کاش یک پا داشتیم !!
یکی از عوامل بزرگ در اتلاف ها ؛ حالا از هر نوعی که بوده باشد ( هرچند مهمترین چیز همان زمان است که از قدیم حکم طلا داشته و همچنان دارد !! ) مسئله ی این پا و آن پا کردن در زمان تصمیم گیری است !!! فرقی نمی کند برای چه چیزی تصمیم می گیریم ، اگر این تصمیم برای ما مهم بوده باشد باید در موردش تحقیق کنیم و زمانی که برای تحقیق صرف می کنیم اصلا اتلاف نیست و خیلی چیزهای دیگر ... ولی این پا و آن پا کردن یکی از مصادیق بارز اتلاف است !!!!!!
من چند سالی در نظام آراستگی کارخانه بودم و تقریبا با این اتلاف ها درگیری مستقیم داشتم ، یعنی بعضی از مفاهیم را تا روشن نشدن اینکه اصلا اتلاف چیست نمی توان در برخی مغزها فرو کرد ؛ حتی اگر این مغزها بسیار هم بزرگ و ممتاز بوده باشند !!! مرتب بودن را با زور سرنیزه و سوت پلیس و جریمه و ... می توان در جامعه برقرار کرد ولی تا زمانی که این چراغ در ذهن یک یک افراد روشن نشده باشد که چرا باید مرتب باشیم ، باید از بابت این مرتب کردن هزینه بکنیم و همپای رشد جامعه این هزینه ها را زیاد و زیادتر بکنیم ... نامرتب می تواند شامل هرگونه طیفی باشد ولی هرقدر افراد در سطوح عالی پیشرفت داشته باشند ، با توجه به نیاز به مرتب بودن برای حرکت صحیح و ... این چراغ را آگاهانه و یا ناخودآگاه در ذهن شان روشن می کنند و برای همین ما آدمهای نامرتب در سطوح علمی بالا نداریم ؛ مگر اینکه مدارکشان را در دانشگاههای نامرتب گرفته بوده باشند !!! و یا اینکه سطح مدرکشان از سطح علمی خودشان بالاتر بوده باشد !!!
حالا ممکن است که ما ( مثل برخی ها در حد نصف منهای یک !! ) بدانیم که مرتب بودن چیست و حتما خیلی ها ( نصف بعلاوه یک !! ) نمی دانند که چیست !؟ زیاد مهم نیست که ما خوش بین هستیم یا بدبین ، جامعه چیزی که هست را نشان می دهد نه چیزی که ما و دولتمردان ما دوست دارند !! ولی فرو کردن این مطلب در ذهن دیگرانی که نمی دانند و یا نمی خواهند بدانند ، بسیار سخت می باشد و فرهنگ سازی خاصی می طلبد و مطمئنا با شعار دادن و تکرار جمله های کلیشه ای بیشتر از اینکه کار را جلو ببرد ، هزینه های اتلاف را بالا می برد !!
===
کارخانه ی معظم ماشین سازی تبریز یکی از هدایای ویژه ی جهان پیشرفته به کشور ما بوده است و با وجود چهل سال بدمدیریتی که از عدم وجود علم مدیریت ناشی می شده است و خدای ناکرده کسی مغرضانه بدمدیریتی نکرده است !! یک دانشگاه در حال کار محسوب می شود و با وجود تلاش های منفیِ زیاد و اتلاف های بسیار زیادتر و هزینه های سرسام آور بدمدیریتی ها ، هنوز روی پاایستاده است و نشان می دهد که اسکلت آن نیز بسیار معظم و فراتر از دانش و توان تخریبی ما می باشد !! این کارخانه از پنجاه سال پیش دارای سیستم های خاصی بوده است و واقعا برای یک کشور جهان سومی و فاقد هیچ چیز طراحی و ساخته شده بود و برای همین نه تنها بی نیاز از کمک غیر بود ( که در آن صورت حتما با اولین مجسمه سرنگون شده ی شاه ، سرنگون می شد !! ) بلکه می تواند به کارخانه های همجوار خود خدمات ویژه و بنا به تعریفی که در سیستم خود دارد " تصفیه انسانی " بدهد !!! خود این عبارت " تصفیه انسانی " از اصطلاحات ویژه ای ست که من از طریق یکی از دوستان که در کارخانه " کبریت توکلی " کار می کرد و مسئول تعمیرات آنجا بود و از خود " مهندس توکلی " ( بنیانگذار و بنوعی آورنده این کارخانه در تبریز !! ) معنی عبارت را شنیده بود ، شنیدم و بزرگواری این کارخانه از آن زمان به بزرگی اش افزوده شد !!! یعنی کاش شهرداران را جمع بکنند و ببرند پیش کسانی که صاحبان این علم هستند و به آنها تصفیه انسانی را یاد بدهند و بعد بیایند و پشت میزهای پرمسئولیت شهری بنشینند !!!
