اوقات فراغت
در سالهای قبل نام من بدجوری به عنوان کسی که روی خانه را نمی بیند در رفته بود !! دلیل آن این بود که در روزهای عادی انگار کسی سرشماری نمی کرد و چون روزهای جمعه روز آمارگیری بود و من خانه نبودم ، در کوه و یا ددر بودم ، برای همین روز جمعه برایم غیبت رد می شد !! البته کمی هم حق داشتند و فقط در روزهای جمعه مهمانی و ... برگزار می شد !!
بقیه روزهایی که من مثل بچه ی آدم ، از نوع خیلی مثبت اش ، در خانه می ماندم را در آمار نمی آوردند و من شده بودم " خانا بزار !! " یعنی از خانه بیزار و فراری !!! اینجوری می شود که کشکی کشکی اسم روی آدم می گذارند و وقتی آدم متوجه می شود که روی اش یک وجب روغن ایستاده باشد !!
بعدها که کمی از ددرگردی های من کم شد و کم کم داشتم سر عقل آمدن را تمرین می کردم (!) هر وقت در خانه می نشستم و آرام و بی صدا در اتاقم بودم و البته به کاری مشغول (!) مادرم هی صدایش بلند می شد که چیه پشت این کامپیوتر نشسته ای !؟ چکار می کنی !؟ برو بیرون یک قدمی بزن ، حال و هوایت تازه شود !! منهم نمی توانستم هر بار متقاعد کنم که دارم چکار می کنم و اغلب چون کارهای طراحی می کردم ، بیصدا بودم و غرق در کامپیوتر و مهمتر از همه اینکه قدم زدن آنهم از نوع علافانه اش ( الاف !! ) جز اینکه آدم را خسته بکند ، فائده ای ندارد !!! آنچه حال و هوا را تازه می کند چیز دیگری ست !!!
تاریخ نشان داده که کسی حریف مادرش نشده است !!! بهترین کار از خانه فراری شدن است و امروزه هم می بینیم تعداد دختر فراری ها زیاد شده است !!! و بدترین کار تسلیم شدن است ، مثلا ناصرالدین شاه اگر به حرف مادرش گوش نمی داد می شد عاق والدین (!) ولی گوش داد و دستور داد امیرکبیر را در کاشان تلف کردند و شد آدم بد تاریخ ، در حالیکه این امیرکبیر چند سال دیگر اگر می ماند شاید بدترین آدم تاریخ معاصر می شد ولی شانس را چه دیده اید (!؟) همین مرگ زودرس باعث شد که بدون لحاظ کردن اینکه کی بود و چه کرد و اگر می ماند چها می کرد !؟!؟!؟ با دو صفحه از عمر صدارت ، چند صفحه افتخار برایش رقم زدند !!!! کجا بودیم ، اوقات فراغت !!
اوقات فراغت خیلی خوب است ، به شرطی که بدانی با آن چه کار بکنی !؟ ولی اگر ندانی همان بهتر که بروی و مشغول بشوی ، حتی به بیگاری !! دیروز دوستم زنگ زد ؛ آن دیگر دادو !! و خبر داد که بچه ها علاوه بر سالن روز دوشنبه برای شنبه هم یک سالن گرفته اند از ساعت 18 و خواست آماده شوم و آمد دنبالم و باهم رفتیم والیبال !! " خدا گر به حکمت ببندد در کارخانا / به رحمت گشاید در دلخوشلوق خانا " ( غیرنظامی !! ) خود پیدا کردن محل سالن یک برنامه ی اکتشافی بود با انواعی از بپیج راست ، مستقیم بیا ، دست چپ بپیچ راست و اینگونه بود که در شهر خود احساس غریبی کردیم !! یک سالن از نوع اردوگاهی بود !؟!؟ یعنی ابتدا وارد حیاط شده از طریق پله های آهنی می رفتیم بالا و از آن طرف ساختمان دوباره پائین آمده و وارد سالن و رختکن شدیم که بیشتر شبیه محل اختفای داعشی ها بود و بوی گند فاضلاب نشان می داد که سالهاست راه بازرس بهداشت اداره تربیت بدنی به آنجا نرسیده است !!!
نور نامناسب بود و از پنجره ها نور مستقیم می زد توی میدان ... کف سالن که شصت سال بود تی نکشیده بودند و بوی فاضلاب هم که 50 درصد هوای تنفسی را شامل می شد !! با این حال بازی کردیم و خیلی هم خوش گذشت ، مخصوصا برای کسانی که با من بازی می کردند ، من زیاد اهل برد و باخت نیستم و همیشه ضعیف ترین ترکیب را انتخاب می کنم و نمی دانم چطور می شود که هم بازی را می بریم و هم کاپ اخلاق را !!
توی راه با دوستم ؛ آن دیگر دادو (!) در مورد اوقات فراغت حرف می زدیم ... پیشنهاد من این بود که چند وزارتخانه را که برای اتلاف و گذراندن وقت تشکیل شده را جمع بکنند و نامش را بگذارند وزارت بیکاری و مثل کشورهای فرنگی بجای دستمزد ، حقوق بیکاری در خانه بدهند !! یک عالمه برق و آب و هزینه های بی خود در جیب دولت می ماند و به جایش یک وزارتخانه ی اساسی بزنند بنام " وزارت اوقات فراغت " و حالا که مردم از سر بلاتکلیفی هر چه دلقک و بازیگر و ورزشکار است را برای شورا و مجلس و ریاست جمهوری انتخاب می کنند ، آنها را ببرند در وزارت خانه و ول کنند تا دل سیر با اوقات فراغت مردم ور بروند !!!
من خودم امروز در خانه ماندم و اصلا بیرون نرفتم ، هوا زیاد نه ( مثل خوزستان ! ) ولی کمابیش گرم است ( نسبت به سابقه ی تبریز ! ) و بی دلیل هم نیست ، چون چله تابستان است و وقتی کار خاصی ندارم در کوچه و خیابان قدم بزنم که چه بشود ؟!! یک چند تائی جدول حل کردم و رادیو آوا گوش دادم ؛ هر روز می توان یکبار ترانه ماهیگیر را با صدای مازیار شنید و همینطور بقیه را و تا ماه دیگر هم خواننده هایی که اسم شان را نشنیده بودم را می شناسم و هم اینکه کلی ترانه ی مزخرف زیرزمینی و روزمینی یاد می گیرم ... آدم وقتی با رسانه فاصله می گیرد فکر می کند که همه چی آرومه و فقط شهر بهم ریخته است !! ولی وقتی کمی به رادیو و تی وی نگاه می کند می بیند صد رحمت به مانتو جلوبازهای خیابان ، هزاربار از این برنامه های رسانه سنگین تر هستند !!
نه اینکه مال ما بد بوده باشد و بقیه خوب باشند ، جمعه توفیقی شد تا در شبکه ی " ما " ( من و تو ! ) ، یک مستند ببینم که در مورد آدولف هیتلر ساخته بودند !! مطالب ضد ( مغرضانه ) و نقیض ( تاریخ ) را چنان بهم بافته بودند که بیننده هم جذب شخصیت هیتلر می شد و هم شخصیت اش را لگدمال می کردند !!! و اصطلاحاتی بکار می بردند که شنونده ی ایران زمینی ، با منطق دو دو تای خودمان ( و نه منطق و ریاضیاتی که مریم میرزاخانی را نابغه کرده بود !! ) با کلماتی که در ذهن اش ریخته می شد ، گهگاه جای برخی شخصیت های سیاسی را عوض بکند و با خود بگوید : " می بینی ، ... هم مثل ... هست هااااا !! "
- ۹۶/۰۵/۰۱
اون بیت غیر نظامی تون منو تا سرحد مرگ خندوند!!
آللاه اورَگیزی شاد ائلسین ..
پسر منم اخلاق ورزشکاریش مثل شماست
در مسابقات فوتبال دانشگاهی شش تا گل خورده بودن ولی جایزه "با اخلاق ترین تیم" رو برده بودن!
واقعاً یه دادو خان دیگه هم داریم؟!!