جای شما با
ستمکاران میجنگیم.» سپس زینب روسری خود را به جانب مردان پرتاب میکرد و
در میان بهت و حیرت حاضران از دیدهها ناپدید میشد.
رانی نان، از جمله مهمترین و حیاتیترین مشکل اقتصادی مردم در دوره قاجاریه بود، تا جایی که منابع تاریخی قاجار؛ به ویژه از دوران ناصری تا اواخر حکومت این سلسله، مملو از اعتراض مردم به کمبود و گرانی نان است. قحطی و خشکسالی، آزمندی و طماعی دولت مردان و متمولان، مهمترین عامل کمبود نان بود زیرا آنها در فصل خرمن، غلات را به قیمت نازلی از روستاییان خریداری و در انبارها احتکار میکردند تا در فصل زمستان، با اتمام ذخایر آرد مردم، آن را به بهای گزاف به فروش برسانند. با این اقدام بیشتر اوقات، ضمن تشکیل صفهای طویل، در جلو نانواییها، نان، همواره به سختی و به قیمت گران به دست مردم میرسید. زنان اغلب در اعتراض به وضع بحرانی نان پیش قدم بودند نمونهای از این عملیات «زینب پاشا» و یارانش در قحطی اواخر دوره ناصرالدین شاه دیده شد که این قحطی در اثر احتکار گندم به وجود آمده بود؛ محتکرین، مجتهد تبریز، مباشرین، ولیعهد و حاکم تبریز بودند. زنان تصمیم به تظاهرات گرفتند. در حدود سه هزار زن چوب به دست، در بازارها به راه افتادند و کسبه را به بستن دکان و پیوستن به راهپیمایان مجبور کردند. حکومت، قشون مراغه را خبر کرد، دستور تیراندازی داده شد. در دم پنج زن و یک سید کشته شدند. در این جا روحانیت معترض هم علیه مجتهد بزرگ به زنان پیوست، و در کنسولگری روس تحصن کردند و سه یار از فرار ملائی که میخواست صحنه را ترک کند ممانعت کردند و با او به خشونت تمام رفتار نمودند. فردای همان روز تظاهرات را از سر گرفتند. این بار نیز سه زن کشته و تعدادی زخمی شدند. شعار نان تبدیل به شعار سیاسی و علیه سلطنت قاجارها شد. حکومت هراسید و بار دیگر عقبنشینی کرد.
یکی دیگر از عملیات مهم «زینب پاشا» و یارانش، مصادره انبار میرزا عبدالرحیم قائم مقام پیشکار وقت آذربایجان بودهاست. چون تخت حکومت در تبریز خالی شده بود، قایم مقام را به عنوان والی انتخاب کردند. خودش چنین میلی نداشت ولی شانس و اقبالش وی را حکمران نمود. تا که وی والی تبریز گشت، در شهر قحطی و گرانی به وجود آمد و شهر شلوغ شد در این وضعیت نابسامان چون از مردان حرکتی دیده نشد، لذا زنان همت کرده و وارد میدان کارزار شدند. کارد به استخوان رسیده بود و چارهای نبود، لذا زنان با خود گفتند که تا کی باید صبر کرد و از صبح تا شب جان کند، در این بین «ده باشی زینب» به بیوه زنان خبر داد که به آلت حرب مسلح شوند و به بازار «دلاله زن»[۷] هجوم ببرند و ببینند که آیا وی میتواند «راسته بازار»[۸] را به تعطیلی بکشاند یا نه. زینب فرمان داد و زنان چماق هایشان را آماده کردند و بازاریان از ترس، سراسر بازار را تعطیل کردند و چون جای ایستادن نبود هر کدام به کناری گریختند. چون زنان «راسته بازار» را بستند، به سوی «قاری کورپوسی (پل قاری) -که نزدیک به خانه قائم مقام بود- حرکت نمودند و چون فریاد و صداهای آنان به گوش «قائم مقام» رسید، وی که بسیار ترسیده بود و از تاراج خانه اش نگران بود، به اوباشان و مزدوران خود دستور داد تا به سوی جمعیت شلیک کنند. آن مزدوران هر کدام اسلحهای برداشته و به بالای بام رفتند و مردم را به گلوله بستند. قتل و عام خونین ره راه افتاد و خیلیها در خونشان غلتیدند. در این موقع به حضرت ولیعهد [مظفرالدین میرزا] خبر بردند که مردم خانه «قائم مقام» را مورد حمله قرار داده و زیر و زبر کردهاند و از گلوله و کشته شدن نیز ترسی ندارند. حضرت والا پیامی به مردم فرستاد که امروز را صبر و حوصله کنند تا خود فردا چاره کار را بیابم؛ و نرخها را دوباره عادلانه سازم. اما «زینب ده باشی» به این حرفها گوش نداده و به جمعیت اعلان کرد که دوباره به پا خیزند و نشان بدهند که بر سر قول و قرار خود هستند.
گفته میشود که نظام العلما از شاه اجازه داشت که غله خود را هر وقت دلش خواست بفروشد. زینب پس از شناسایی محل انبار، نقشه حمله را از پیش آماده میکند. و در موقع حمله «زینب باجی» چادر خود را از سر برمیدارد و از آن علمی میسازد و پیشاپیش مردم حرکت میکند، خانه و انبار انباشته از گندم نظام العلما را گرفته و به مردم گرسنه میدهد»
آخرین خبرهایی که از زندگی و سرنوشت «زینب پاشا» در دست است به زمانی بر میگردد که او همراه با کاروانی عازم زیارت کربلا میشود وی در این وقت با آن که زنی سالخورده محسوب میگردید، اما روحیه مبارزه جویانه خود را از دست نداده بود. «زینب باجی» با عدهای زوار به کربلا میرود و در خانقین، عساکر عثمانی که برای تفتیش زوار آمده بودند، سخت گیری میکنند، «زینب باجی» از این رفتار آزرده شده و دست به عصیان میزند و دیگران را هم به دنبال خود میکشاند؛ به عساکر حمله میکند و آنها ناگزیر به فرار میشوند و این خانم با قافله به کربلا میرود. به نوشته اکثر منابع بعد از این واقعه از «زینب پاشا» دیگر خبری به دست نیامدهاست به نظر میرسد که «زینب پاشا» در این آخرین سفر خود؛ جان به جان آفرین تسلیم نمودهاست و پیکرش نیز هیچگاه به شهرش تبریز و زادگاهش « عموزین الدین» منتقل نشده و در کربلا دفن شدهاست.
شاعری به نام میرزا فرخ که خود شاهد مبارزات زینب بوده شعری دارد که آن روزها ورد زبان مردم تبریز بوده. او به زبان ترکی سروده بود:
حکم ایله دی زینب پاشا | جمله اناث و فراشا | |
سیز بازاری باسون داشا | دگنگی باغلیوم گلیم | |
پاتاوامی باغلیوم گلیم
|
- ۹۶/۰۶/۰۸