مسئولین ما که در نگاه ساده و خطی و مثبت از ما بهتر و کاردان تر هستند و حداقل پدران شان سابقه ی زیادی داشته اند و آنها ریزه خوار سفره ی بزرگان هستند (!) همگی دارند به این کشور دلسوزانه محبت می کنند (!) ولی درد این کشور صرفا محبت کردن نیست و خدمت صادقانه هم می طلبد !! ما ( شهرها و اجتماعات ما ) مثل بچه هایی هستیم که در خانه از طرف همه داریم محبت می بینیم و اشتباهاتمان زیرسبیلی رد می شود و جرایممان بااغماض بزرگترها بخشوده می شود و .... و در نهایت بچه های لوس و تنبل و بدردنخوری می شویم که تا صد سالگی انگل خانواده و آویزان از والدین می مانیم !! کاش در کنار اینهمه محبت کمی هم خدمت از سر آگاهی و رفتارهای منضبطانه و مدیرانه هم داشتیم ؛ آن وقت بچه های متفاوتی می شدیم !!
کارخانه تراکتورسازی ایران هم یکی از کارخانجات بزرگ کشور در تبریز می باشد ولی ساختار آن از جهات زیادی با ماشین سازی فرق دارد و این فرق بقدری است که به چشم همه می آید و حتی متعصب ترین طرفداران تراکتورسازی به ضعف تکنولوژیک و ساختاری و فنی آن در مقابل ماشین سازی معترف هستند !! حداقل ترین و مهم ترین مورد آن این است که تراکتور سازی آن جریان " تصفیه انسانی " را ندارد و برای همین از این ناحیه همیشه لنگ می زند !!! سالها بعد یک مدیرعامل برای ما آمد که قبلا در ایران خودرو مدیر بود و وقتی داشت از مشکلاتی که در آنجا داشت حرف می زد من متوجه شدم که " ایران خودرو " با همه ی بزرگی و درن دشتی و کارآیی و کارکردش ، در این مورد از ماشین سازی عقب تر است و بزرگواری ماشین سازی تبریز بر بزرگی ایران خودرو می چربد !!! این یک تعبیر متعصبانه نیست ، چرا که من بازنشسته هستم و با هیچ کدام نسبتی ندارم و تازه اینکه بیست و چند سال خاطرات تلخی که داشتم را از ماشین سازی و از بدمدیریتی های آنجا دارم و این یک مقایسه ی کیفی می باشد و معلوم است که از نظر درآمد ، اشتغال زائی ، پست های پردرآمد برای آقازاده ها ، داشتن کلیدهای مخصوص در بدنه وزارت صنایع و دسترسی داشتن به نبض صنعت کشور ، ایران خودرو جایگاه سیاسی ویژه ای دارد و ماشین سازی از این نظر در رده ی شونصد و پنجاهم هم نمی باشد !!!
دو هفته پیش یکی از اصفهان زنگ زد و بخاطر مشکلی که در کارخانه شان داشتند از من سوال کرد و از من خواست که دور ورزی به اصفهان بروم و در آن مورد کمکشان بکنم!! و بعد در راستای روشنگری و کمک فکری ؛ قبل از رفتن (!) یکی دو مورد را برایشان بصورت تلفنی گفتم و اعلام کردم که این مراحل را خودتان طی بکنید تا من بیایم. البته روش تجاری اش این بود که من بروم و دو روز آنجا باشم و آن مطالب را در آنجا به آنها بگویم و برگردم و بعد از اینکه موارد ابتدایی را حل کردند دوباره بروم !!
یکی زا این مسایل ابتدایی این بود که آنها مقداری ماسه ی کارکرده ریخته گری تهیه بکنند تا بعنوان پایه کار استفاده بشود و دوست داشتم خودشان دنبالش بدوند و بدانند که تغییر روش در کار آنقدرها هم که روی کاعذ ساده است ، ساده بدست نمی آید !! ولی چون اصلا این جور ماسه برایشان مفهوم نبود و با ان کار نکرده بودند توضیحات را به فردی دادم که مرا به آنها معرفی کرده بودند تا ترتیب کارها را بدهد و البته ایشان هم همراه من خواهند رفت ، چون ماشین قالبگیری را ایشان به آنها فروخته اند !!
کار تهیه ماسه دورریز بیخ پیدا کرد و البته برای من مثل روز روشن بود که لنگی کار از کجاست !؟!؟ ریخته گری ماشین سازی ماسه دورریز در حد آن تعریفی که ما می خواستیم نداشت و اگر می خواست از ماسه ی کاری خودش بدهد به مشکل برمی خورد !! و مطمئنا بعدا که می فهمیدند فکر میکردند ما عمدا برایشان مشکل درست کرده ایم و برا یهمین زیاد راضی به تهیه ماسه از ریخته گری خودمان نبودم !!! ولی ریخته گری تراکتورسازی بدلیل نداشتن سیستم بازیافت ماسه ، ماسه هاس کارکرده را مجبورا از خط خارج می کند و نمی تواند دوباره به خطوط کاری برگرداند و سالهاست با این معضل دست به گریبان است و ماسههایشان را مستقیما به کارخانه سیمان صوفیان می فرستند تا قاطی ماسههای آنجا شده تبدیل به سیمان شود و از بابت آن هزینه هم می کنند !! قرار شد بروند و از تراکتورسازی ماسه تهیه بکنند و تمام کار این بود که اینها یک کمپرسی بگیرند و برود زیر خروجی ماسه آشغال و پر کند و برود ، همین !!! همین که تراکتور سازی برای خروج این ماسه پول بایت هزینه حمل نمی داد برایش سود بود !!!
تااین ماشین ماسه بارگیری بکند و راهی اصفهان بشود ، دو هفته طول کشید و دیروز زنگ زدند که ماشین بارگیری کرد و راهی اصفهان شد ... تا ماشین برسد و بقیه کارها را بکنند ، به امید خدا دو روزی برویم مهمان اصفهانی ها بشویم !!
حالا در مجلس می نشینند و در عرض یک روز چهار تا وزیر را تائید می کنند !!!! یعنی ماسه باید در عرض نیم ساعت حل می شد و اعتماد به هر وزیر و راهکار وزارتخانه گردانی اش حداقل دو هفته !!! بدبختانه تر اینکه با شناختی که من از سیستمهای بدمدیریتی موجود دارم (!) دو هفته طول کشیدن یک بارگیری ساده معقولتر است تا رای اعتماد به چهار وزری در عرض یک روز !!!!
- ۹۶/۰۶/۰۷
همه جریانات یه طرف
این همکاری تبریزی و اصفهانی طرف دیگر (شکلک بدجنسانه) خوو از خود شما شنیدم استهکاک! مردمان این دو دیار را از همان زمان شاهان و پایتختی و سایر
.
.
بروم متن رو دوباره بخوانم. پرانتز باز! زیاد داشت خوو