یادداشت های دادو

دیگران سنجی ...

دوشنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۶، ۰۶:۱۳ ب.ظ

دیشب خانه مادر بودیم برای شام و طبق معمول بقیه هم آمده بودند و دورهمی تا نیمه شب خوش گذراندیم ؛ وقتی آنجا هستیم ابتدا من کمی تی وی نگاه می کنم و بعد هر کسی با بغل دستی اش مشغول می شود و آخر سر همه را پای یک صحبت دورهمی که غالبا یادی از قدیم است جمع کرده و بعد اختتامیه و غزل خداحافظی !!

 

دیشب هم از آن شب ها بود با این فرق که فیلمِ شبکه نمایش تکراری بود ؛ عهد ما با شبکه نمایش این بود که این شبکه فیلم هایی که برای اولین بار پخش می شود را نمایش بدهد ولی انگار دیده که ملت ما کهنه پسند تشریف دارد ، بدش نیامده فیلم تکراری پخش بکند !! یکی از دوستان دورنشین (!) ما در آن سالها که من لاست می دیدم (!) تعریف می کرد که در کانادا هر سال 1800 تا سریال ساخته و پخش می شود !!! حالا 99% آنها را سانسور بکنیم و بگوئیم که بد هستند و بدآموزی دارند ( هرچند فکر نکنم مانند مجتمع های تجاری و خیابان های ما باشند !! ) آن 1% خوب اش ، خودش از مجموع سریال های ما بیشتر است که مطمئنا 100% شان خوب هستند و فرهنگ ساز و بدون ایراد و .... !!! برای اینکه زیاد دچار خودباختگی و احیانا غربزدگی نشویم همان بهتر که فکر کنیم دوست من یک یا دو صفر را اشتباه متوجه شده است و آنجا هم مثل اینجاست و خبری نیست که نیست !!


کمی هم برنامه خبر دیدم و خانم مجری با سماجت تمام گیر داده بود به مسئول جریان بازرسی و اینکه چرا اصناف کم فروشی کرده و یا غلط فروشی می کنند و کسی جلودارشان نیست !! آقای رئیس هم که سرش به مسائل مهم تر از شغل اش گرم بود و نمی خواست بگوید که زور پیامبران بر کم فروشان نچربیده چه برسد به من که پیامبر نیستم و با پارتی مسئول شده ام !؟!؟ کمی زور زد و زر زد و خانم مجری هم که ول کن نبود و بالاخره قبول کردند که 50 درصد اصناف رعایت نمی کنند و بقیه هم ایشالا پیگیری می شود و می کنند !!

 

سر سفره ی شام ، دور و بر مرا کسانی پر کرده بودند که ادعا می کردند شام نمی خورند !! کم می خورند !! اهل نان و برنج نیستند و ... !! نمی دانم این چهار فقره سنگکی که خریده بودم را کی خوردند که همه دنبال یک کف دست نان می گشتند !؟!؟ با این وضعی که رژیمی ها داشتند فعالیت می کردند معلوم است که من چکار می کردم !! بعد از شام نمی توانستم درست بنشینم و هی یه وری می شدم !! کمی بازی با گوشی ها و نصب نرم افزار و عدم موفقیت و ... تا اینکه نوبت جمع کردم موبایل ها رسید و من برای اینکه نشست بی موبایل زیاد ساکت و خسته کننده نباشد و برای رفع برخی ابهامات (!) از مادرم در مورد داستان "جیدان" ( حالا شما چگونه این را می خوانید نمی دانم ولی برای راهنمائی می توانم بگویم که در این کلمه ی بلافاصله در ج حل شده و د بصورت مشدد خوانده می شود !! ) این از آن داستان های قدیمی و کودکانه است که برای قبل از خواب خیلی خوب بود ، مخصوصا که دیو هم داشت و تقریبا همه ی بچه ها با آمدن صدای پای دیو ، خودشان را به خواب می زدند و خیلی ها آن را تا انتها گوش نداده اند ، چون به خواب می رفتند و ...

 

در عرض نیم ساعتی که پای برنامه قصه های قدیمی گذاشتیم ، از چند داستان قدیمی هم یاد کردیم و یاد پدربزرگ و مادربزرگ هم زنده شد و همینطوری دیگه ... بعد از آن آنها که باید می رفتند رفتند و ما ماندیم !! دیشب هوا باد بود از نوع وزان و گرم اش !! در و پنجره را بهم می زد و تا صبح خواب جلوی پنجره ام را زهرمار کرد !!

 

بعد از صبحانه نیم ساعتی نشستم پای تی وی تا برنامه کودک ببینم ، ولی انگار برنامه کودک را ساعت 10 شروع می کنند و ساعت 8 برنامه های وقت پر کن بود !! خسته کننده بودند ولی خالی از لطف نبودند !! شبکه یک برنامه "یک حرف حساب" داشت انگار و به مسایل مختلف و روز گیر داده بود ؛ از همه حادتر هم که قضیه ی پیاز بود !! کشور ما همیشه با یکی از اینها مشکل دارد ، همین مانده که وزیر را با پیاز استیضاح بکنند !! یا دعوا سر قیمت مرغ است و یا سر قیمت پیاز ، یکبار هم که گوجه فرنگی می رفت که پایش به سازمان ملل باز بشود !! تا زمانی که وزیر وزرا میوه های آنچنانی سر میزشان می رود ( بقول منبع موثق سیب 30هزارتومانی و ... ) و صدالبته که خودشان همگی سیب زمینی آب پز خور هستند و بخاطر مسایل بین المللی و اینکه مهمان خارجی دارند (!!!!) از کجا خبر داشته باشند که سر سفره مردم چه چیزی می رود !! تازه در این کشور همه سرشان به مسایل مهم گرم است که اکثرا در خارج از کشور اتفاق می افتد و دیگر کسی برای پیاز تره خورد نمی کند !! شبکه دوم و سوم هم به پیاز گیر داده بود و اینکه بجای موز باید از مهمان ها با پیاز پذیرائی بشود و ...

 

در قسمت دیگر برنامه مجری بظاهر خوش مشرب و خندان که معلوم بود زورکی خودش را می خنداند بحث پارکینگ فرودگاه مهرآباد را پیش کشید و یک حساب دو دو تا کرد و ماشین حساب درآورد و با یکی تماس تلفنی داشت که معلوم نبود آبدارچی سازمان بود یا کی !؟ و چون خودش هم مهندس عمران بود (!) به نتیجه رسید که کل هزینه ساخت این پارکینگ 120 میلیارد تومان می شود و طبق محاسبات ایشان تا چهار سال از بابت هر ماشین 20000تومان و هر روز 2500 ماشین ، هزینه را به مدیریت فرودگاه برگرداند و افتاد به سود دهی و درخواست مطالبات مردمی !!!! با اینکه می دانم ریخت و پاش در سازه های دولتی چیست و می دانستم که آقای مجری نمی داند که همان پیاز 3500 تومنی که در بازار است تا به آشپزخانه دولت در پاستور برسد حداقل 25000تومان تمام می شود !! به این حساب و کتاب کردن در کار دیگران خنده ام گرفت !! مگر خود صدا و سیما با این چند تا برنامه ی کشکی ، میلیاردها تومان از جیب بیت المال هزینه نمی کند ؛ مخصوصا برای این مجری های بیسواد !! چرا برای پر کردن برنامه دوست دارند مردم را مسخره بکنند ، بجای محاسبه کردن کار دیگران بهتر است بنشینند و کار خودشان را محاسبه بکنند و بقول قدیمی ها یک سوزن به خودشان بزنند و بعد یک جوالدوز به دیگران !!! و البته اگر به قیامت و تهمت و افترا باور دارند بهتر است یک جوالدوز به خودشان بزنند و یک سوزن به دیگران !!

 

  • دا دو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی